ای آسمان ای آسمان ، بنما نشان از بی نشان
وز شوق آن آرام جان ، ما را به آن وادی کشان
ای روح گرم آفتاب ، ای چهره ساز ماهتاب
بر قلب خاموشان بتاب ، آیینه ی خاور نشان
ای آیت حق را عیان ، تا لب رسیده بغض جان
کی بی تو می یابم نشان ، ای کهکشان را دُر فشان
ای آذرخش از آسمان ، شیرازه ی جانم ستان
ای صاعقه بر دل نشین ، چون کوهی از آتشفشان
ای شب شدم مستور تو ، دل منجلی از نور تو
بس با تو دارم رازها ، زان دلبران بی نشان
آن عاشقان دامنکشان ، رفتند و ما دُردی کشان
باید رسانم تا ابد ، بر ماندگان پیغامشان
باران شوید ای ابرها ، جاری بسوی قبرها
من با نثار اشکها ، شویم مزار پاکشان
دل در تکاپوی وصال ، امّا رها از قیل و قال
آخر رسد بر بامشان ، روشن شود از کامشان
بر سرخوشان نام و نان ، گو در خیال خود بمان
ما از همان روز ازل ، می می خوریم از جامشان
یاران اگر جا مانده اند ، از کاروان عاشقان
در پیچ و تاب زندگی ، هستند بر پیمانشان
باشد ( مهاجر ) همچنان ، محو عروج لاله ها
جز این ندارد آرزو ، روزی رود دنبالشان
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
(استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )