ای دشت بلا ، چه مبتلایم کردی
از کرببلا ، مرا صدایم کردی
زان لحظه ی خلقتم ، اسیرت کشتم
زنجیر تعلق ات به پایم کردی
آیین شهادت به من آموخته ای
اینگونه بر این بنا ، بنایم کردی
بی عشقِ تو یک گمشده بودم در خویش
مسرورم از آنکه ، پر بهایم کردی
انوار هدایتت ، دلم روشن کرد
با مشیِ شجاعت ، آشنایم کردی
کشتیِ نجاتِ نبوی آوردی
سرگشته ی آن ، صحن و سرایم کردی
یارب چه سعادتی ، که قبل از مردن
پابوسِ شهیدِ کربلایم کردی
انگار چو مرغکی ، به بین الحرمین
دادی پر و بالکی ، رهایم کردی
موزون و خوش احوال ، گشودم پر و بال
غم همرهِ چشمِ اشکبارم کردی
شکرت همه یارب ، که در این سوز و گداز
همنالِ نوای نینوایم کردی
اشعار من و وسعت این داغ کجا
آتش به تنِ مرثیه هایم کردی
در جمع (مهاجر)انِ کویِ حرمش
خرسندم از این رو که سوایم کردی
1388/1/21 کربلای معلّا
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**
( استفاده با ذکر آدرس سایت http://www.fajr57.ir/ جایز است )