تاريخ انتشار: 01 مهر 1392 ساعت 00:00:59
غزل " کاروان عاشقان "

ای آسمان ای آسمان ، بنما نشان از بی نشان

وز شوق آن آرام جان ، ما را به آن وادی کشان

ای روح گرم آفتاب ، ای چهره ساز ماهتاب

بر قلب خاموشان بتاب ، آیینه ی خاور نشان

ای آیت حق را عیان ، تا لب رسیده بغض جان

کی بی تو می یابم نشان ، ای کهکشان را دُر فشان

ای آذرخش از آسمان ، شیرازه ی جانم ستان

ای صاعقه بر دل نشین ، چون کوهی از آتشفشان

ای شب شدم مستور تو ، دل منجلی از نور تو

بس با تو دارم رازها ، زان دلبران بی نشان

آن عاشقان دامنکشان ، رفتند و ما دُردی کشان

باید رسانم تا ابد ، بر ماندگان پیغامشان

باران شوید ای ابرها ، جاری بسوی قبرها

من با نثار اشکها ، شویم مزار پاکشان

دل در تکاپوی وصال ، امّا رها از قیل و قال

آخر رسد بر بامشان ، روشن شود از کامشان

بر سرخوشان نام و نان ، گو در خیال خود بمان

ما از همان روز ازل ، می می خوریم از جامشان

یاران اگر جا مانده اند ، از کاروان عاشقان

در پیچ و تاب زندگی ، هستند بر پیمانشان

باشد ( مهاجر ) همچنان ، محو عروج لاله ها

جز این ندارد آرزو ، روزی رود دنبالشان

** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **

(استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=50688
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.