تاريخ انتشار: 23 ارديبهشت 1393 ساعت 02:34:55
نوشته ای از مرحوم حاج سید احمد خمینی؛ پدر! ای علمدار مکتب مظلوم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

أفائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؟!

 مناسب دیدم نوشته را با فرازی از پیام امام آغاز کنم که خطاب به فرزندان روحانیش می‌فرماید: «خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است.» (صحیفه امام،ج21،ص278)

 در حقیقت محتوای دردآور این سخن، عنوان و موضوع بحث این مقاله است که به درخواست جمعی از علاقه‌مندان و شیفتگان امام در جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران در حالی نگاشته‌ام که خاطره تلخ جدایی و فراق را نه هر روز و هر ساعت که بی‌وقفه و مدام، ناگزیر تحمل می‌کنم، و سنگینی سهمگین هجران آن عزیز را تنها به امید ادامه راهش تحمل‌پذیر ساخته‌ام.

 

 تلاش من در این نوشته آن است که مروری بر یکی از جنبه‌های ناشناخته و ناگفته زندگانی امام داشته باشم. قبل از هر چیز اعتراف کنم که: قلم زدن و سخن گفتن از ابعاد وجودی مردی که در عصر غربت اسلام، دین خدا را زنده کرد و مجد و عظمت از دست رفته مسلمین را بازگرداند و خواب راحت را از چشم صاحبان عمده قدرت و ثروت و سلاح جهان، ربود و به آرزوی دیرینه مسلمین جامه عمل پوشاند و نظام مقدس جمهوری اسلامی را بنیان نهاد، کاری است بس دشوار. امامی که جز به حق نمی‌اندیشید و ملاکی جز ادای تکلیف الهی بر رفتار و گفتارش حاکم نبود، از احدی جز خدا نمی‌هراسید، حکومت را همچون مولایش علی (ع) تنها برای حاکمیت دین خدا و ستادن حق مظلومین و از ستمگران می‌خواست. انتظار ترسیم تمامیت شخصیت چنین مردانی بوسیله قلم و سخن امثال من چنان است که گویی از منظر برکه‌ای، دیدن بیکران پهنه دریا را طلب کنی، دریادلی که فانی فی‌الله بود و عارف بالله.

 

اما با اینهمه باید نوشت و گفت: نه تنها برای نسل آینده که برای نسل حاضر نیز، برای همه آنان که حیات طیبه را در ادامه راه خمینی (سلام‌الله علیه) جست‌وجو می‌کنند، برای آنان‌که عزیزانشان را در راه خمینی فدا کردند، برای کسانی که قلبشان به عشق تحقق آرمان‌های خمینی می‌تپد، برای آنان که اگر میله‌ها و پرده‌های آهنین و حصارهایی که دشمنان بشریت ایجاد کرده‌اند کنار رود در سرمای ۳۰ درجه زیر صفر فوج فوج خود را به امواج خروشان ارس‌ها می‌زنند تا عکس و پیام پیر الهی و منادی اسلام ناب محمدی (ص) را مایه  فروغ  دیدگان بی‌فروغ و دل‌های خسته‌شان کنند.

 

خمینی (س) را نیازی به وصف ما نیست که همه وجودش «انقطاع الی الله» بود و در میدان عرفان عملی و مجاهده با نفس، دنیا و جاذبه‌های دنیایی را پیش از آن‌که بشناسیمش به اهلش وانهاده بود. او را نیازی به توصیف ما نیست که اکنون قامت افراشته‌اش به حکم تقدیر الهی بر خاک آرمیده و روح بلندش به ملکوت اعلی پیوسته است. نیاز، نیاز ما و نیاز نسل ما و نسل‌های پس از ماست. آن هم نه نیاز به تعریف و تمجید، گرچه وصف محبوب و مراد، خود مایه التیام زخم داغ جگر سوز فراق است، بلکه آنچه را که نیازمند بازگویی و بیان آنیم: شناخت خمینی و راه خمینی و آرمان خمینی (س) است.

 

 ادامه انقلاب اسلامی - ثمره یک عمر مجاهده امام و یاران امام - و موفقیت آن در میدان‌های کارزاری که بی‌تردید با دشمنان قسم‌خورده‌اش در پیش رو خواهد داشت تنها زمانی ممکن است که راه و اندیشه و آرمان و اهداف بانی آن را به درستی بشناسیم. اگر ارزیابی ما از سیر انقلاب از نقطه تکوین گرفته تا پیروزی سیاسی، و مقاطع پس از آن تا زمان رحلت منادی و بانی آن، توأم با شناخت و آگاهی کامل بود آنگاه است که می‌‌توانیم به ادامه راهش امیدوار باشیم.

 

 گرچه عشق مردم ما به امامشان ریشه در عمق باورهای دینی داشته است و بدین جهت پیوند مردم با امام به سال‌ها قبل از ۲۲ بهمن ۵۷ برمی‌گردد، بویژه آن‌که امام مظهر بازگویی دردها، و فریاد خشم ملت علیه ستم رژیم منحوس پهلوی و جنایت‌های آمریکا در ایران بود، که خود به سبب توجه بسیاری از اقشار به سمت پیام و اندیشه امام و پذیرش آن گردید، اما واقعیت این است که شناخت اکثریت مردم ایران و بسیاری از مسلمانانی که امکان آشنایی با قیام و انقلاب امام را یافته و شیفته امام گردیده‌اند بیشتر ناظر بر دو جنبه «فقاهت و مرجعیت» و جنبه «مبارزاتی و سیاسی» زندگی امام، آن هم بعد از ورود آن عزیز به ایران بوده است. بسیاری از ابعاد دیگر حیات پرتحرک و پرواقعه و حادثه آن حضرت، حتی در بعد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی (قبل از ورود امام و بویژه قبل از ۱۵ خرداد ۴۲) نه تنها برای عموم مردم بلکه برای طلاب و روحانیون و حوزه‌ها هنوز ناشناخته مانده است.

 

 بعد از ورود امام و تشکیل حکومت اسلامی، متأسفانه حجم توطئه‌های دشمنان انقلاب در خارج و کارشکنی‌ها و دشمنی‌های ناشی از حسادت‌ها و حماقت‌ها و مزدوری‌ها در داخل به حدی بود که یاران صدیق امام تمام همشان را ناگزیر صرف خنثی‌سازی توطئه‌ها و حل مشکلات به ارث رسیده از رژیم گذشته کردند و هرگز فرصت آن به دست نیامد تا به بازگویی حقایق گذشته انقلاب اسلامی بپردازند، وقایعی که نظیر آن را تنها در تاریخ سوزناک و مظلومانه علی(ع) شنیده و خوانده‌ایم.

 

 شاید در این زمینه قصور و کوتاهی‌هایی نیز وجود داشته که فعلا فرصت و مجال برشماری و بحث آن نیست. به هر حال، برعهده نویسندگان و هنرمندان و مورخین متعهد و دلسوخته انقلاب است که به نحو شایسته‌ای غبار از چهره تاریخ خونبار انقلاب اسلامی بشویند و خطر انقطاع فرهنگی نسلی که می‌بایست پرچمدار ادامه این نهضت مقدس باشد ولی از نزدیک در جریان حوادث گذشته انقلاب نبوده است را جدی بگیرند.

 

هشدار الهی را فراموش نکنیم که فرمود: «افائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا»

 

«آیا اگر پیامبر (ص) از دنیا برود و یا کشته شود بر اعقاب و گذشتگانتان (عصر جاهلیت) باز می‌گردید؟ پس (آگاه باشید که) هرکس به گذشته (جاهلیت) خویش بازگشت هیچ‌گونه زیانی به خداوند نرسانده است.» (آل عمران ۱۴۴)

 

 گرچه خطاب خداوند محدود به زمان رسول‌الله(ص) نیست اما قدر مسلم آن است که مخاطبین کلام الهی مسلمانانی هستند که عصر پیامبر(ص) را درک کرده، دین خدا را از آن حضرت دریافت نموده‌اند. ولی احتمال خطر وجود داشته که خداوند اینچنین عتاب‌انگیز هشدار می‌دهد آن هم به کسانی که شاهد رنج‌های بیشمار پیامبر(ص) و یاران انگشت‌شمارش در مکه بوده‌اند و مشکلات و سختی‌های طاقت‌فرسا و جنگ‌های پیاپی آن حضرت را در مدینه نظاره کرده و یا خود در متن حوادث حضور داشته‌اند و چه بسا فداکاری‌ها و مجاهدت‌ها که برای تحقق اهداف پیامبر(ص) نموده‌اند. خطر بازگشت به عصر قبل بعثت و انقلاب محمد(ص) و حاکمیت دوباره ضد ارزش‌های جاهلیت برای یاران آن حضرت نیز وجود داشته است.  آری دچار روزمرگی شدن، و از ادامه راه در میانه آن باز ایستادن، تحت تأثیر وسوسه خناسان قرار گرفتن، ناامید و مأیوس شدن، اهداف و آرمان‌ها و رنج‌هایی که برای تحقق آنها کشیده شده فراموش کردن و از مسیر منحرف گشتن و به گذشته‌های شوم بازگشتن، واقعیت تلخی است که احتمال وقوع آن به عنوان یک خطر جدی فراروی تمامی انقلاب‌ها و نهضت‌ها وجود داشته و دارد، چه رسد به آن‌که نسبت به سختی‌های راه پیموده و بهای سنگینی که برای رسیدن به وضعیت موجود پرداخت شده است ناآگاه و ناآشنا باشیم. 

 

نسل جوانی که فوج فوج به راه انقلاب و امام روآورده و می‌آورند، طلاب جوانی که وارد حوزه‌های علمیه شده و می‌شوند، و همه آنانی که از این پس مسئولیت تداوم انقلاب را بر دوش می‌گیرند، اگر نسبت به گذشته آگاه نباشند، اندیشه‌های تحجرگرایانه و مقدس‌نمایانه را از عرفان و زهد و تعبد راستین بازنشناسند، سرچشمه و منشأ خطر را آن سان که باید تشخیص ندهند، خطر بازگشت تدریجی و انحراف از اصول در طوفان حوادث آینده و فضای غبارآلودی که ممکن است از سوی صاحبان تفکرات شکست‌خورده از امام و انقلاب در نبود امام ایجاد شود، به طور جدی وجود دارد.

 

 از این روست که بیان وضعیت حوزه‌های علمیه در گذشته برای درک عظمت کاری که امام کرده و رنجی که آن عزیز کشیده تا به وضع کنونی رسیده‌ایم یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است که بدون آن ادامه راه مصون از آفات و انحرافات نخواهد بود.

 

بی‌دلیل نیست که حضرت امام علی ‌رغم این‌که از وارد شدن در مباحثی که نهایتا مربوط به شخص ایشان می‌شد بشدت پرهیز داشت، در عین حال مکررا (بویژه در پیام‌های چند سال اخیرشان) خطر بازگشت به همان تفکراتی را که سال‌های سال برای زدودن آثار آن خون دل خورده و قربانی‌ها داده، گوشزد نموده است. آنجا که امام به ذکر نمونه‌هایی از مظاهر تفکر گذشته حاکم بر بخش وسیعی از حوزه‌ها می‌پردازد و مواردی از برخورد متحجرین و مقدسین را یادآور می‌شود؛ درصدد قصه‌گویی و صرفاً نقل تاریخ گذشته نیست که امام را مسئولیت و شأنی بسیار والاتر از این سخن‌هاست؛ او نگران ادامه راه است.

 

 من با برخی از دوستانم که گمان می‌کنند بیان صریح مظلومیت‌ها و رنج‌ها و دردهای امام در حوزه قم و نجف سبب شکستن ابهت و عظمت شخصیت امام در باور مشتاقانش می‌شود، سخت مخالفم. بیان مظلومیت‌های امام نه از آن جهت است که فرزند امام هستم، و شاهد صحنه‌های رنج‌آور گذشته، و نه بدان جهت که قصد مرثیه‌سرائی داشته باشم و دل‌شیفتگان آن عزیز راحل را به درد آورم. نه! مسئله، مسئله، تکلیف و ادای وظیفه است. این رسالت همه کسانی است که در کوران حوادث قبل از انقلاب و در متن حوادث حضور داشته‌اند. باید به مردم عزیزی که در راه امامشان از همه چیز خود گذشته و فرزندان و عزیزانشان را تقدیم نموده‌اند، صریح و بی‌پرده وقایع تلخ گذشته را بگوئیم تا دشمنان و دوستان را بشناسند، خطراتی را که متوجه راه خونبار شهیدانشان هست به روشنی دریابند.

 

 مردم ما و نسل‌های آینده باید بدانند که پیروزی انقلابشان یکباره و بی‌مقدمه در ۲۲ بهمن سال ۵۷ اتفاق نیفتاد. هرگز چنین نبوده که امام در سال ۴۱ و ۴۲ قیامی کرده باشد و ظرف چند روز مسئله تمام شده و شکست خورده باشد و دوباره در سال ۵۷ فرصتی پیش آمده و به پیروزی رسیده باشیم. پیروزی سیاسی انقلاب در ۲۲ بهمن مترتب بر پیروزی‌هایی بوده است که در میدان‌های سخت مبارزه طولانی امام با متحجرین و مقدس‌نماهای احمق و دین به دنیافروشان به دست آمده بود. انقلابی به مراتب دشوارتر از انقلاب سیاسی لازم بود تا طلسم‌های تحجر شکسته شود، برداشت‌های انحرافی از اسلام که تا عمق حوزه‌های دینی رسوخ کرده بود، زدوده شود و غبار قرن‌ها هجوم بیگانگان و پیرایه‌های دروغین از دامن اسلام راستین شسته شود و زلال اندیشه‌های اسلام ناب محمدی(ص) به نسل تشنه و خسته معاصر برسد.

 

 صفحه صفحه دوران سخت و رنج‌آوری که امام طی کرد تا موفق به چنان انقلاب فرهنگی شد مشحون از تلخی‌ها و مرارت‌ها و تهمت‌ها و کارشکنی‌ها است که متأسفانه همچنان این صفحات تا به امروز ناخوانده و ناشناخته مانده است. راهی بس دشوار و طولانی و توأم با هزاران هزار مشکل و سختی سپری شد تا امام توانست پرچم سرخ مبارزه و قیام را در کوران حوادث حفظ کند و بر پهنه ایران اسلامی در صحنه‌های شکوهمند دهه مبارک فجر و ۲۲ بهمن به اهتزاز درآورد. ایستادن و مقاومت کردن در برابر زورگویان و قلدران و ستمگرانی چون رژیم شاه، قابل مقایسه با میدان مبارزه با ده‌ها جریانی که به نام دین و اسلام به مخالفت با تفکر اسلام واقعی برخاسته بودند، نمی‌باشد. در آن میدان حداکثر حبس و شکنجه و تبعید بود و خونی که می‌بایست تقدیم راه آزادی کنی، اما در این میدان، از آبرو مایه گذاشتن، خون دل خوردن و برای رضای خدا صبر و سکوت کردن می‌خواست تا در مقابل سیل تهمت‌ها و زخم زبان‌ها بایستی تا موفق شوی جمود و رکود و قشری نگران را در هم بشکنی و بار دیگر حوزه‌های علمیه را کانون جوشش اسلام راستین و بی‌پیرایه کنی و دوباره روحانیت متعهد را همچون همیشه تاریخ پرچمدار قیام و انقلاب اسلامی سازی.

 

 اینها حماسه‌سرایی و شعار نیست، واقعیت‌هایی است که تصدیق آن نیاز به شناخت چگونگی گذر امام از راه پرفراز و نشیب و طولانی و صعب‌العبور انقلاب دارد. اینچنین نبوده که امام بی‌مقدمه در سال ۴۲ قیامی کرده و علیه ظلم فریادی کشیده و با کشته شدن یارانش و سرکوبی نهضتش، در تبعید دنبال درس و کار و زندگی و مرجعیت رفته و دوباره ۱۵ سال بعد به ایران برگشته و تشکیل حکومت داده باشد.

 

 امام به یک انقلاب فرهنگی به معنای واقعی کلمه نیاز داشت تا سد جمود را بشکند و مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان مهمترین تکلیف الهی در حوزه‌ها و در سطح جامعه مطرح سازد. امام در شرایطی یک تنه کمر به ادای تکلیف الهی بست که خود در توصیف این شرایط می‌فرماید: « یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‏لوحان بیسواد، عده‏اى کمر همت بسته‏اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته ‏اند.» (همان،ص279)

 

«اوضاع مثل امروز نبود، هرکس صددرصد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان به درمی‌رفت.» (همان جا)

 

 و در فراز دیگر خطاب به روحانیون می‌نویسند: «یقینا روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‏اند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بى‏دینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هر گز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست. در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‏خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى‏شنیدى که شاه شیعه است. عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ‌کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان، غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید. حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعض افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک کاسه‌ای زیر نیم کاسه داشت و این از مسائل رایج حوزه‌ها بود که هر کس کج راه می‌رفت متدین‌تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شک به شمار می‌رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه‌ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه می‌گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می‌یافت وضع روحانیت و حوزه‌ها وضع کلیساهای قرون وسطی می‌شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه‌ها را حفظ نمود. علمای دین باور در همین حوزه‌ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامی‌مان نشأت گرفته از همین بارقه است.» (همان،ص278و279)

 

 طلاب جوان حوزه‌ها و نسل جوان و انقلاب ما باید بدانند که هسته اولیه انقلابشان در چه شرایطی شکل گرفت و چه مرارت‌ها و سختی‌هایی را امام و یارانش تحمل کردند تا دوباره اسلام به صحنه حیات جامعه بازگردید. امام در یکی از سخنرانی‌هایشان نوع تفکر حاکم بر حوزه‌ها و جامعه آن زمان را چنین بازگو می‌کند، آنچنان تبلیغ کرده بودند که:

 

 « اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکى از علماى محترم- که محترم و رئیس بود در قم- این را بعض مقدس مآبها اشکال به او داشتند مى‏گفتند منزلش روزنامه پیدا مى‏شود! این طور، مغزها را تهى کرده بودند که اگر یک ملّایى منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش  مى‏شد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست‏.» (همان،ج9،ص177)

 

 فریادی را که امام علیه "قاعدین در منازل می‌کشید" تا شاید بیدارشان کند و یا حداقل بدینوسیله بیزاری اسلام راستین و روحانیت واقعی را از پذیرش خفت‌ها و انظلا‌م‌ها به دنیا اعلام کند، بدون بهاء نبوده است. امام و یارانش بهایی سنگین برای این فریادها و اعتراض‌ها و تشرها، به سنگینی ۱۵ سال خون دل خوردن و تهمت و تکفیر و زخم‌زبان شنیدن و توطئه دیدن، پرداخته‌اند.

 

این فریادها را که می‌فرمود:

«وای بر ما، وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت. این سکت مرگبار اسباب این می‌شود که زیر چکمه اسرائیل به دست همین بهایی‌ها، این مملکت ما، این نوامیس ما پایمال بشود. وای بر ما... امروز سکوت، همراهی با دستگاه جبار است.» (همان،ج1،ص213)

 

  «‌‌‌ آقا به هوش بیایید؛ نجف را بیدار کنید. اعتراض کنید. ... اگر اعتراض نکنند که چرا اعتراض مى ‏کنید خیلى ما متشکر هستیم! ما تکلیف نداریم واقعاً؟! ما باید به حال این ملت بنشینیم نگاه کنیم هر چه‏ سر ملت مى ‏آید؟! همان برویم حرم حضرت امیر و یک دعایى بکنیم؛ همین مقدار کافى است براى ما؟! یا مایى که داریم در پناه اسلام و با بودجه اسلام، ... و با بودجه اسلام داریم زندگى مى‏کنیم، براى اسلام یک قدم نباید برداریم؟ «تَرَتُّبْ» اسلام است؟ (همان،ج2،ص365و366) ...

 

اینچنین نبوده که این هشدارها و صدها نمونه آن به سادگی بر قلم و زبان امام جاری شود و بگذرد. پیامد هر سخن و نوشته این نبود که فقط، قلب‌هایی ندای فطرت را می‌شنید و جذب انقلاب می‌شد، بلکه کینه‌ها و حسادت‌ها بود که افزون می‌گشت و به دنبالش انبوه طعن‌ها و زخم‌زبان‌ها بود که به سوی امام سرازیر می‌شد.

 

 ما وظیفه داریم که به مردم بگوییم امامشان در چه شرایطی و با چه مرارت‌هایی از حریم اسلام واقعی دفاع کرد که موجب بازگشت عزت و شرف به جامعه خموده و افسرده آن روز گردید. ما باید به مردم عزیزمان بگوییم که چرا رژیم شاه براساس سیاستی که در کاخ سفید پس از سرکوبی نهضت ۱۵ خرداد طراحی شده بود، نجف را تبعیدگاه دائمی امام انتخاب کرد، چه دردناک است بازگویی وقایع تلخ آن دوران، باید در کنار امام بودید تا عمق درد و رنج را حس کنید.

 

 توصیف مظلومیت‌ها و رنج‌هایی که امام نه از ناحیه بیگانگان که از مقدسین بی‌درد و بی‌مسئولیت درون حوزه‌ها متحمل شد، در یک مقاله و کتاب و نوشته نمی‌گنجد. شاید برای مردم عزیز‌مان که شاهد صبر و شکیبایی امامشان در سهمگین‌ترین حوادث پس از پیروزی بوده‌اند این جمله امام در این زمینه گویاترین باشد که در لحظه ترک نجف فرمود: «من در اینجا با حرم مطهر مأنوس بودم اما خدا می‌داند در این مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم.»

 

 برای امام که هرگز حاضر نشد دفاع از کیان اسلام را با همه سختی‌هایش به نشستن در منزل و درس و بحث و سلام و صلوات عوض کند، تحمل فشارهای رژیم شاه و شنیدن اخبار شهادت و تبعید و شکنجه یارانش و تحمل فشار چکمه‌پوشان بعثی بغداد در نجف بسیار آسان‌تر از تحمل زخم‌‌زبان‌ها و تهمت‌ها و توطئه‌چینی‌های مدعیان فقه و اسلام و دین و روحانیت بود.

 

 امام در نجف، ‌از یک سو مسئولیت ادامه قیام را بر دوش داشت و می‌بایست در مقابل آمریکا و رژیم شاه که می‌کوشیدند تا آثار نهضت ۱۵ خرداد را به هر وسیله‌ای محو و نابود کنند، بایستد و نگذارد خون شهیدانی که در آن روز مظلومانه در خیابان‌ها و کوچه‌های قم و تهران و دیگر شهرهای ایران بر زمین ریخته شد، هدر رود، و این امر مستلزم برقراری رابطه مستمر با ایران بود و ارتباط با ایران با وجود ساواک جهنمی شاه و همکاری آن با مأمورین عراق که سخت مراقب اوضاع بیت امام در نجف بودند بسیار دشوار می‌نمود بویژه آن‌که یاران امام نیز در حبس و یا در تبعید و تحت کنترل بودند، با اینهمه امام وظیفه خود می‌دانستند تا به خانواده‌های شهدا، رسیدگی کرده و عناصر مؤمن به انقلاب را در داخل و خارج کشور به هم مرتبط نموده و با تبادل اطلاعات و اخبار مربوط به نهضت و تعقیب برنامه‌ها و بررسی‌ وضعیت رژیم شاه، تغذیه فکری انقلابیون را فراهم سازند، و با ارسال سخنرانی‌ها و بیانیه‌ها و کتاب‌ها، مشعل انقلاب را همچنان روشن و فروزان نگاه دارند. از سوی دیگر خنثی‌سازی توطئه‌های دشمنان انقلاب در سطح جهان اسلام در پیش رو بود، و همچنین مقابله با کارشکنی‌ها و مخالفت‌های عناصر بی‌هویت روحانی واجب می‌نمود.

 

 مسئولیت ادامه قیام تنها منحصر به حضور در میدان‌های یادشده نمی‌گردید، متحجرین و مقدس مآب‌هایی که شاهد کشتار و فجایع رژیم در ۱۵ خرداد بودند نه تنها حمایت نکرده بلکه جهت توجیه سکوت‌شان راه افتادند و با طرح اماها و چراها، حقانیت قیام امام را زیر سؤال بردند. امام در وصف سختی برخورد با این جناح می‌فرماید: ترویج تفکر شاه سایه خداست و یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این‌که ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و از همه شکننده‌تر، شعار گمراه‌کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان علیه‌السلام باطل است و هزار ان قلت دیگر مشکلات بزرگ و جان‌فرسایی بودند که نمی‌شد با نصیحت و مبارزه نفی و تبلیغات جلو آنها را گرفت. تنها راه‌حل، مبارزه و ایثار و خون بود که خداوند وسیله‌اش را آماده نمود، علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. (همان،ج21،ص279)

 

 اشکال اساسی اینها به امام این بود که دخالت در سیاست(!) و قیام او سبب تعطیلی درس و بحث آقایان(!) شده است، حتی بعضی از همین‌ها بعد از وقایع ۱۵ خرداد بی‌شرمانه امام را مورد حمله قرار می‌دادند که قیامش حرمت مراجع را شکسته! چرا که فریادش منجر به دستگیری او شده و به این ترتیب مرجع‌گیری! باب شده است! شعور و درک و مسئولیت‌خواهی را ببینید!

 

 اینها همان مقدس‌نماهای احمقی بودند که رفتار و گفتارشان متدینین ناآگاه را به بیراهه می‌کشاند و از متن اجتماع و مسئولیت‌ها به کنج عزلت و بی‌تفاوتی راند و در نتیجه مقام و موقعیت روحانیتی که همواره پیشاپیش ملت‌ها پرچم‌دار مبارزه بودند در جامعه تضعیف شد. اعمال و تفکر جامد اینها باعث غربت دین خدا و سوق خیل جوانان معصوم مسلمان به سمت افکار و مکتب‌های انحرافی گردید. همان‌هایی که از استدلال فرار می‌کردند و مسائل فلسفی را دون‌ شأن روحانی می‌دانستند و کتاب‌های این چنینی را با انبر جابه‌جا می‌کردند که مبادا دست‌شان نجس شود.

 

خانه کوچک امام در نجف کانون قیام بود و نقطه امید ملت و در عین حال مرکز تحمل فشارهای دو دستگاه جبار حکومت‌های دیکتاتوری شاه و رژیم عراق و همزمان نیز هدف تهاجم و حملات و بی‌حرمتی‌ها و زخم‌زبان‌های کسانی که قیام امام، آرامش نکبت‌بار زندگی‌شان را برهم زده بود. شاید باور نکنید همان امامی را که هرگز راز و نیاز شبانه و نماز شبش ترک نمی‌شد گرچه بر روی تخت بیمارستان و در بستر بیماری باشد، همان امامی را که در سن ۲۷ سالگی کتاب پررمز و راز شرح دعای سحر را نگاشت، همان که قیامش سبب برپایی نماز و احکام الهی گردید و آخرین لحاظت عمرش را نیز با ذکر خدا و در حال نماز به پایان رسانید و به وصال محبوب و معشوقش رسید، به همین امام، مقدس نمایان متحجر، در نجف نسبت تارک الصلوة دادند.

 

 از همین قماش، بودند کسانی که در مسیر بین محل درس امام و مرقد مطهر مولا علی(ع) می‌ایستادند که امام رد شود و آنها بی‌اعتنایی کنند تا به خیال خودشان زخمی زده باشند و قلب نورانی امام را به درد آورده باشند. در دورانی که یاران امام به سختی هزینه‌های خرید نوار و دستگاه تکثیر و کاغذ چاپ و نشر بیانیه‌ها و کتاب‌های امام را فراهم می‌کردند و از جانشان مایه می‌گذاشتند تا خاطره قیام ۱۵ خرداد زنده بماند و انقلاب ادامه یابد و در دورانی که ادامه نهضت سخت نیازمند تقویت مالی بود، بعضی از همان‌ها که وصفشان رفت در ایران و نجف وجوهات می‌گرفتند و به کسانی می‌دادند که در غیاب امام صرف توطئه‌چینی علیه امام و انقلاب کنند. روحانیون متحجر در ایران و عراق کتاب‌ها و اعلامیه‌های امام را که با هزاران مشکل تهیه می‌شد، به بهانه توزیع در بصره و شهرهای عراق و ایران توسط افراد نفوذی و ظاهر الصلاح می‌گرفتند و داخل چاه آب و یا رودخانه‌ها می‌ریختند.

 

 گرفتاری‌های امام تنها فشارهای رژیم شاه و آمریکا نبود که گسستن حلقه‌های زنجیر اسارت‌بار ۲۵۰۰ سال رژیم ستمشاهی با رهبری صحیح و قیام دینی و مردمی و بذل جان و مال قابل علاج و چاره بود (چنانکه شاهد بودیم) اما آنجا که به نام دین و فقاهت و زهد و تقدس‌گرایی به جنگ اسلام واقعی برمی‌خیزند چه باید کرد؟

 

این سخن دردمندانه امام را بنگرید که فرمود:

« در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می ‏نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى‏سوخت و می ‏درید .»صحیفه امام، ج‏21، ص:279و  280 )

 

«واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت مسیر این خیانت بزرگ همواره می‌نمودند... » (همان،ص280)

 

آری، ما و همه کسانی‌که شاهد وقایع دردناک انقلاب و رنج‌های امام بوده‌اند وظیفه داریم تا واقعیت‌ها را به درستی بازگوئیم، تا پرچمداران فردای مبارزه و نسل‌های آینده انقلاب بدانند که انقلاب‌شان که مایه مباهات و افتخار و سربلندی دوباره مسلمین گردیده، یک شبه به انجام نرسیده است. آنچه که گفته شد ذکر مصیبت و مرثیه‌سرایی نیست، پیشگیری از مصیبت‌هایی است که اگر با دید باز حرکت نکنیم ممکن است دوباره گرفتار آن شویم.

 

 افشای نام و چهره کسانی‌که با امام و انقلاب آن کردند که گوشه‌ای از آن را در این مقاله می‌خوانیم مشکلی را حل نمی‌کند، چرا که تنها شخص و افراد نیستند، جریانی هستند که از صدر اسلام تا به امروز در مقابل اسلام واقعی وجود داشته و دارند؛ حلقوم‌شان در خدمت اسلامی است که امام تعبیر به اسلام آمریکایی کرده، در مقابله با خط امام و انقلاب هر روز رنگ و نام و شعار عوض می‌کنند. خطر بازگشت و انحراف از مسیر هر انقلابی همیشه وجود دارد، تنها با حفظ وحدت، تبعیت از مقام معظم رهبری، آگاهی و همدلی و ایستادگی تا پای جان بر سر اصول انقلاب است که می‌توان راه را ادامه داد.

 

 این ابراز نگرانی از من نیست تا عده‌ای جاهل و ناآگاه و یا دسته‌ای آگاهانه دست‌آویزی بیابند و در مقابل خط مستقیم اسلام ناب که خط امام است بایستند، بلکه این امام است که هشدارمان می‌دهد:

 

«البته هنوز حوزه‌ها به دو تفکر (اسلام ناب و اسلام آمریکایی) آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند. » (همان،ص279)

 

« در حوزه‌های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند. امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست، طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکایی‌اند و دشمنان رسول‌الله.» (همان،ص 278)

 

 بهتر است برای نتیجه‌گیری بیشتر از نوشته‌ام در بیان شناسایی مشخصات طرفداران اسلام آمریکایی باز هم به کلام امام استناد کنم. حضرت امام چهره جدید این جریان همیشگی تاریخ را اینچنین ترسیم می‌کنند.

 

«طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است. شکست‌خوردگان دیروز سیاست‌بازان امروز شده‌اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست‌ را نمی‌دادند پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی‌ها و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می‌توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه‌ ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سربرآوردند. باز خدا رسوایشان ساخت. دسته‌ای دیگر از روحانی‌نماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند یک مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیده‌اند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس‌نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسئولین نظام، کمونیست شده‌اند، تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان (ارواحنا فدا) را مفید و راهگشا می‌دانستند امروز از این‌که در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‌دهد فریاد وااسلاما سر می‌دهند. دیروز حجتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند. ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند. راستی اتهام آمریکایی‌ و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود، از آدم‌های لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور؟ فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست، عوام یا خواص، خواص از چه گروهی از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذرم که حرف بسیار است.» (همان،ص279،280)

 

 من در این مقاله مختصر خواستم تا صفحه‌ای را از کتاب قطور و نانوشته مظلومیت‌های امام آن هم در حد مقدمه و دیباچه‌ای که رنج فرقت آن عزیز و مشغله‌های فراوان مجال تنظیم و تربیت آن را نداد گشوده و سطری از هزاران رنج و خون دلی را که امام برای به ثمر رسیدن انقلاب خورده بود بازگو کنم. ان‌شاءالله در آینده فرصت نوشتن سطور و صفحات دیگر را در این زمینه بیابم و با شما عاشقان امام درد دل کنم.  

 

و در همینجا نیز یادی از شهیدان گرانقدر روحانیت و شاهدان زنده‌ای کنم که در آن ایام غربت در گوشه و کنار کشور و در داخل و خارج دست از همه چیز خویش شستند و مخلصانه و عاشقانه حقانیت راه امام را دلاورانه فریاد کشیدند و صدای حق‌طلبی و مظلومیت امام را به گوش حوزه‌های علمیه و ملت ایران و مسلمانان جهان رساندند و همچنان که امامشان بارها فرموده ثابت کردند که:

 

«در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی، علمای اسلام، اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبینشان خون و شهادت نقش بسته است.» (همان،ص275)

 

 سخنان و نوشته‌های امام پر است از درد دل شیرمردی که در عرصه پیکار مجال هرگونه اظهار وجود را از خصم می‌گرفت و در عین حال از درد و رنج بی‌دردها و بی‌رنج‌ها می‌نالید. پیشنهاد من به ... تمامی علاقه‌مندان به تحقیق در تاریخ انقلاب اسلامی آن است که با تکیه بر فرمایشات امام در این زمینه تحقیقی در خور شأن امام و انقلاب خونبار اسلامی‌شان بنمایند و به تمام مسلمانان راستین به روشنی نشان دهند که در نبود امام هرگز به دوران جاهلیت قبل از امام برنخواهند گشت. ان‌شاءالله اردیبهشت ۱۳۶۹ * به نقل از «ندا»، اولین فصلنامه جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران

  تعداد بازديدها: 2365
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=60354
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.