دست وفا " غزل بازگشت به خویشتن "
جانا بیا که روح و روان را جلا دهیم
این مانده ی توان و رمق را بها دهیم
کوته نظر نموده و افزون ندیده ایم
چشم و دلی به ساحت بی منتها دهیم
اینک تدبّری به خروش زبان کنیم
فرمانِ نفس سرکشمان زیر پا دهیم
از کوچه های آز و طمع نیز نگذریم
بر روزیِ مقدّرمان هم رضا دهیم
بیهودگی به نیّت مان لطمه می زند
ضرب طلا به قافله ی لحظه ها دهیم
اندیشه را به کام بداندیش نسپریم
کاین سبرتِ خموده ی مان را صفا دهیم
وقتی غبار و تیره گی از جان زدوده شد
گوشی به آن یگانه طنین رسا* دهیم
هر دو (مهاجر)یم درِ توبه بسته نیست
همراه و هم قسم شده دست وفا دهیم
* قرآن
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
( استفاده با ذکر آدرس سایت http://www.fajr57.ir/ جایز است ) |