عقل (غزل) عقل ز احساس چو فرمان گرفت
بار دگر بی خردی جان گرفت
عقل که سرمایه ی احساس گشت
بی خردی ، عقل به زندان گرفت
یاوه بود هر که بگوید تو را
بی خردی ، توشه ی ایمان گرفت
سفره ی نادان تهی از منطق است
نیست متاعی که به دندان گرفت
فردِ خردمند در این روزگار
نام خود از مسلک رندان گرفت
با خرد و دولت پاینده اش
اجرِ خود از ساحت یزدان گرفت
مردِ (مهاجر) به تمنّای عقل
مشیِ خود از راه شهیدان گرفت
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**
( استفاده با ذکر آدرس سایت http://www.fajr57.ir/ جایز است )
|