مرحوم آیتالله سیدشهابالدین مرعشی نجفی در خاطرات خود، نمونهای از عنایت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) به ایشان را نقل کردهاند :
روزگارى كه جوانتر بودم، روزى بر اثر مشكلات فراوانى كه داشتم، از جمله آن كه مى خواستم دخترم را شوهر دهم، ولى مال و ثروتى نداشتم تا براى دخترم جهيزيّه تهيّه كنم، با ناراحتى به حرم حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام رفته و با عتاب و خطاب، در حالى كه اشكهايم سرازير بود، گفتم اى سيده و مولاى من، چرا نسبت به امر زندگى من اهميّتى نمى دهى؟ من چگونه با اين بى مالى و بى چيزى دخترم را شوهر دهم؟ سپس با دلى شكسته به منزل بازگشتم.
در اين حال، حالت غشوه اى مرا فرا گرفت و در همان حال شنيدم كسى در مى زند. رفتم پشت در و آن را باز كردم. شخصى را ديدم كه پشت در ايستاده، وقتى مرا ديد گفت: سيّده تو را مى طلبد، با عجله به حرم رفتم و چون به صحن شريف آن حضرت رسيدم، چند كنيز را ديدم كه مشغول تميز كردن ايوان طلا هستند.
از سبب آن پرسيدم. گفتند هم اكنون سيّده مى آيد. پس از اندكى حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام آمد، در حالى كه بسيار نحيف و لاغر و رنگ پريده و در شكل و شمايل چون مادرم فاطمه زهراعليهاالسّلام بود (چون جدّه ام فاطمه زهرا را سه بار پيش از آن در خواب ديده بوده و مى شناختم ). به نزد عمه ام رفته و دست وى را بوسيدم.
آنگاه آن حضرت به من فرمود؛ اى شهاب : كى ما به فكر تو نبوده ايم كه ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاكى هستى؟ تو از زمانى كه به قم وارد شدى، زير نظر و مورد عنايت ما بوده اى. در اين حال از خواب بيدار شدم و چون دانستم كه نسبت به حضرت معصومه عليهاالسّلام اسائه ادب كرده ام، فوراً براى عذرخواهى به حرم شريف رفتم. پس از آن حاجتم برآورده شد و در كارم گشايشى صورت گرفت.
( قبسات)
منبع :هفته نامه سفير نور ، وزارت دفاع وپشتيباني نيروهاي مسلح ، سال اول شماره 2
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)