اخترِ امّید ما را پاک حیران کرد و رفت
جامِ می را از لبانِ تشنه پنهان کرد و رفت
برقِ تیغِ ذوالفقارش، سینهی شب را درید
وادی ظلمت نشینان، نور باران کرد و رفت
آن مسیحایی که با فرمانِ حق، این سو شتافت
مردگانِ زنده را جان داد و بیجان کرد و رفت
روح مجد و شادمانی را، در این عالم دمید
چهره ی بشاشِ اُمّت را، پریشان کرد و رفت
در فرازین لحظهی قحطعی و ویرانی رسید
سرزمینِ خشکِ میهن را، گلستان کرد و رفت
کفر و الحاد از قیامش، سرخور و آواره شد
کشورِ صاحب زمان را، مهدِ قرآن کرد و رفت
آنی از اجرای فرمانِ خدا غافل نبود
هر چه را عقلِ سلیمی بایدش، آن کرد و رفت
گفت: این نهضت مبادا، دست نا اهلان شود
از همان آغاز با ما، عهد و پیمان کرد و رفت
وعدهی باغِ برین داد و به رضوان پر کشید
جمله را مهمانِ خوانِ سبزِ رحمان کرد و رفت
گر، هر از گاهی عدو، سودای ایران مینمود
دشمنِ طماع، خواری چون پلیدان کرد و رفت
پایهی کاخِ سفید از ابتکارش سست شد
کاخِ کفر سرخ را، لرزاند و ویران کرد و رفت
آنچنان وحشت به جانِ یاغیِ باغی فکند
گویی اسکندر ز اعمالش، پشیمان کرد و رفت
مایهی شادیِ پیغمبر شد از کردارِ خویش
عزّت و شوکت نصیبِ نسلِ سلمان کرد و رفت
ارمغانِ غاصبان همواره روبه پروری است
آمد و نخجیرگان را دشتِ شیران کرد و رفت
انزوا و تفرقه سوغاتِ شومِ اجنبی است
بانگ وحدت را شعارِ هر مسلمان کرد و رفت
مُسلمی بود و نشان از روحِ اسلامی نبود
خیلِ ره گم کرده را، همراهِ ایمان کرد و رفت
از برای خویشتن، حتّی پرِ کاهی نخواست
خلق را مدیونِ خونهای شهیدان کرد و رفت
آنچه را گفتم که در، حدّ نصابِ یک نبود
مقتدای ما، فزون از صد هزاران کرد و رفت
این جهانداری و شوکت را، به طولِ یک دهه
پارسایی از همان، کنج جماران کرد و رفت
ای مهاجر، این ورق پاره ندارد ظرفیت
بس که خیرات و مبرّاتِ فراوان کرد و رفت
انتشار یافته در : روزنامه ی اطلاعات 16 خرداد 1385