تبسّم " غزلی از باب امر به معروف و نهی از منکر " ما سیر و سلوک عاشقی گم کردیم
با نفسِ فرومایه تفاهم کردیم
زان شُرب طهوری که فراوان دادند
از فرطِ طمع ، آب در آن خُم کردیم
ماهی ، ز گل آلوده گرفتیم که هیچ
سرچشمه ی رود ، پر تلاطم کردیم
رفتیم که درس حق شناسی بدهیم
گویا که تعدّی به تعلّم کردیم
گفتیم رضای جز عدالت نشویم
در آتشِ باد و باده هیزم کردیم
هر آینه ، گر دوست تلنگر می زد
وقعی ننهادیم و تداوم کردیم
دروازه ی گوش را (مهاجر) بستیم
مغرور و تهی مایه تبسّم کردیم
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
|