تاريخ انتشار: 27 خرداد 1393 ساعت 01:19:23
گوشه هایی از مظلومیت شیعه

جورج جرداق مسیحی می نویسد:

«شیعه دارای دو عاطفه بارز و قوی است که مرجع ادبیات حماسی شیعه هستند: عاطفه خشم و عاطفه حزن و اندوه.

خشم آنها برای این است که معتقدند حقشان را به ظلم و عداوت غصب کرده اند. خشم شدید، آنها را وادار کرده است که در هجو غاصبان و بیان حق خود و شرح ستمگری های دشمن و توجیه عقاید خویش و... به اندازه کافی و رسا سخن بگویند.

 حزن و اندوه آنها از این جهت، بسیار شد که دولت اموی و عباسی تا توانستند نسبت به آنها سختگیری کردند و برای آنها قتلگاه های بسیار ترتیب دادند و هنوز خونی نخشکیده بود که خون دیگری جاری می شد. در کشتار هم تنوع‎طلب و طالب تفنن بودند. گردن زدن، به دار آویختن، آتش زدن و خاکستر به باد دادن و کشتن تدریجی به وسیله محرومیت از نور و هوا و آب و غذا در کنج زندانها، انواع مرگ هایی بود که برای شیعیان مظلوم ترتیب داده بودند. اینها و خیلی کمتر از اینها برای جاری کردن اشک و آتش زدن قلب، کافی هستند و زبان گنگ را به سخن درمی آوردند، تا چه رسد به اینکه این مصیبتها برای کسانی واقع شود که دارای روح انقلابی و زبان گویا و بیان رسا هم باشند. نخستین قتلگاه را در کربلا برای حسین و خاندانش درست کردند. به دنبال آن، قصایدی گویا و سخنانی سوزان و خطابه های خونین به یاد خونهایی که بر زمین ریخته شده و پیکرهایی که در خاک و خون غلتیده بود، به وجود آمد... به دنبال ماجرای خونین کربلا ماجراهای خونین دیگری هم روی داد... هرگاه عاطفه خشم تحریک می شد، ترانه های غم و اشک، سروده می شد. در ادبیات شیعه، هم نیرو نهفته است هم ضعف، هم نرمی است هم درشتی. خشم، ادبیات انقلابی و حماسی آفریده و خون، ادبیات و وفا و محبت.»[1]

مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است!

در حقیقت اساس مظلومیت شیعه، مظلومیت اسلام و قرآن است. اگر قرآن مظلوم واقع نمی شد، تشیع هم دستخوش ظلم و ستم نمی شد. مظلومیت تشیع، زاییده مظلومیت عترت است. همان عترتی که در حدیث متواتر ثقلین که اهل حدیث بر صدور آن، اتفاق نظر دارند، همتای قرآن معرفی شده و بر جدایی ناپذیری آنها از یکدیگر تا قیام قیامت، تأکید شده است.[2]

اگر قرآن ـ که ثقل اکبر است ـ مهجور و متروک نمی شد، عترت هم گرفتار مظلومیت نمی شد و اگر عترت ـ که همان ثقل اصغر است ـ آسیب نمی دید، شیعه هم مظلوم واقع نمی شد و طی تاریخی طولانی که جورج جرداق تنها به دوران خلافت اموی و عباسی محدودش کرده، خشم و اشک را به هم نمی آمیخت و برای مظلومان نوحه سرائی نمی‎کرد و بر سر ظالمان فریاد نمی کشید و حماسه نمی سرود.

قرآن کریم در ذیل آیاتی که صحنه قیامت را توصیف کرده اند، می گوید: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»[3] «پیامبر (در روز قیامت) می گوید: پروردگارا، قوم من این قرآن را مهجور و متروک ساختند.» جالب است که نمی گوید: «امت من»، بلکه می گوید: «قوم من». یعنی همانهایی که با پیغمبر قومیت داشتند و دم از انتساب و خویشاوندی می زدند ـ مانند بنی امیه و بنی عباس و قریش و اعراب ـ بیشتر لطمه زدند و با مهجور کردن قرآن، زمینه مهجوریت عترت و مهجوریت تشیع ـ که همان اسلام راستین است ـ و مظلومیت شیعه را فراهم ساختند. پیامبر گرامی اسلام فرمود: «أنا أول وافد علی العزیز الجبّار یوم القیامه و کتابُه و اهل بیتی ثم امتی ثم أسالهم ما فعله بکتابِ الله و بأهل بیتی»[4]، «من و قرآن و اهل بیتم اولین کسانی هستیم که در روز قیامت به پیشگاه خداوند بار می‎یابیم، سپس امت من بار می یابد. آنگاه سؤال می کنم که با قرآن و اهل بیتم چه کردند».

مضمون حدیث دیگری از امام صادق ـ علیه السلام ـ این است که اگر آل ابوبکر و عمر و بنی امیه و اولاد طلحه و زبیر از قرآن فاصله نمی گرفتند و به ابطال سنن و تعطیل احکام روی نمی آوردند، هرگز به خلافت دست نمی یافتند؛ چرا که قرآن، مانع ضلالت و کوری و لغزش و سرگردانی و هلاکت است. «و ما عدل أحد من القرآن إلا الی النار» هیچ کس از قرآن عدول نکرد، مگر اینکه در آتش جهنم فرو غلتید.[5]

معاویه بن ابوسفیان در نامه ای به مظلوم ترین مظلومان تاریخ و مولای متقیان و امیرمؤمنان می نویسد: تو همان هستی که مانند شتر مهار کرده می راندند تا از تو بیعت بگیرند و از این رهگذر، پایه های خلافت خود را مستحکم سازند.

حضرت در پاسخ وی نوشت: «و قلت: انی کنت أقادُ کما یُقاد الجمل المخشوش حتی أبایع ولعمر الله لقد أردت ان تذُمَ فمدحتَ و ان تفضحَ فافتضحتَ و ما علی المسلم من غضاضه فی أن یکون مظلوماً ما لم یکن شاکا فی دینه ولا مرتابا أبیتینه»[6]؛ «و گفتی: مرا مانند شتری که چوب در بینیش کرده و می کشند، کشان کشان به سوی مسند خلیفه می بردند تا از من به زور، بیعت بستانند. به خدای لایزال سوگند که خواستی مرا نکوهش کنی، ولی ستایش کردی و خواستی رسوایم کنی، ولی خودت رسوا شدی (چرا که اقرار کردی که از من به زور و ستم بیعت گرفته اند و من به طیب خاطر و از روی آزادی و اختیار، بیعت نکرده ام.) بر مسلمانی که در دینش گرفتار شک و شبهه نباشد و در یقین و باورش دستخوش تردید نگردد، نقص و عیبی نیست که مظلوم واقع شود.»

آری آنان که مظلوم اهداف بلند و ایده ها و آرمان های خداپسندانه خویشند، همواره سرافراز و راست قامت تاریخند و ننگ و رسوایی و سرافکندگی از آن کسانی است که بر آنها ظلم و ستم روا داشته اند.

مظلومیت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و شیعیان در احادیث و زیارتنامه ها

پیامبر گرامی اسلام فرمود: «یا علی، ابشر بالسعاده، فانک مظلوم بعدی و مقتول»[7]، «یا علی، مژده باد تو را به سعادت و خوشبختی، چرا که بعد از من مظلوم و مقتول خواهی بود.»

در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ چنین می‎خوانیم: «اللهم صل علی محمد و اهل بیته المظلومین»[8]، «خدایا، بر محمد و خاندان مظلومش درود فرست.»

و نیز می‎خوانیم: «السلام علی المؤمنین الذین قاموا بامره و وازروا أولیاء الله و خافوا بخوفهم.»[9] ، «سلام بر مؤمنانی که به امر خدا به پای خاستند و اولیای او را یاری کردند و به خوف آنها بیمناک شدند.»

و نیز می خوانیم: «اللهم و ادخل علی قتله انصار و رسولک و علی قتله امیرالمؤمنین و علی قتله الحسن و الحسین و علی قتله انصارالحسن و الحسین و قتله من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً...»[10] ، «خدایا، بر قاتلان یاران پیامبرت و بر قاتلان امیرالمؤمنین و بر قاتلان حسین و یاران آنها و بر قاتلان کسانی که در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ کشته شده اند، عذابی دردناک نازل فرما.»

مظلومیت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ آنقدر گسترده و جان گداز است که خود فرمود: «مازلت مظلوماً منذ ولدتنی أمی»[11]، «از آن روزی که مادرم مرا به دنیا آورد، مظلوم بودم.» و به دنبال آن ادامه داد: «حتی برادرم عقیل هرگاه دچار چشم درد می شد، می گفت: تا در چشم علی دوا نریزید، در چشم من دوا نریزید. با اینکه چشم درد نداشتم، در چشمم دوا می ریختند.»[12]

حضرتش فرمود: «کنت حسب أن الأمراء یظلمون الناس فاذا الناس یظلمون الأمراء.»[13] ، «گمان می کردم که امرا و زمامداران به مردم ظلم می کنند. اکنون می بینیم که مردم به زمامداران ظلم می کنند.»

مظلویت زهرای مرضیه (سلام الله عیها)

پیامبر گرامی اسلام درباره زهرای مرضیه(سلام الله عیها) فرمود: «او اولین کسی است که از اهل بیتم به من ملحق می شود. او نزد من می آید در حالی که محزون، دل شکسته و مغموم، مغصوب و مقتول است.[14]

 سپس فرماید: «اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلل من أذلَّها و خلد فی نارک من ضرب جنبیها حتی ألقت ولدها.»[15] ، «خدایا، کسی که به او ستم کرده، لعنت کن و کسی که حقش را غصب کرده، کیفر ده و کسی که بر پهلوهایش ضربه وارد کرده و سبب انداخته شدن فرزندش شده، در آتش جهنم مخلد ساز.»

اگر بخواهیم از این نمونه ها ذکر کنیم، مثنوی هفتاد من ـ بلکه هفتصد من ـ کاغذ شود. تنها خواستیم شاهد و نمونه‎هایی برای آنچه آن نویسنده مسیحی لبنانی ذکر کرده، بیاوریم، تا جایگاه تاریخی شیعه و رهبرانش در قبال حکام جور و عالمان جیره خوار در بارها معلوم گردد.

دو نکته ظریف

نکته اول: مظلومیت شیعه و رهبرانش همواره به خاطر ستم ستیزی و مخالفت با جباران و ستم پیشگانی بوده است که هرگز برای حقوق انسان ها ارزشی قائل نبوده و جز طغیان و غصب و نهب اموال مردم و خونریزی و جنایت، راه و رسمی نداشته اند.

ستم ستیزی آنها به گونه ای بود که احساسات خفته را بیدار می کرد و کاخ فرعونی بیدادگران را می لرزاند. کمیت اسدی شاعر حماسی شیعه درباره هشام و بنی مروان می گفت: «هنگامی که بر چوب ها (منبرها) سوارند، به صواب سخن می گویند و هنگامی که از چوب ها فرو می آیند، به خطا عمل می کنند»[16]

امویان تلاش می کردند تا شعله حماسه های جاویدان این شاعر پر جنب و جوش شیعه را خاموش کنند، اما او می‎گفت: «هرگز به آنها اعتنایی ندارم و از خشم این فرومایگان بیمناک نیستم. اگر هم بمیرم، سرفرازیم در این است که با جهل یا تجاهل نمرده ام».[17]

امویان همواره او را تهدید به انتقام می کردند و مخصوصاً یزید بن عبدالملک که بیش از همه تشنه خون او بود و او می گفت: «هان ای یزید، تا می توانی همچون ابرهای انبوه تولید رعد و برق کن. این رعد و برق ها به من زیانی وارد نمی‎کنند.»[18]

شیوه خداپسندانه ستم ستیزی در دوره خلافت جائرانه عباسیان نیز ادامه دارد و این نیست مگر با الهام از مبارزات خستگی ناپذیز امامان بر حق که البته همواره طعم تلخ مبارزات تعطیل ناپذیر خود را می چشیدند و با دسیسه و نیرنگ کارگزاران خلافت و حکومت، جام شهادت را نوش جان می کردند و سرافرازانه جان می باختند.

امام کاظم ـ علیه السلام ـ می فرماید: «جدم را در خواب دیدم... که به من می فرمود: تو زندانی مظلومی هستی»[19]

مظلومیت سلسله اولیای شیعیان تا امام دوازدهم ادامه دارد و به همین جهت است که در ذکر صلوات بر آن جناب، به «المترقب و الخائف»[20]توصیف شده است و منظور این است که بزرگوار همواره به خاطر جور و آسیب دشمنان، مراقب و ترسان است.

در حدیثی آمده است که رهبر بزرگ اسلام در خطبه ای که در روزهای آخر عمر با حال ضعف و شدت بیماری ایراد کرد، فرمود: «لا تاتونی غدا بالدنیا تزفّونها زفا و یأتی اهل بیتی شعثاً غبراً متهورین مظلومین تسیل دمأوهم أمامکم»[21]، «مبادا که فردای قیامت نزد من آیید، در حالی که به سوی دنیا شتاب گرفته اید و اهل بیت من با موی پریشان و صورت غبارآلود و شکست خورده و مظلوم که شاهد جاری شدن خون آنها بوده اید، بر من وارد شوند.»

در دوره عباسیان شاعر حماسه سرای دیگری به نام دعبل می زیست که به جرم تشیع و ظلم ستیزی مستمر ـ که شیعه را از غیر شیعه تمایز می بخشد ـ چاره ای جز آوارگی و دربدری نداشت. «کوشش شاعر این بود که در برابر طغیان و ستم، تا سرحد جان مقاومت کند. در سراسر زندگی، با جور و ستم، هماهنگی و نرمی نکرد. همواره در آوارگی به سر برد تا مرگ افتخار آمیزش فرا رسید. می گفت: چهل سال است که چوبه دارم را بر دوش می کشم و کسی نمی یابم که مرا بر سر آن به دار آویزد.»[22] او می گفت: «گویی در نظر من همه جا کربلا و هر زمانی روز عاشورا است.»[23]

جورج جرداق کوشیده است که حماسه های شیعه را آن گونه که باید و شاید تبیین کند، تا از این رهگذر، ظلم ستیزی و مظلومیت شیعه را کاملاً آشکار سازد. او سرانجام به سراغ ابولعلای معری از دوران قدیم و جبران خلیل جبران و میخائیل نعیمه از دوران معاصر می رود.

او با آوردن شعری از ابوالعلاء می گوید: «این است عواطف سرشار و سوزان بزرگ معره که هنگام گفت و گو از امام علی و پسرش حسین شعله ور می شود... کدام مصیبت است که به پای مصیبت پدر شهیدان و پسرش برسد؟ این همان مصیبتی است که فصول آن در زمان گذشته تنظیم شد. آنگاه در اعماق دلها نقش بست و همچنان گسترش یافت؛ تا زمان، او را یا او، زمان را فرا گرفت... آثار تأثرات عاطفی... در این سه بیت (معری) چنان نهفته است که در حقیقت، جامع تمام سخنان حزن آور و هیجان انگیزی است که در امتداد مصائب علوی و مصائب یاران حق گفته شده است. یاران حق همان مردمی هستند که آزارها و شکنجه ها دیدند، به بیابانهای دوردست تبعید شدند؛ تا از گرسنگی و سرما بمیرند، زنده به گور شد و با فرزندان و برادران خود بر سر دار رفتند و سوزانده شدند، مقصود... این بود که... از علی بیزاری جویند و شرافت اخلاقی را... منکر شوند.»[24]

و اما جبران خلیل جبران گاهی به سوی نیچه و زمانی به سوی بودا و ویلیام بلایک متمایل می شود. «لکن سه تن از بزرگان عالم انسانیت، قلب وی را به عشق خود لبریز کردند... اینها عبارتند از مسیح، محمد و علی و... جبران، علی را آن موجودی می نگرد که با عالی ترین معانی هستی پیوند خورده است... آنها که بلاغت علی را در حد اعلای کمال یافته و غرق در شگفتی شده اند، دو دسته اند: دسته ای صاحب عقل سلیم و دسته ای صاحب فطرت پاک و بیدار... سرانجام این جهان را بدرود گفت؛ در حالی که عرب از پرتو انوار تابناکش بهره ای نبرده بود. اما ایرانیان حق شناس و روشن ضمیر، پس از روزگاری دراز با بلاغت او آشنایی یافتند و از این شخصیت نامتناهی بهره ها بردند و در پرتو انوار جاودانی او را به سوی سعادت، راهنمایی شدند.»[25]

از نظر نعیمه، علی آن کسی است که «آثارش به سرحد کمال رسیده است. سخنش را چنان ارزشی است که برای سخنان دیگر نیست.»[26] شیعه ثابت کرد که گوهرشناس است و حاضر است راه و رسم علی و اولاد معصوم و مظلومش را شیوه زندگی خود قرار دهد و بهای آن را هم هر چه باشد، بپردازد.

دعبل شاعر با جماعتی به سفر رفت. «در بین راه گروهی از راه زنان به آنها حمله کردند و به غارت اموالی که با مسافران بود... پرداختند. پس از غارت اموال... اطراف سرکرده خود جمع شدند و او قصیده ای از دعبل که ستمها و مصائب وارده بر آل علی را مجسم می کرد، برای ایشان قرائت کرد. دعبل از راهزنی که مدح ستمدیدگان را می خواند و... بر ستمدیدگان اشک می بارید، تعجب کرد. از او پرسید: این قصیده از کیست؟ گفت: وای بر تو! تو را به این سؤال چکار؟ گفت: می خواهم درباره‌آن، مطلبی برای تو بگویم... گفت: صاحب این قصیده مشهورتر از آن است که کسی او را نشناسد. او دعبل خزاعی است. گفت: من دعبل هستم.... او صدا زد: هر کس هر چه به غارت برده است، به احترام شاعر ستمدیدگان و درماندگان پس بدهد.»[27]

نکته دوم: مظلومیت و ستم ستیزی شیعه همچنان ادامه دارد.

 امروزه هم سلاحهای مرگبار ظالمان فعالند و همچنان به جان و مال و ناموس شیعیان تعدی و تجاوز می‌شود. نمونه بارز آن فجایعی است که در بحرین ، عراق، سوریه، افغانستان و مالزی و... همجنان ادامه دارد که در ذیل به شماری از آنان اشاره خواهد شد!

این جنایتها ناشی از قلمها و تبلیغات  مسمومی است که، همچنان مشغول تخریب پایه های تشیع و جریحه دار کردن احساسات پاک شیعیان و جسارت به ساحت پیشوایان آنهایند.

جالب است بدانید که کتابهایی که در قفسه های اتاقهای کتابخانه حرم شریف نبوی برای مطالعه چیده شده، به طور عمده کتابهای ابن تیمیه و افرادی است که دنباله رو افکار انحرافی اویند. وهابیت که در گذشته با حمله به کربلای معلا به جسارت به حرم مطهر حسینی سابقه ای ننگین دارد، همچنان تلاش می کند که مظلومیت شیعه را استمرار بخشد. یکی از کتابهایی که در معرض استفاده مشتریان قرار داده بودند، کتابی است به نام «المنتقی من منهاج الاعتدال فی نقض کلام اهل الرفض و الاعتزال» که خلاصه ای است از کتاب «منهاج السنه» ابن تیمیه، در این کتاب، اهانتها و جسارتها و تهمتهای بسیاری بر مکتب تشیع وارد شده است. مؤلف این کتاب می نویسد: «شیعه معتقد است که علی در نجف در قبر مغیره بن شعیه مدفون است؛ حال آن که او در میان مسجد کوفه دفن شده است.»[28] ، درباره کربلای معلای حسینی می گوید: «وفیها قبر وهمی... و أقنعوا عقولهم انه قبر سیدنا ابی عبدالله الحسین السبط»[29]در کربلا قبری موهوم است و شیعه خود را قانع کرده است که قبر حضرت اباعبدالله الحسین ـ علیه السلام ـ سبط گرامی پیامبر است. او در عبارتی دیگر، وقاحت را به حد اعلا رسانیده، می گوید: «و منها القبر المکذوب علی سیدناالحسین فی کربلا»[30]، یکی دیگر قبری است در کربلا که به دروغ به سرور ما حسین ـ علیه السلام ـ نسبت داده اند.

این گونه نویسندگان مزدور با این ترفندها به آمریکاییان اشغالگر عراق چراغ سبز داده اند که به اعتاب مقدسه اهانت کنند و با قتل عام شیعیان، قلب دشمنان را شاد سازند. درست مثل این که یک ضد انقلاب فراری گفته بود: جسارت به حرم امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به این دلیل جایز است که رضاخان به حرم مطهر امام رضا ـ علیه السلام ـ جسارت کرد و مسجد گوهرشاد را به خون محبان اهل بیت آغشته و رنگین ساخت.

ما در زیارت مطلقه امیرالمؤمنین می گوییم: «السلام علیک یا مولای و علی ضجیع یک آدم و نوح»[31]، «سلام بر تو و بر آدم و نوح که هر سه در یک قبر خفته اید.» اینها برای این که قداست وصف ناپذیر کربلا و نجف را در نظر امت اسلامی بشکنند و موقعیت شیعه را تضعیف کنند، از به کار گرفتن هیچگونه حربه ظالمانه ای ابا ندارند.

به کارگیری این گونه قلم های مسموم، در کنار جنایتهایی است که وهابیت، علیه شیعه مرتکب شده و می شود. در کشور پاکستان با تشکیل سپاه صحابه، همواره به مساجد و محافل و تکایای شیعیان حمله ور می شوند و افراد بی گناه را به جرم تشیع و عشق به ساحت مقدس اهل بیت و اعتقاد به ولایت، به خاک و خون می کشند. در خود عربستان هم شیعیان در موقعیت بسیار سخت و چندش آوری به سر می برند و از حقوق اجتماعی و سیاسی محرومند. با این که جمعیت آنها، مخصوصاً در قطیف، چشم گیر است.

یکی از شیعیان عربستان که از شیراز عازم قم و مشهد بود، می گفت: «عربستان به ما اجازه ورود به ایران نمی دهد. ما ناگزیر به قطر می رویم. در آنجا سفارت جمهوری اسلامی ایران برای ما کارتی صادر می کند. ما با همان کارت به ایران می آییم. دو روز در قم توقف می کنیم و برای زیارت حضرت معصومه ـ علیه السلام ـ و ده روز در مشهد برای زیارت امام هشتم علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ»

از آنجا که تشیع در جهان معاصر، خار چشم استکبار و دولتهای جهانخوار است، وهابیت مأموریت دارد که به هر قیمتی باشد، قداست تشیع و پایگاه های زیارتی شیعه را بشکند و اعیاد و سوگواری ها را از میان ببرد یا به ابتذال بکشد.

هم اکنون شاهدیم که در روز نیمه شعبان که عید بزرگ انتظار فرج است، گروهی در کوچه پس کوچه های تهران و برخی از شهرستانها به بهانه جشن میلاد مهدی موعود ـ علیه السلام ـ به رقص و پایکوبی می پردازند و با پخش آهنگ‎های مبتذل، اغراض شیطانی دشمن را تحقق می بخشند.

در حقیقت، استکبار دو مأموریت را برنامه ریزی کرده است: یکی از برنامه ریشه دار وهابیت و دیگری برنامه ویرانگر بهائیت که این هر دو توطئه ای است علیه تشیع و سندی است برای اثبات مظلومیت تشیع در جهان معاصر.

صدام هم با به راه انداختن جنگ تحمیلی مأموریت داشت که انقلاب اسلامی را که روح و حقیقت آن، شیعی و اثنا عشری است، از پای درآورد و چون در انجام مأموریت خود ناکام ماند، استکبار درصدد حذفش برآمد، تا بتواند توطئه دیگری برای شیعیان عراق و نقشه دیگری برای انقلاب اسلامی پیاده کند.

دکتر ناصربن عبدالله بن علی القفاری پایان نامه دکتری خود را در عربستان تحت عنوان «اصول مذهب الشیعه» به نگارش درآورد و با این که در آغاز متعهد شده بود که از راه عقل و انصاف خارج نشود، ولی تا آنجا که توانست از حربه پوسیده تهمت و افترا بهره گرفت؛ چرا که چون حرف حسابی در چنته نداشت، راهی جز به کارگیری شیوه ناجوانمردانه توهین و نسبت های دروغ برایش باقی نمانده بود. این کتاب در کشور عربستان کتاب سال شناخته شده است.

از آنجا که این کتاب شیعه را متهم کرده که به تحریف قرآن معتقد است و در اعتقادات و اصول به تخطئه شیعه پرداخته است، دو دانشجوی دکتری دانشکده الهیات دانشگاه تهران که هر دوی آنها از فضلای حوزه علمیه قم می باشند و در رشته های علوم قرآنی و فلسفه اسلامی فارغ التحصیل شده اند، به طور جداگانه به نقد کتاب مزبور پرداخته اند که باید بگوییم: سعیشان مشکور باد![32] پایان نامه های دکتری این دو دانشجو در رد دکتری قفاری با درجه عالی به تصویب رسیده است.

 

پی نوشت:

[1] . امام علی صدای عدالت انسانیت، جلد ششم: علی و قومیت عربی ترجمه دکتر احمد بهشتی، انتشارات فراهانی، چاپ اول، 1351، صفحه 193، 194.

[2] . «أنی تارک فیک الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکم بهمالن تضلوا ابداً» بحارالانوار، 2/ 226 و 5-21 و 23/109 و 113 و 118 و 126 و 133 و 145 و 147 و 25/237 و 35/184 و 36/331 و 338 و 37/186.

[3] . الفرقان/ 33.

[4] . تفسیر نورالثقلین 4/13.

[5] . همان، صفحه 13 و 14.

[6] . نهج البلاغه نامه 28.

[7] . بحارالانوار، 38/103.

[8] . مفاتیح الجنان، محدث قمی، صفحه 600 (انتشارات آستان قدس رضوی).

[9] . همان، صفحه 602.

[10] . همان، صفحه 604 و 605.

[11] . بحارالانوار، 27/62.

[12] . همان و قریب به همین مضمون، 41/5.

[13] . همان، 41/5.

[14] . همان، 43/173.

[15] . همان.

[16] . علی و قومیت عربی (پیشین)، صفحه 194.

[17] . همان، صفحه 95.

[18] . همان، «ارعد و ابرق یا یزید فما وعیدک لی بضائر»

[19] . همان، 90/332.

[20] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 938.

[21] . بحادالانوار، 22/ 486 و 487.

[22] . علی و قومیت عربی (پیشین) صفحه 199.

[23] . همان صفحه 202: «کان کل مکان کربلا لدی عینی و کل یوم یوم عاشورا».

[24] . همان، صفحه 230، 231.

[25] . همان، صفحه 233 تا 235.

[26] . همان، صفحه 237.

[27] . همان، صفحه 177.

[28] . صفحه 14.

[29] . صفحه 55.

[30] . صفحه 14.

[31] . مفاتیح الجنان (پیشین) صفحه 604.

[32] . منظور آقایان دکتر عابدی و دکتر نجارزاده است.

منبع: مقاله «مظلومیت شیعه» دکتر احمد بهشتی- روزنامه همشهری، ضمیمه‎ اندیشه، 17 آذر 1383

برگرفته از ahlolbait.blog.ir

  تعداد بازديدها: 2787
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=60816
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.