تاريخ انتشار: 14 فروردين 1393 ساعت 15:09:19
مثنوی " همراز حیدر " نگاهی بر زندگی غمبار حضرت زهرا (س)

دگر صبر مسلمانان سر آمد ندا آمد ، از آن وادیِ برتر به دنیا آمده دخت پیمبر کران تا بیکران ها ، دُر فشان شد به روی سر درِ رضوان نوشته است الا ای فاطمه (س) ، سیمای اطهر چه والا رحمتی ، بخشیده رحمان که باشد ، دختر بدر الدجی اوست که باشد فاطمه ، یک سوره کوثر که باشد فاطمه ، امّ ابیهاست که باشد فاطمه ، نورِ هدایت که باشد فاطمه ، وجدِ محمّد که باشد فاطمه ، جانِ پیمبر که باشد فاطمه ، فریادِ خاموش که باشد فاطمه ، همرازِ حیدر که باشد فاطمه ، درمانِ درد است که باشد فاطمه ، غمخوارِ مولاست که باشد فاطمه ، شب را پگاه است که باشد فاطمه ، مامِ امامت که باشد فاطمه ، اوجِ صلابت که باشد فاطمه ، الگوی عصمت که باشد فاطمه ، بام، دیانت که باشد فاطمه ، میزانِ باور که باشد فاطمه ، دریای نیلی که باشد فاطمه ، فرّ و جلال است که باشد فاطمه ، بر پا و خسته که باشد فاطمه ، شمعِ دو دیده کلید فتحِ بابِ رستگاری است اگر زهرا شده مهمان بستر به جانِ غنچه ی نشکفته پرپر علی و فاطمه هر دو دلیرند چه گویم از حسن ، یا از حسینش پیامِ شعر ، در این شاه بیت است پس از مرگِ رسولِ خاتمِ دین چرا ، با یادگارش قهر کردند چرا بیت الامین ، بیت الحزین شد عطش ، در حبّ قدرت بر ملا گشت دلا حفظِ امانت اینچنین بود خیانت مشیِ انسان های پست است عجب سودای آهش چاره کردند اگر عیسی ابن عمران از خلیل است همین نکته بدانی ، رستگاری مگر او حاصلِ عمرِ نبی نیست گلِ سرخِ نبی ، بو کرده زهرا به سوزِ ذکرِ یارب یاربِ او نوای ناله اش ، از دردِ جان نیست غمش ، از غربتِ فردای دین است عزیزان ، فاطمه قائل به جان نیست الا ای فاطمه ، محبوب هستی علی خورشید را غسل و کفن کرد همان جا دید ، پهلوی کبودش شبانگه ، نازنین را خاک کردند مدینه ، سینه ای دارد پر از سوز مدینه ، هر مزاری را نشان است مدینه ، قدرِ گوهر را تو دانی مدینه ، وادی نور و ثواب است مدینه ، رازِ قلبت را نگه دار مدینه ، وای بر آن غاصبانت مدینه ، داغِ دیرین داری ای جان مدینه ، کربلا از دامنِ توست کجا گیرم سراغ ، از خانه ی دل به حق ، سر فصل مفقود الاثر اوست فقط این راز را ، مهدی (عج) بداند خدایا ، صبرِ بی صبرانه تلخ است خدایا! ظلم هم اندازه دارد خدایا! سینه ام آتش گرفته خدایا! تابِ ما بیتاب کردند خدایا! بشکن این دیوار غم را مسلمان ، دُختِ پیغمبر غریب است ارادت ، گرچه در ذکرِ زبان است به حقّ حُرمتِ زهرای مُضطر خوشا بر آنکه بعد از واپسینش چو حُبّ فاطمه ، در سینه کِشتی دلا ، ما تابع آن آستانیم خدایا ، بگذر از ضعف بیانم مهاجر تا نفس دارد در این دهر

استفاده با ذکر نشانی سایتhttp://fajr57.ir / جایز است .

به اذن حق ، ز جنّت کوثر آمد که نااهلان ، محمّد (ص) نیست ابتر مؤذّن ، بانگ کن ، الله اکبر ز لطف رازقش روزی روان شد خدیجه ، مادرِ فخرِ بهشت است ز عطرت خاکِ بی جان شد معطّر قدوم فاطمه بر روی چشمان بنای خامس آل عبا اوست نباشد دیگری با او برابر که هم دختِ پدر ، هم مامِ باباست پدر خوانده بر او ، آیت به آیت از این ذرّیه آمد ، آل احمد صدای یا علی (ع) تا شام آخر ز داغِ مصطفی ، امّا سیه پوش علی ساقی ، ولی ساقیِ کوثر کنار حیدرش ، یک جبهه مرد است علی با فاطمه ، فائق به غم هاست خدا بر سوزِ جانسوزش گواه است و تنها نسل او دارد کرامت ندارد کوه چون او استقامت از او آموز ، حفظِ روح و جسمت ندارد سقف دیگر را ضمانت قلوبِ مؤمنین از او مسخّر که بی جرم و گناهی ، خورده سیلی علی جان ، بخشش آن دو محال است گُل عُزلت نشینِ دلشکسته ز جورِ اشقیاء ، قامت خمیده نمادِ صبر و حلم و بردباری است ندیده محسنش داغِ مکرّر نگفته دردِ پهلویش به همسر تجلّی بخشِ میثاقِ قدیرند و یا از زینبِ نورِ دو عینش نبی گفتا مرا این اهلِ بیت است تعامل با یکی دُردانه را بین جهانی را به کامش زهر کردند نزاع با آلِ پیغمبر یقین شد به جانِ شیعه ی زهرا بلا گشت کجا این رسم ، در قاموس دین بود فتوحی نیست ، آغاز شکست است وصیّت بر فدک را پاره کردند خدا فرموده مریم را دلیل است به حشر از لطف زهرا برقراری دلیلِ جور بر آل علی چیست به این نا مردمی ، خو کرده زهرا قسم بر ناله های هر شب او اگر چه آنی از آن در امان نیست از این آماجِ بدعت ها غمین است متاعِ جان به راه حق ، گران نیست در آن اوجِ جوانی ، دیده بستی انیسش ، خَلعتِ هجرت به تن کرد شکوفا شد ، معمّای سکوتش نشانِ تربتش را ، پاک کردند نهفته در دلش ، دُرّی شب افروز کدامین تربت او را ، میزبان است صدف ، اینگونه گردد جاودانی ز زهرا هر چه پرسی بی جواب است مگو تا فتنه گر روزی شود دار در آن روزی که بگشایی زبانت غمِ مظلومیِ دین داری ای جان عزیزِ فاطمه خاکش به خون شست نسازد سازه در ویرانه ی دل چه خوانی باعثش ، بیگانه یا دوست مزارش ، تا به کی پنهان بماند نفیرِ غاصبان تا کی به چرخ است؟ علی هر لحظه ، زخمی تازه دارد عدو ، قلبم به دندانش گرفته چه آبی در شرابِ ناب کردند بگیر از اهرمن ، جانِ ستم را طریقِ دین بی عترت ، فریب است تمسّک بر رهش جستن ، ضمان است نلغزد پای ما ، در صبح محشر بگیرد فاطمه ، از آستینش به روزِ واقعه ، نیکو سرشتی به شادی و عزا ، هم داستانیم که در توصیفِ زهرا ناتوانیم محمّد گوید و زهرا و حیدر

1383/5/21ـ مدینه منوره

** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **

چه گویم از حسن ، یا از حسینش پیامِ شعر ، در این شاه بیت است پس از مرگِ رسولِ خاتمِ دین چرا ، با یادگارش قهر کردند چرا بیت الامین ، بیت الحزین شد عطش ، در حبّ قدرت بر ملا گشت دلا حفظِ امانت اینچنین بود خیانت مشیِ انسان های پست است عجب سودای آهش چاره کردند اگر عیسی ابن عمران از خلیل است همین نکته بدانی ، رستگاری مگر او حاصلِ عمرِ نبی نیست گلِ سرخِ نبی ، بو کرده زهرا به سوزِ ذکرِ یارب یاربِ او نوای ناله اش ، از دردِ جان نیست غمش ، از غربتِ فردای دین است عزیزان ، فاطمه قائل به جان نیست الا ای فاطمه ، محبوب هستی علی خورشید را غسل و کفن کرد همان جا دید ، پهلوی کبودش شبانگه ، نازنین را خاک کردند مدینه ، سینه ای دارد پر از سوز مدینه ، هر مزاری را نشان است مدینه ، قدرِ گوهر را تو دانی مدینه ، وادی نور و ثواب است مدینه ، رازِ قلبت را نگه دار مدینه ، وای بر آن غاصبانت مدینه ، داغِ دیرین داری ای جان مدینه ، کربلا از دامنِ توست کجا گیرم سراغ ، از خانه ی دل به حق ، سر فصل مفقود الاثر اوست فقط این راز را ، مهدی (عج) بداند خدایا ، صبرِ بی صبرانه تلخ است
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=59103
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.