ماه محرّم آمد و ، غم به دلم جوانه زدنای کبوتر دلم ، نغمه ی شاعرانه زدماه محرّم آمد و عرش و زمین عزا گرفتشور شهادت حسین (ع) ، به کوی و آشیانه زدحسین به نینوا شد و بیرق حیدری به دستبر رخ دین احمدی (ص) ، نصرت جاودانه زدندا ز عرش می رسد ، کیست که یاریم کندآه ، حسین تشنه لب ، نعره به این بهانه زدگفت : علی اکبرش ، شبیهِ جدّ اطهرشسوز تو ساز عشق ما ، بَه که چه خوش ترانه زدماهِ بنیِ هاشمی ، بر لب آب و تشنگی!زاده ی مرتضی علی (ع) ، طعنه به این زمانه زدنوگل نیمه ساله اش ، سوخت در آتش عطشحرمله ی شقیِ پَست ، حنجره اش نشانه زدقاسم گلشن حسن (ع) ، گفت عموی خون جگرخصم ، به هودج پدر ، نیزه و سنگ دانه زدحرّ دلیر و قهرمان ، آنکه بریده دل ز جانبهر قبول توبه اش ، بوسه بر آستانه زدکاش ببرّد این زبان ، چه گویم از امید جانقامت جاودانگی ، ز مرکبش کمانه زدشمر ، به گود قتلگه ، تیغ جفا زد از قفابر لب تشنه کام عشق ، سیلی جابرانه زددشمن رذل سنگ دل ، امان کودکان بریدآتش کینه ی عدو ، ز خیمه ها زبانه زدزینب نامی و رشید ، به رغم خدعه ی یزیدبه کاخ اهرمن شد و به پوزه اش دهانه زدبهر تسلّای دلِ ، طفل سه ساله ی حسین
کُنج خرابه ای به شام ، زلف رقیّه شانه زدشوق محبّت حسین ، پرده ی حصر را دریدخون غریب کربلا ، موج به هر کرانه زد(مهاجر) شکسته دل ، حق کلام کن ادابی دل رسته کی توان ، ضجّه ی عاشقانه زد** علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**استفاده از این شعر با ذکر منبعwww.fajr57.ir بلامانع است.
این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=5222
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.