تهيه و تنظيم : ميكائيل جواهري
عبدالله در مدينه متولد شد . مادرش رُباب دختر اِمرَءُ القَيسِ بنِ عَدي از قبيله كلاب بود و خواهرش حضرت سكينه (س) .
هنگامي كه حضرت امام حسين(ع) ديد لشگر يزيد در كشتن او اصرار دارند ، قرآن مجيد را برداشته و آن را گشوده و بر سر گذاشت و ايشان را موعظه كرد . در آن زمان ناگاه نگاهش به كودكش علي اصغر افتاد كه از شدت تشنگي مي گريست . حضرت آن كودك را بر روي دست گرفت و فرمود:
اي لشگر اگر به من رحم نمي كنيد لااقل به اين طفل رحم كنيد.
در اين هنگام حرمله تيري به سوي آن شيرخواره پرتاب كرد كه آن تير به گلوي او اصابت نموده و مانند قرباني گردنش را ذبح كرد.
امام حسين(ع) با ديدن اين صحنه گريست و فرمود:
خدايا ميان ما و گروهي كه از ما دعوت كردند و وعده دادند كه به ياريمان بيايند اما با ما به جنگ پرداخته و ما را كشتند حكم كن در اين وقت ندايي از آسمان آمد كه : يا حسين او را واگذار كه دايه اي در بهشت دارد.
حضرت ابا عبدالله (ع)دست هاي خود را از خون آن شهيد پر مي كرد و به سوي آسمان مي گشاد و مي فرمود: هر مصيبتي كه بر من برسد تحمل آن آسان است چرا كه در محضر خداست. حضرت از اسب فرود آمده و با غلاف شمشير زمين را كند و آن شهيد را دفن فرمود.
بعد از عاشورا قافله سالار و پيام دار خون شهيدان حضرت زينب كبري (ع) صداي جانسوز گريه و زاري مي شنود با عجله راهي خيمه نيمه سوخته مي گردد و پرده خيمه را بالا مي زند . ناگهان رباب را مي بيند كه زانوان خويش در بغل گرفته و گريه مي كند. با متانت خاص خود مي فرمايد :
همسر برادرم چه شده؟ مگر قرارمان بر سكوت نبود ؟
رباب هم چنان كه مي گريست گفت :
قدري آب نوشيدم ، سينه ام مقداري شير پيدا كرد و ياد علي اصغر و لب تشنه او افتادم كه در اثر عطش بر سينه من چنگ مي زد و تقاضاي آب داشت .
سلام و درود خدا بر طفل شيرخوار گردن بريده و بر پدر مظلومش و بر مادر با فضيلت جگر سوخته اش و لعنت خداوند بر حرمله و پيروانش .
(استفاده از اين مقاله با ذكر نشاني سايت جايز است)