در اندرون دلم موج می زند غم دوست
تمامِ غصّه ی جانکاهی ام ز غیبت اوست
هم او که در بُن اندیشه اوج امّید است
همه او به رسم صداقت زلال و آینه خوست
چه گویم از صفتِ فخر آسمان و زمین
که خوش مرام و خوش اندیشه و بهشتی روست
امام ناظر و باب الحوائج است آقا
تعلق اش به جهان سست تر ز نازک موست
دریغ و درد ندانستم و ندانستی
پگاه دولت او تا به کی چو راز مگوست
هر آنکه رایحه ی انتظار می بوید
یقین حیات و مماتش هماره مهدی (عج) خوست
(مهاجر) آنچه سراید ز غیر بیهوده است
چو شعر ، در کنفِ وصف او بود نیکوست
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **