نامه ی یک پیر زن به خدا / داستان روزی مامور اداره پست مشغول مرتب کردن نامه ها بود که نامه ای دید که با خط ظریف و بدی نوشته بود نامه ای به خدا!!
او نامه را پیش بقیه همکارانش برد و انها گفتن نامه را بازکنیم اگر کمکی از دستمون بر بیاد براش انجام بدیم .نامه رو باز کردند نوشته بود خدایا من پیرزنی هشتاد ساله هستم دیروز حقوقمو که 100 دلار بود گرفتم که یه موتوریه اونو ازم دزدید اون پول مال یک ماه من بود من دیگر پول ندارم واسه این ماهم که غذا بخرم و دوستام هم قرار چند روز دیگه بیان خونم نمیدونم چطور باید ازشون پذیرایی کنم ....
کارکنان پست که خیلی از این نامه دلشون سوخت پولاشون رو هم گذاشتن و 96 دلار جور کردن و تو پاکت گذاشتن و برای پیرزن فرستادن .
چند هفته بعد دوباره نامه ای به دسته شون رسیده بود که روش نوشته بود نامه ای به خدا. اونها بازش کردن پیرزن نوشته بود خدایا متشکرم بابت این پولی که برایم فرستادی من با اون پول مهمانی برگذار کردم و خیلی بهمون خوش گذشت ولی پولی که من خواستم 100دلار بود اما توی پاکت 96 دلار بود فکر کنم که 4دلارشو مامور اداره پست بر داشته بود!!!! منبع : وبلاگ iraniansfun
|