اَلسَلامُ عُلَيك يا اَبا عبدالله (ع)
تهيه و تنظيم : ميكائيل جواهري
محمد وعون دو فرزند حضرت زينب كبري و عبدالله بن جعفرطيار(ع) بودند.وقتي حضرت اباعبدالله (ع) از مكه به قصد شهر كوفه خارج شد ، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به اين مضمون به حضرت نوشت : شما را به خداي متعال سوگند مي دهم كه از اين سفر منصرف شويد زيرا من مي ترسم كه به واسطه اين سفر شما را به شهادت رسانيده و اهل بيت شما آواره شوند. اگر كشته شويد، نور اهل زمين خاموش خواهد شد. شما امروز پناهگاه و پيشواي مومنان و مقتداي هدايت يافتگان هستيد. پـس در اين سفـر شتاب مكنيد و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پيوست.
اين نامه را به وسيله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمروبن سعيد فرماندار مدينه رفت و از او خواست كه امــــان نامه اي براي ابي عبدالله(ع) بنويسد و از او بخواهد كه از اين سفر باز گردد. عمروبن سعيد امان نامه اي براي آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.
عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود يحيي بن سعيد برداشته و به سوي امام به راه افتاده و در ميان راه به حضور امام رسيدند وامان نامه را تقديم داشت . حضرت نپذيرفت و فرمود : من پيغمبر خدا را در خواب ديدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم . سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعيد را نوشت و آن را ( احتمالا” ) به عبدالله بن جعفر داد. عبدالله چون از انصراف امام مايوس شد ، به فرزندان خود عون و محمد سفارش كرد كه در طول سفر و جهاد در ركاب آن حضرت باشند و خود با يحيي بن سعيد بازگشت .در روز عاشورا گلهاي خوشبوي زينب ، از امام تقاضاي حضوردر صحنه كارزار را مي طلبند.
امام راضي نشده و مخالفت مي نمايد. عقيله بني هاشم زينب كبري(س) بي درنگ عرض مي كند : برادر به حق مادرم ، اذن ميدان به فرزندان خواهرت بده . پسران نيز اين درخواست و سوگند را مؤثر يافته و مي گويند : دايي جان ، به حق مادرت فاطمه زهرا (س)اجازه بده .
امام صورت خواهر زاده هاي خود را مي بوسد و اجازه نبرد به آن دو مي دهد. آن دو بزرگوار پياده به ميدان نبرد رهسپار مي گردند. ابن سعد آنها را شناخته و با صداي برخاسته از شگفــتي مي گويد: (عَجَبا لِلرَحِمِ ) يعني شگفت از اين پيوستگي خواهر و برادري بين حسين و زينب (عليهما السلام).
ابتدا محمد شروع به يك جنگ نمايان نموده و تعدادي از سرسپردگان لشگر يزيد را به هلاكت مي رساند ، ناگهان عابربن نهشل بر او حمله كرده و او را به شهادت مي رساند. عون وقتي متوجه شهادت برادرش مي گردد هجوم را آغاز مي كند و رجز مي خواند.
اِن تَنكِروُني فَاَنَا ابنُ جَعفَرٍ شَهيدُ صِدقٍ في الجَنانِ اَزهَرِ
يَطيُر فيها بِجَناحٍ اَخضَـرٍ كَفي بِهذا شَرَفاً فِي المَحشَـرِ
اگر مرا نمي شناسيد بدانيد كه من فرزند جعفر طيار (ع) هستم همو كه از روي صدق شهيد شد و در بهشت درخشان جاي دارد . در بهشت با بال سبز پرواز مي كند و همين شرف در محشر كافيست.
عـون پس از نـبردي دليرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت مي رسد. سيد الشهدا (ع) برجسد اين دو برادر حضور يافته و آنها را به سينه چسبانيده و به خيمه شهدا مي رساند.تمام اهل حرم بيرون مي آيند الا مادرشان زينب كبري (س) كه درون خيمه مي ماند و مي فرمايد : مي ترسم كه از بي طاقتي زجه كشم و برادرم از من شرم كرده و ناراحت و غمگين شود.
سلام وصلوات خداوند برزينب (س) و دو فرزند شهيدش كه الگوهاي كمال و معرفت ، ايثار و فداكاري و محبت و عشق بودند.
لا حول ولا قوه الا بالله العلي العظيم
(استفاده از اين مقاله با ذكر نشاني سايت www.fajr57.ir جايز است)