شمیم عشق ( غزلی بسوی دیار عاشقان کربلا ) بیا یک بار ، غوغای حدیث عشق باور کن
بیا یک دم نظر بر عاشق بی یار و یاور کن
بیا این کاروان تشنه ی سرگشته را دریاب
بیا و یاری آن کشته ی در راه داور کن
هزاران ره فرا روی تو مفروش و چراغان است
بیا تنها فقط آنی نظر بر سوی دیگر کن
اگر این عیش بی فردا در این عالم تو را خواند
بساط عیش خود برچین و عزم یار بی سر کن
بخوان ، با کاروان کربلا شعر رهایی را
بیا و همنوایی با دل بانوی مضطر کن
در این درگه هزاران لاله در هر گام می روید
بیا با باغبان بنشین شمیم عشق نوبر کن
به وجد آیی (مهاجر) ناخود آگه بر زبان آری
بیا جانم فدای درگه نادیده دلبر کن
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
استفاده از این شعر با ذکر منبع www.fajr57.ir است.
|