تاريخ انتشار: 29 ارديبهشت 1390 ساعت 14:59:28
گزيده اي از مثنوي شيعه مرحوم « محمد رضا آقاسي» تقديم به مسلمانان كشورهاي اسلامي بالاخص شيعيان مجاهد ومظلوم بحرين

آفتاب شيعه از مغرب درآ

بار ديگر سر زن ازغار حرا

يا محمد!« لن تراني» تا به كي؟

اين چنين در پرده خواني تا به كي؟

از چه رو درپرتو خورشيد وحي

كند گرديده است تيغ امر ونهي؟

بت پرستان ترك تازي مي كنند

با كلام الله بازي مي كنند

غرب شد سرگرم آتش گستري

روزهاي شيعه شد خاكستري

همره تاجيك وترك وتركمن

شيعه شد آواره در دشت و دمن

يا ولي الله اعظم جهد كن

باقيام خود وفا برعهد كن

اي نگار شوخ وشورانگيز ما

وي ظهورت روز رستاخيز ما

بار ديگر خيز ورستاخيز كن

ذوالفقار هيبتت را تيز كن

تيغ بركش تا تماشايت كنند

تا كه نتوانند حاشايت كنند

پاك كن از دامن دين ننگ را

اين عروسك هاي رنگارنگ را

اي تولايت پناه بي كسان

وارهان ما را زچنگ كركسان

بنگر اين مرغان خونين بال را

اين فراتر رفتگان از حال را

اي ولي الله صاحب دم تويي

آبروي آدم وخاتم تويي

اي ولي الله، صاحب ذوالفقار

سوختيم از درد وداغ انتظار

نقطه ي عطف ولايت خال توست

شيعه چندين قرن در دنبال توست

هسته ي هستي برافكن پوست را

تا ببيند شيعه روي دوست را

آيد آن روزي كه در ناباوري

سر زند از غرب مهر خاوري

راستين مردي رسد با تيغ كج

شيعيان « الصبر مفتاح الفرج »

چيست آن تيغ سپيد آبدار؟

بي گمان « لا سيف الا ذوالفقار »

حيدر ازمحراب بيرون مي زند

شب پرستان را شبيخون مي زند

هر كه درهرم ولايت آب شد

نور شد، همسايه ي مهتاب شد

آفتاب! اي آفتاب ! اي آفتاب

از نگاه بندگانت رخ متاب

بندگان راجز تو مولايي مباد

برتر از تو هيچ بالايي مباد

 

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=570
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.