نام آن پیر جماران ، سببی بود ، نبود؟
خوشترین خاطرِ هر ، روز و شبی بود ، نبود؟
یاد بادا همه ایّامِ فزونیِ تپش
لحظه هامان همه در ، سوز و تبی بود ، نبود؟
طمع و رنگ و ریا ، از دلمان بیرون شد
عشق و اندیشه ، حریم نبوی بود ، نبود؟
گاهِ رزم آمد و اُمّت همگی ، دوش به دوش
نام و عنوان بسیجی ، لقبی بود ، نبود؟
ذکر تسبیح و مناجات و شمیم صلوات
فارغ از خواهشِ دنیا طلبی بود ، نبود؟
یادِ آنان که به آنسوی زمان می رفتند
شاهد از نزد خدا ، منتخبی بود ، نبود؟
مستی و خرّمی از ، وصلِ لقاء حاصل شد
بَه که آن دوره ، چه عیش و طربی بود ، نبود؟
همچو شیران خداجو ، که روایت دارد
قوتِ یارانِ پیمبر(ص) ، رطبی بود ، نبود؟
فکِ در کذب و حقیقت که چنین سخت نبود
فاصلِ ایندو* کمی از وجبی بود ، نبود؟
یادِ هر یارِ (مهاجر) که در این دایره شد
پاکی اش حاصلِ اصل و نسبی بود ، نبود؟
* چشم و گوش
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر )**
( استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )