تاريخ انتشار: 14 خرداد 1393 ساعت 00:10:32
داغ تو " غزلی از علی اکبر پورسلطان (مهاجر) در هجران امام راحل "

از بدِ حادثه، روزی به فغان آمده بودم

آخرای ‌دوست، بجانِ تو به جان آمده بودم
 


ره  به بیراهه ‌زدم، از گذرِ عمر گذشتم

چشمها بستم و از غم، به زبان آمده بودم
 


مدعی گفت:  فراموش کنم داغِ غمت را

گویی از محفلِ آن ، بی خبران آمده بودم

 

دیده‌ بگشودم وعالم، همه‌ محزونِ ‌تودیدم

زآنکه درفصل بهاران، به‌خزان‌آمده بودم

 

 

گفتم از بهر تسلّا، بزنم سر به بیابان

با لبی تشنه من از، آبِ روان آمده بودم

 

 

از همان روزِ ازل، بر دلم این داغ نوشتند

و من از روز نخستین، نگران آمده بودم

 

 

ای دلا! بی تو دگر، عصرِ شبابم‌سپری شد

پیر و فرتوت شدم، با تو جوان آمده بودم

 


گر از این معرکه‌ی‌، عالم هستی بگریزم

گویم ای کاش، ز داغ تو جهان نامده بودم

 

 

تو پرستوی مهاجر، خبر از  یار چه پرسی؟

که من از وادیِ آن، دلشدگان آمده بودم

 

( استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )

  تعداد بازديدها: 3012
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=60654
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.