اگر گذر کنی از هفت خوانِ رستمها
چگونه بگذری از حصرِ ماتم و غمها
بنالی از بدِ تقدیر ، یا ز غفلت خویش
چرا که غوطه وری ، در یمِ چم و خمها
ضمانتی نرسیده ، ز نزد حضرت حق
که گاهِ مرگ نباشد ، در این دمادمها
خدا کند که نگویی ، بلای ویرانگر
شکسته حُرمتِ نامحرمان و محرمها
مکن گُنه ، که به جبران آن چو برخیزی
شوی اسیرِ ندامت از آن ، ندانمها
کجا بقصد تسلّا ، پناه باید برد
اگر نبود مرثیه و روضه ی مُحرّمها
(مهاجر) ار چه شود بسته بابِ دروازه
حریم و چفت ندارد زبان آدمها
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
استفاده از این غزل فقط با ذکر منبع مجاز است