تاريخ انتشار: 14 خرداد 1393 ساعت 18:58:15
داغِ جانسوز "مثنوی فراق حضرت امام روح الله سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)"

باز آن نیمه‌ی خردادِ غم‌انگیز رسید

موسمِ هجرتِ آن یارِ دل انگیز رسید

 

در پسِ فصلِ بهاران ز چه پاییز آمد

خبر از رجعتِ آن عارفِ شب خیز آمد

 

یاد دارم که دیارم همه مُردستان بود

جای مردانِ خدا، سینه‌ی قبرستان بود

 

عصرِ سرمای دل و موسمِ یخبندان بود

مامِ زیبای وطن، وسعتِ یک زندان بود

 

مردی آمد به بلندای قد و قامت عشق

گفت:حق است اگرجان بدهی بابت عشق

 

آی مردان و زنان، آیتِ سبحانی رفت

گاهِ آهنگِ نبرد است، مسلمانی رفت

 

تیرگی رفت و دگر، روشنیِ دین آمد

گویی از نزد خدا، نامه‌ی زرّین آمد

 

آن نکونام که با خود دمِ عیسایی داشت

او که در نیلِ هدف، همّت موسایی داشت

 

او که باشد تبرِ بت شکنی بر دوشش

وآنکه زیبایی عالم، نکند مدهوشش

 

آن امامی که می و باده مهیّا می‌کرد

قطره‌ی گم شده را، راهیِ دریا می‌کرد

 

آخر آن ناجیِ نام آورِ میدان آمد

مظهرِ روشنیِ راهِ شهیدان آمد

 

بیرقِ سبزِ عدالت، ز علی‌ داشت به دست

غل و زنجیرِ اسارت، همه یکباره گسست

 

خیلِ عشاق، چه جانانه پی‌اش گشت دوان

شاد و مستور از او، خرد و کلان، پیر و جوان

 

شهسواری‌که به ‌خونخواهیِ ‌مظلوم شتافت

رُخِ منفورِ پلیدان، همه را خوب شناخت

 

در مرام و منشش،  ترس ندارد راهی

حاصلِ وحشتِ بیهوده بود گمراهی

 

او که بر قاطبه‌ی اُمّتِ بی جان، جان داد

تنِ بیمار جهان را، خبر از درمان  داد

 

او که بر پیکرِ بی روح  و روان، روح دمید

مسلک و قاعده‌اش،  نزدِ  نبی  بود  حمید

 

او که اسطوره‌ی اسلام و مسلمانی شد

سببِ الفت و اندیشه‌ی قرآنی شد

 

آری آن روح خداِ عالِمِ ربّانی بود

بری از جاذبه‌ی، رهگذرِ فانی بود

 

گفت :‌ عزّت‌ همه‌ باشد ز خداوند و رسول

درسِ آزادگی آموزريال ز فرزندِ بتول

 

بدرخشید و غروبی ز دمش روشن شد

دشتِ خشک و برهوت از نفسش‌  گلشن شد

 

مکرِ ابلیسِ جهانخوارِ زبون، خوار نمود

چرخِ گردونِ زمان، در نگهش تار نمود

 

گفت : زنهار که صهیون، شررِ دین باشد

پیِ نابودی هر، مسلک و آیین باشد

 

بانگ آورد که هان! اُمّت اسلام به گوش

بهرِ آزادیِ لبنان و فلسطین بخروش

 

اولین گام جهادی است، که با نفس کنید

دیوِ بیدارِ نهان، در قفسش حبس کنید

 

یادگارِ نبوی، عترت و قرآن باشد

حفظِ این گنج، سزاوارتر از جان باشد

 

ای عزیزان، گُلِ اندیشه ولایت باشد

سرو ناز چمن و بیشه فقاهت باشد

 

جمله در پرتوی قرآن یدِ واحد باشید

تا ستم پیشه عیان است، مجاهد باشید

 

رمزِ پیروزی ما، در کنفِ وحدت ماست

حاصلِ تفرقه و خودشکنی، ذلّت ماست

 

لیک روح الله، اگر یکّه و تنها ماند

بر صفِ قومِ ستم پیشه، رجزها داند

 

ما از این دایره رفتیم، خدا یارِ شما

ذکر پیوسته‌ی توحید، نگهدارِ شما

 

او که دنیا به برش، همچو پرِ کاهی بود

او که هرگامِ خطا، در نظرش چاهی بود

 

آنکه همواره دلش، ساحلِ افلاک نمود

گوهر و سیم و زر اندر نظرش، ‌خاک نمود

 

دمِ روح القدسش، آیتِ فرقانی بود

قلمِ نافذِ او، شمعِ شبستانی بود

 

آن دل افروز، که تنها سخنش رحمان بود

همه احوال سلاحش، سپرِ ایمان بود

 

شرحِ اسرار صلاتش، چو نسیمِ سحری

می‌برد تا به ثریا، دلِ هر رهگذری

 

گفت: منزلگه ما، صحنِ سرای ابدیست

آز و امید به دنیا، ثمرِ بی خردی است

 

خاصه در نیمه ی خرداد، عرادار شوید

همچو منصور خریدارِ سرِ دار شوید

 

عاشقان، روز عزا شیون و غوغا باید

در فراقِ غم او، ولوله بر پا باید

 

عارفِ دل شده تا، عالمِ لاهوتی رفت

ما به خود نامده در، ماتی و مبهوتی رفت

 

غم‌ِ اندوهِ خمینی، همه درسینه‌ی ماست

سوگِ زاینده‌ی او، ماتمِ دیرینه‌ی ماست

 

اشک، چون سیل روان بود، ‌دل آرام نشد

ره به هر سوی زدم، مرغِ درون رام نشد

 

رفت، از عالم فانی، دلش آرام گرفت

ز دو دستان شه کرببلا، جام گرفت

 

سوی روشنگر ما، مشیِ حسینی باشد

برترین اسوه دراین گام، خمینی باشد

 

او که زاییده‌ی عشق است، نمیرد هرگز

دلِ ما مقصدِ بیگانه، نگیرد هرگز

 

داغِ او سوزِ فراقی است، که بالنده بود

نام و آوازه‌ی او، جاری و پاینده بود

 

وصفِ آن عابد دلبسته، به دیوان نشود

برگ، مصداقِ سراپرده‌ی رضوان نشود

 

ز عروجِ غمِ آن یارِ سفر کرده کنون

دل‌ِ غمگینِ مهاجر، شده چون کاسه‌ی خون

 

( استفاده با ذکر منبع  www.fajr57.ir  جایز است )

  تعداد بازديدها: 2319
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=60669
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.