| وسعت دریا " غزل انتظارِ یگانه منجی عالم بشریّت "  از کوی تو امروز و هر روز گذشتم
بگذشتم از آن روز ، که شیدای تو گشتم
شیرین تر از آن خاطره ای نیست بیادم
کاین معجزه در آینه ی سینه نوشتم
پیش از تو خیالم گذرِ خاطره ها بود
زان پس همه در دل ، گُل خوش رایحه کشتم
ای کاش که از بخت تو ، تقدیرِ من آید
یعنی متحوّل شود اینگونه سرشتم
 در بطنِ کلامم نگهی سوی جنان نیست
زان لحظه ی دیدار تو ساکن به بهشتم
شاید که خداوند در آن روز نخستین
از خاک تو پاشیده کمی قالب خشتم
ای کاش مهاجر دگر این خواب نباشد
چون قطره ای از وسعت دریا ننوشتم
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
( استفاده با ذکر آدرس سایت http://www.fajr57.ir/ جایز است )
|
