گر بال و پر دوباره بگیرم چه می شود؟
یک بوسه از ستاره بگیرم چه می شود؟
در آسمان، قباله به نامم نمی زنند
یک گوشه اش اجاره بگیرم چه می شود؟
گفتی بدون اذنِ الهی نمی شود
از درگه اش اجازه بگیرم چه می شود؟
می سوزد اندرونم اگر دم نمی زنم
با گرمی اش شراره بگیرم چه می شود؟
بیچاره را که این همه رسوا نمی کنند
زان دوست، راه چاره بگیرم چه می شود؟
وامانده ام نخوان، که به امّید مانده ام
کز چشمِ مه اشاره بگیرم چه می شود؟
تیغش به جای جایِ دلم چاک می زند
مرحم به قلبِ پاره بگیرم چه می شود؟
ماندن به آرزو که گرانتر ز مردن است
گیرم که استخاره بگیرم چه می شود؟
سیّاح هم نی ام که به دریا خطر کنم
صیدی از این کناره بگیرم چه می شود؟
در انتظارِ جرعه ی نابی نشسته ام
چون جام می هماره بگیرم چه می شود؟
پای از گلیم خویش، فراتر نموده ام
نقشی ز خوش قواره بگیرم چه می شود؟
امضای دل سپردگی ام را گرفته ام
عنوانِ سر سپاره بگیرم چه می شود؟
تصویرِ آن عزیزِ سفر کرده را اگر
افزون ز صد هزاره بگیرم چه می شود؟
عمری به پرسشم که به محراب می شوم
کان پاسخ از مناره بگیرم چه می شود؟
مویِ مهاجر از غمِ غیبت سپیده زد
فصلِ خزان بهاره بگیرم چه می شود؟
استفاده از این غزل با ذکر منبع www.fajr57.ir بلامانع است