هيئت نمايندگى «نجران» در مدينه
بخش با صفاى «نجران» با هفتاد دهكده تابع خود، در مرز حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه مسيحىنشين حجاز بود كه به عللى از بتپرستى دست كشيده و به آيين مسيح گرويده بودند. «1»
پيامبر اسلام به موازات مكاتبه با سران دولتها و مراكز مذهبى جهان، نامهاى به اسقف نجران، «2» «ابو حارثه» نوشت و طى آن ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد.
______________________________
(1). ياقوت حموى، در معجم البلدان، ج 5، ص 266- 267، علل گرايش آنان را به آيين مسيح بيان كرده است.
(2). اسقف، معرب كلمه يونانى «اپسكوپ» به معنى رقيب و ناظر است، و هم اكنون نشانه يك منصب روحانى مافوق كشيش مىباشد.
-------------------------------------------
به نام خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب. [اين نامهاى است] از محمد پيامبر خدا به اسقف نجران. خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مىكنم و شما را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت مىنمايم. شما را دعوت مىكنم كه از ولايت بندگان خدا خارج و در ولايت خداوند وارد شويد و اگر دعوت مرا نپذيرفتيد [لا اقل] بايد به حكومت اسلامى ماليات (جزيه) بپردازيد (كه در برابر اين مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مىكند) و در غير اين صورت به شما اعلام خطر مىشود. «1»
برخى از مصادر تاريخى شيعه اضافه مىكند كه آن حضرت آيه مربوط «2» به اهل كتاب را نيز نوشت كه در آن همگى به پرستش خداى يگانه دعوت شدهاند.
نمايندگان پيامبر وارد نجران شده، نامه پيامبر را به اسقف نجران دادند. وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خواند و براى تصميم، شورايى مركب از شخصيتهاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل داد. يكى از افراد طرف مشورت، «شرحبيل» بود كه به عقل و درايت و كاردانى شهرت داشت. وى در پاسخ «اسقف» چنين اظهار نمود :
اطلاعات من در مسائل مذهبى بسيار ناچيز است. بنابراين، من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غير اين موضوع با من مشورت مىكرديد، مىتوانستم راه حلهايى در اختيارتان بگذارم.
اما ناچارم مطلبى را تذكر دهم و آن اين كه: ما مكرر، از پيشوايان مذهبى خود شنيدهايم كه روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق» به فرزندان «اسماعيل» انتقال خواهد يافت و هيچ بعيد نيست كه «محمد» كه از اولاد «اسماعيل» است، همان پيامبر موعود باشد.
شورا نظر داد كه گروهى به عنوان «هيئت نمايندگى نجران» به مدينه بروند، تا از نزديك با محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم تماس گرفته، دلائل نبوت او را بررسى كنند.
______________________________
(1). بحار الانوار، ج 1، ص 285.
(2). منظور آيه: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ مىباشد. «عمران (3) آيه 64، بحار الانوار، ج 21، ص 287».
----------------------------------------------
بدين ترتيب، شصت تن از ارزندهترين و داناترين مردم «نجران» انتخاب گرديدند كه در رأس آنان سه تن پيشواى مذهبى قرار داشت :
1. «ابو حارثة بن علقمه» اسقف اعظم نجران كه نماينده رسمى كليساهاى روم در حجاز بود؛
2. «عبد المسيح» رئيس هيئت نمايندگى كه به عقل و تدبير و كاردانى شهرت داشت؛
3. «ايهم» كه فردى كهن سال و يكى از شخصيتهاى محترم ملت نجران بود. «1»
هيئت نمايندگى، هنگام عصر در حالى كه لباسهاى تجملى ابريشمى بر تن، و انگشترهاى طلا بر دست و صليبهايى بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پيامبر سلام كردند. ولى وضع زننده و نامناسب آنان آن هم در مسجد، پيامبر را به شدت ناراحت كرد. آنان احساس كردند كه پيامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت آن را ندانستند، فورا با «عثمان بن عفان» و «عبد الرحمن بن عوف» كه سابقه آشنايى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جريان را به آنان گفتند. آنها اظهار داشتند كه حل اين گره به دست «على بن ابى طالب» است. وقتى به امير مؤمنان مراجعه كردند، على عليه السّلام در پاسخ آنها چنين گفت: شما بايد لباسهاى خود را تغيير دهيد و با وضع ساده، بدون زر و زيور به حضور حضرت بياييد. در اين صورت، احترام و تكريم مىشويد.
نمايندگان نجران، با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پيامبر شرفياب شده، سلام كردند. پيامبر با احترام خاص، پاسخ سلام آنان را داد و برخى از هدايايى را كه براى وى آورده بودند، پذيرفت. نمايندگان پيش از آنكه وارد مذاكره شوند، اظهار كردند كه وقت نماز آنان رسيده است. پيامبر اجازه داد كه نمازهاى خود را در مسجد مدينه، در حالى كه رو به مشرق ايستاده بودند، بخوانند. «2»
______________________________
(1). تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 66.
(2). سيره حلبى، ج 3، ص 239.
-----------------------------------------------
مذاكره نمايندگان نجران
گروهى از سيرهنويسان و محدثان و مورّخان اسلامى، متن مذاكره نمايندگان نجران را با پيامبر نقل كردهاند، ولى مرحوم سيد بن طاوس، خصوصيات مذاكره و سرگذشت مباهله را دقيقتر و جامعتر از ديگران نقل كرده است. وى تمام خصوصيات مباهله را از آغاز تا پايان، از كتاب مباهله «محمد بن عبد المطلب شيبانى» «1» و عمل ذى الحجه «حسن بن اسماعيل» نقل كرده است. «2» ولى در اين جا نقل تمام جزئيات اين واقعه بزرگ تاريخى- كه متأسفانه برخى از سيرهنويسان حتى در اشاره به آن كوتاهى كردهاند- ميسور نيست، لذا فقط به گوشهاى از مذاكرات آنان كه «حلبى» در سيره خود آورده است، اشاره مىكنيم. «3»
پيامبر: من شما را به آيين توحيد و پرستش خداى يگانه و تسليم در برابر اوامر او دعوت مىكنم. سپس آياتى چند از قرآن براى آنان خواند.
نمايندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ايمان به خداى يگانه جهان است، ما قبلا به او ايمان آورده و به احكام وى عمل كنيم.
پيامبر: اسلام علايمى دارد و برخى از اعمال شما حاكى است كه به اسلام واقعى نگرويدهايد. چگونه مىگوييد كه خداى يگانه را پرستش مىكنيد؛ در صورتى كه شما «صليب» را مىپرستيد و از خوردن گوشت خوك پرهيز نمىكنيد و براى خدا فرزند معتقديد؟
نمايندگان نجران : ما او را خدا مىدانيم، زيرا او مردگان را زنده كرد و بيماران را شفا بخشيد و از گل پرندهاى ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام اين اعمال، حاكى است كه او خدا است.
______________________________
(1). محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عبيد اللّه بن البهلول بن همام بن مطلب، متولد سال 297 و متوفاى 387 مىباشد.
(2). «ر. ك: اقبال الاعمال، ص 496- 513».
(3). سيره حلبى، ج 3، ص 239.
-------------------------------------------
پيامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است كه او را در رحم مريم قرار داد و اين قدرت و توانايى را خدا به او داده بود.
يك نفر از نمايندگان : آرى او فرزند خدا است، زيرا مادر او مريم بدون اين كه با كسى ازدواج كند، او را به دنيا آورد. پس ناچار بايد پدر او همان، خداى جهان باشد.
در اين موقع فرشته وحى نازل شد و به پيامبر گفت كه به آنان بگويد: وضع حضرت عيسى از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بىپايان خود، بدون اين كه داراى پدر و مادرى باشد از خاك آفريد. «1» اگر نداشتن پدر، گواه بر اين باشد كه او فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين منصب شايستهتر است، زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.
نمايندگان نجران: گفتوگوهاى شما ما را قانع نمىكند. راه اين است كه در وقت معينى با يكديگر مباهله كنيم و بر دروغگو نفرين بفرستيم و از خداوند بخواهيم دروغگو را هلاك و نابود كند. «2»
در اين موقع پيك وحى نازل گرديد و آيه مباهله را آورد و پيامبر را مأمور ساخت تا با كسانى كه با او به مجادله و محاجّه برمىخيزند و زير بار حق نمىروند به مباهله برخيزد و طرفين از خداوند بخواهند كه افراد دروغگو را از رحمت خود دور سازد.
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ «3»؛ هر كس پس از روشن شدن جريان با تو مجادله كند، بگو بياييد فرزندان و زنان و نزديكان خود را گرد آوريم و لابه كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
______________________________
(1). منظور آيه 59 آل عمران است: إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ.
(2). بحار الانوار، ج 21، ص 32، ولى از آيه مربوط به «مباهله» و از سيره حلبى استفاده مىشود كه موضوع مباهله را خود پيامبر پيشنهاد كرد. هم چنان كه جمله تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا از آن حكايت مىكند.
(3). آل عمران (3) آيه 61.
---------------------------------------------------
طرفين به فيصله دادن مسأله آماده شدند و قرار شد كه فردا همگى براى مباهله آماده شوند.
پيامبر به مباهله مىرود
سرگذشت مباهله پيامبر اسلام، با هيئت نمايندگى «نجران» از حوادث جالب و تكاندهنده و شگفتانگيز تاريخ اسلام است. اگر چه برخى از مفسران و سيرهنويسان، در نقل جزئيات و تحليل آن، كوتاهى ورزيدهاند، گروه زيادى مانند زمخشرى در كشاف «1» امام رازى در تفسير خود، «2» و ابن اثير در كامل، «3» در اين باره داد سخن دادهاند. زمخشرى مىگويد:
وقت مباهله فرا رسيد، قبلا پيامبر و هيئت نمايندگى «نجران» توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در محلّى خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا انجام بگيرد. پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزيد كه در اين حادثه تاريخى شركت كنند. اين چهار تن، جز على بن ابى طالب عليه السّلام و فاطمه دختر پيامبر و حسن و حسين كس ديگر نبود، زيرا در ميان تمام مسلمانان نفوسى پاكتر و ايمانى استوارتر از ايمان اين چهار تن، وجود نداشت.
پيامبر، فاصله منزل و نقطهاى را كه قرار بود در آن جا مراسم مباهله انجام بگيرد، با وضع خاصى طى كرد. او در حالى كه حضرت حسين را در آغوش «4» و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و على بن ابى طالب پشت سر وى حركت مىكردند، گام به ميدان مباهله نهاد و پيش از ورود به ميدان «مباهله» به همراهان خود گفت : من هر موقع دعا كردم، شما دعاى مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد.
______________________________
(1). ج 1، ص 282 و 283.
(2). مفاتيح الغيب، ج 2، ص 471 و 472.
(3). ج 2، ص 112.
(4). در برخى از روايات وارد شده است: پيامبر دست حسين را گرفته بود، على پيش روى پيامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حركت مىكردند. بحار الانوار، ج 21، ص 338.
-------------------------------------------------
سران هيئت نمايندگى نجران، پيش از آنكه با پيامبر روبهرو شوند به يكديگر مىگفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد و شكوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان ما داد در اين صورت وى يك فرد غير صادق است و اعتمادى به نبوت خود ندارد، ولى اگر با فرزندان و جگرگوشههاى خود به «مباهله» بيايد و با يك وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى، رو به درگاه الهى بگذارد؛ پيداست كه پيامبرى راستگو است و به قدرى به خود ايمان و اعتقاد دارد كه نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودى قرار دهد، بلكه با جرأت هرچه تمامتر، حاضر است عزيزترين و گرامىترين افراد نزد خود را در معرض فنا و نابودى واقع سازد.
سران هيئت نمايندگى در اين گفتوگو بودند، ناگهان قيافه نورانى پيامبر با چهار تن ديگر كه سه تن از آنها شاخههاى شجره وجود او بودند، نمايان گرديد.
همگى با حالت بهتزده و تحير به چهره يكديگر نگاه كردند و از اين كه او جگرگوشههاى معصوم و بىگناه و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده است انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دريافتند كه پيامبر به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه يك فرد مردد، عزيزان خود را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمىدهد.
اسقف نجران گفت : من چهرههايى را مىبينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهى بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاى بكند، فورا دعاى آنان مستجاب مىشود. بنابراين، هرگز صحيح نيست ما با اين قيافههاى نورانى و با اين افراد با فضيلت، مباهله كنيم، زيرا بعيد نيست كه همه ما نابود شويم و ممكن است دامنه عذاب گسترش پيدا كند و همه مسيحيان جهان را بگيرد و در روى زمين يك مسيحى باقى نماند. «1»
______________________________
(1). دانشمند بزرگوار شيعه، در كتاب اقبال الاعمال نقل مىكند: در روز مباهله گروه زيادى از انصار و مهاجر، به نزديكى نقطهاى كه قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگيرد، آمده بودند. ولى پيامبر از منزل با همان چهار نفر حركت كرد، و در محل مباهله جز اين پنج نفر از مسلمانان كس ديگر نبود. پيامبر وارد محل مباهله شد و عباى خود را از دوش برگرفت و بر روى دو درخت بيابانى كه نزديك يكديگر بودند افكند، و با همان هيئت پنج نفرى كه از منزل حركت كرده بود زير سايه عبا قرار گرفتند، و هيئت نمايندگى نجران را به مباهله دعوت نمود.
----------------------------------------------------
انصراف هيئت نمايندگى از مباهله
هيئت نمايندگى با ديدن وضع ياد شده مشورت كردند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند كه هر سال مبلغى به عنوان «جزيه» بپردازند و در برابر آن، حكومت اسلامى از جان و مال آنان دفاع كند. پيامبر رضايت خود را اعلام كرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئى، از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار گردند. سپس پيامبر فرمود :
عذاب، سايه شوم خود را بر سر نمايندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد مىشدند، صورت انسانى خود را از دست داده، در آتشى كه در بيابان برافروخته مىشد، مىسوختند و دامنه عذاب به سرزمين «نجران» كشيده مىشد.
از عايشه نقل شده است : روز مباهله، پيامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زير عباى مشكى رنگى وارد كرده و اين آيه را تلاوت نمود :
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.
سپس زمخشرى، به بيان نكات آيه مباهله پرداخته و در پايان بحث مىنويسد :
سرگذشت مباهله و مفاد اين آيه، بزرگترين گواه بر فضيلت اصحاب «كساء» بوده و سندى زنده بر حقانيت آيين اسلام است.
صورت صلحنامه
هيئت نمايندگى نجران، از پيامبر درخواست كردند كه مقدار ماليات سالانه آنان، در نامه نوشته شود و نيز امنيت منطقه «نجران» از طرف پيامبر تضمين گردد. امير مؤمنان به فرمان پيامبر نامه زير را نوشت:
به نام خداوند بخشنده مهربان. [اين نامهاى است] از محمد رسول خدا، به ملت نجران و حومه آن. حكم و داورى محمد درباره تمام املاك و ثروت ملت نجران، اين شد كه :
اهالى «نجران» هر سال دو هزار لباس- كه قيمت هر يك از چهل درهم تجاوز نكند- به حكومت اسلامى بپردازند. آنان مىتوانند نيمى از آن را در ماه صفر و نيم ديگر را در ماه رجب پرداخت كنند و هرگاه از ناحيه «يمن»، آتش جنگ شعلهور گشت بايد ملت نجران به عنوان همكارى با دولت اسلامى، سى زره، سى اسب و سى شتر به صورت عاريه مضمونه در اختيار ارتش اسلام بگذارند و پذيرايى نمايندگان پيامبر در سرزمين نجران به مدت يك ماه، بر عهده آنان است. و هر موقع نمايندهاى از جانب وى به سوى آنان آمد، بايد از او پذيرايى كنند و جان و مال و سرزمينها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول او است؛ مشروط بر اين كه از هم اكنون، از هر نوع رباخوارى خوددارى كنند و در غير اين صورت ذمه محمد از آنان برى بوده، تعهدى در برابر آنان نخواهد داشت. «1»
اين نامه روى پوست سرخى نوشته شد و دو نفر از ياران پيامبر به عنوان گواه زير آن را امضا نمودند. سرانجام، پيامبر نامه را مهر كرد و به سران هيئت داد. اين صلحنامه از شدت عدالت و دادگسترى رهبرى عالى قدر حكايت كرده و مىرساند كه حكومت اسلامى، بسان دولتهاى زورمند جهان نبوده كه از ضعف و بيچارگى طرف سوء استفاده كند و مالياتهاى سنگين را بر آنان تحميل كند، بلكه در تمام لحظهها، روح مسالمت و دادگرى و اصول انسانى را در نظر گرفته و گام از آن فراتر نمىنهاد.
بزرگترين سند فضيلت
داستان مباهله و آيهاى كه در اين باره نازل گرديده است، در طول تاريخ براى شيعه بزرگترين سند افتخار و فضيلت بوده است، زيرا الفاظ و مفردات آيه حاكى است كه همراهان پيامبر در چه پايه از فضيلت قرار داشتند. در اين آيه، علاوه بر اين كه حسن و حسين را فرزندان پيامبر و فاطمه را يگانه زن منتسب به خاندان وى خوانده است، از شخص على عليه السّلام به عنوان «انفسنا» تعبير آورده است و آن شخصيت عظيم جهان انسانى را به منزله جان پيامبر دانسته است. چه فضيلتى بالاتر از اين كه يك شخص از نظر معنويت و فضيلت به پايهاى برسد كه خداوند بزرگ او را به منزله جان و روح پيامبر بخواند.
______________________________
(1). فتوح البلدان، ص 76.
----------------------------------------------
آيا اين آيه گواه بر برترى امير مؤمنان بر تمام مسلمانان جهان نيست؟ فخر رازى كه روش او در بحثهاى كلامى و مسائل مربوط به امامت، بر همه روشن است، استدلال شيعه را ذكر كرده و مطلب را با اعتراض كوچك و ناچيزى كه پاسخ آن بر اهل معرفت مخفى نيست، به پايان رسانيده است.
از رواياتى كه از پيشوايان مذهبى ما وارد شده است، استفاده مىشود كه موضوع مباهله اختصاص به پيامبر نداشته و هر فرد مسلمانى در مسائل مذهبى مىتواند با مخالفان خود به مباهله برخيزد. طرز مباهله و دعاى آن، در كتابهاى حديث وارد شده است. «1»
در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى آمده است : مباهله يكى از معجزههاى باقى اسلام است و هر فرد با ايمانى به پيروى از نخستين پيشواى اسلام مىتواند در راه اثبات حقيقتى از حقايق اسلام با مخالف خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهان درخواست كند كه طرف مخالف را كيفر بدهد و محكوم سازد. «2»
سال و ماه و روز «مباهله»
حادثه مباهله، در تاريخ اسلام رويداد معروف و متواترى است كه به مناسبتهايى در كتابهاى: تفسير، تاريخ و حديث به طور مشروح وارد شده و خلاصه آن چنين است:
______________________________
(1). براى اطلاع بيشتر «ر. ك: نور الثقلين، ج 1، ص 291- 292».
(2). در برخى از روايات اسلامى نيز به اين موضوع تصريح شده است. «ر. ك: كافى، ج 2، ص 513- 514».
-----------------------------------------------
پيامبر گرامى به موازات مكاتبه با سران جهان، نامهاى به اسقف نجران «ابو حارثه» نوشت و در آن نامه ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد. وقتى نامه به دست «ابو حارثه» رسيد، با گروهى مذاكره كرد. سرانجام، شورا نظر داد كه هيئتى به عنوان هيئت نمايندگى نجران به مدينه بروند تا از نزديك با پيامبر تماس بگيرند.
هيئت نمايندگى وارد مدينه شدند و پس از بحثها و مذاكرههاى فراوان، پيامبر به فرمان الهى به آنان پيشنهاد مباهله داد. به اين صورت كه همگى در صحرا به دعا و نيايش بپردازند و هر كدام جبهه مخالف را به باد نفرين بگيرد و نابودى مخالف را بخواهد، آنان پيشنهاد پيامبر را پذيرفتند، ولى روز مباهله سران «نجران» با مشاهده وضع معنوى پيامبر- كه فقط چهار نفر از عزيزترين افراد نزد خود را به ميدان مباهله آورده بود- از انجام مباهله صرف نظر كرده و قرار شد كه مسيحيان نجران با پرداخت جزيه مختصرى زير پرچم اسلام بر آيين خود بمانند.
اين خلاصه حادثه نجران است كه هيچ مفسّر و مورّخى نمىتواند اصل آن را به گونهاى كه نگارش يافت انكار كند.
سال مباهله از نظر مشهور
در اين مورد، صاحب كتاب مكاتيب الرسول مىگويد : اختلافى در ميان مورخان نيست صلح نامهاى كه پيامبر براى مردم نجران نوشته است، در سال دهم بوده و طبعا سال مباهله نيز همان سال خواهد بود، زيرا صلحنامه پس از امتناع هيئت نمايندگى نجران از مباهله، نگارش يافته است.
صورت صلحنامه پيامبر نيز، در كتابهاى متعددى وارد شده است. «1»
______________________________
(1). تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 65 و الدر المنثور، ج 2، ص 38.
-----------------------------------------------
ماه و روز مباهله
مشهور ميان دانشمندان، اين است كه مباهله 25 ماه ذى الحجّه، روز مباهله است و مرحوم شيخ طوسى 24 آن ماه را روز مباهله دانسته و دعايى را در اين زمينه نقل مىنمايد. «1»
مرحوم سيد بن طاووس، درباره روز مباهله سه قول نقل مىكند و يادآور مىشود كه صحيحترين روايات اين است كه روز مباهله روز 24 ذى الحجّه است و برخى گفتهاند روز 21 و بعضى ديگر 27 اين ماه دانستهاند. «2»
وى در آخر كتابش، «3» سرگذشت مباهله را به طور گستردهاى كه در هيچ كتابى به آن وسعت وارد نشده است، نقل مىكند و يادآور مىشود كه وى محتويات اين باب را از دو كتاب گرفته است :
1. كتاب مباهله، نگارش ابو الفضل محمد بن عبد المطلب شيبانى. «4»
2. كتاب عمل ذى الحجّه، نگارش حسن بن اسماعيل بن اشناس. «5»
تا اين جا روشن شد كه روز مباهله از نظر مشهور، روزهاى: 21 يا 24 و يا 25 و يا 27 ماه ذى الحجّه است.
______________________________
(1). مصباح المتهجد، ص 704.
(2). اقبال الاعمال، ص 743.
(3). همان.
(4). مرحوم سيد، نسب او را به صورت درست نقل نكرده است. نسب او به طورى كه نجاشى نقل كرده، چنين است :
محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عبيد اللّه بن بهلول بن مطلب. بنابراين جد او مطلب است نه عبد المطلب و مطلب جد پنجم او به شمار مىرود. در اين جا يادآور مىشويم كه محمد بن عبد اللّه، از نظر نجاشى داراى دو دوره زندگى بوده است: در يك دوره از عمر، قابل اعتماد و در دوره ديگر قابل اعتماد نمىباشد. و لذا مىگويد من از نقل حديث، از او خوددارى كردم مگر آن جا كه افراد موثق از او در دوران استقامت وى نقل حديث كنند (فهرست نجاشى، ص 281- 282) شيخ در رجال خود ص 511 مىگويد: وى كثير الروايه است ولى گروهى او را تضعيف كردهاند.
(5). نام وى در اسناد صحيفه سجاديه وارد شده است و از مشايخ شيخ الطائفه، متوفاى 460 مىباشد. او احاديث كتاب مباهله را، از محمد بن عبد اللّه شيبانى نقل مىكند «ر. ك: الذريعة، ج 15، ص 344».
----------------------------------------------------
به نظر نگارنده، اين نظريات درباره سال و روز مباهله، با ديگر منقولات تاريخى- كه تا حدى مورد اطمينان و قسمتى از آنها قطعى است- به دلايل زير تطبيق نمىكند:
1. در ذيل صلحنامهاى كه پيامبر به اسقف نجران نوشته است، چنين آمده است :
و إن أبيتم فالجزية؛ اگر از گرايش به آيين توحيد سرباز زنيد، بايد جزيه بپردازيد.
لفظ «جزيه» در قرآن، در سوره «توبه» وارد شده و ظاهر اين است كه پيامبر به پيروى از آن، اين جمله را در نامه خود وارد كرده است و سوره توبه، كمى قبل از جنگ تبوك فرود آمده است و جنگ تبوك پس از ماه رجب از سال نهم رخ داده است.
بنابراين بعيد است كه رسول گرامى نامهاى به مردم نجران بنويسد و آنان پاسخ آن را يك سال و نيم ديگر با اعزام هيئتى بدهند. اين واقعه تاريخى حاكى از آن است كه اين جريان در سال دهم از هجرت انجام گرفته است.
2. سيرهنويسان به اتفاق مىگويند: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم، على عليه السّلام را براى داورى و آموزش احكام به سرزمين يمن اعزام كرد و على عليه السّلام مدتى در آن جا براى انجام وظايف اقامت گزيد. وقتى آگاه شد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى اداى مناسك حج رهسپار مكه شده است، او نيز در رأس گروهى عازم مكه شد و به حضور پيامبر رسيد و هزار دست پارچهاى كه از مردم «نجران» به عنوان جزيه دريافت كرده بود، تحويل پيامبر داد. «1»
اين بخش تاريخى مىرساند كه جريان مباهله و نگارش صلحنامه، به طور قطع مربوط به سال دهم هجرت نبوده است.
زيرا مردم نجران در آن صلحنامه تعهد كرده بودند كه در هر سال، دو هزار دست لباس (البته به صورت پارچه و اندوخته) در اختيار رسول گرامى بگذارند و يك هزار از آن را در ماه رجب و بقيه را در ماه صفر بپردازند. «2»
بديهى است اگر صلحنامه در ماه ذى الحجّه نگارش يافته، به ناچار بايد گفت كه مقصود از آن، سالهاى قبل از دهم بوده است.
______________________________
(1). سيره ابن هشام، ج 2، ص 602- 603 و شيخ مفيد، الارشاد، ص 89.
(2). الطبقات الكبرى، ج 1، ص 358 و مفيد، همان، ص 87.
-----------------------------------------------
زيرا چگونه مىتوان گفت كه هم نگارش صلحنامه در سال دهم بوده، و هم على عليه السّلام در همان سال آن را اجرا كرده است.
اگر قول مشهور را درباره ماه و روز نگارش صلحنامه بپذيريم، در اين صورت امكان عقد صلحنامه در سال دهم وجود خواهد داشت، ولى بايد تاريخ نگارش آن را به پيش از ماه رجب بازگردانيم، زيرا فرض اين است كه على عليه السّلام نخستين بخش از جزيه را در ماه رجب سال دهم دريافت كرده است.
خلاصه، با توجه به اين بخش تاريخى (على بخشى از جزيه را در ماه رجب از اهل نجران دريافت كرده و در ماه ذى الحجّه در مكه به رسول گرامى تحويل داده است)، بايد يكى از دو نظر ياد شده در ذيل را برگزيد :
الف) اگر ماه و روز نگارش صلحنامه را در ماه ذى الحجّه مسلم بگيريم، بايد بگوييم مقصود از آن ماههاى قبل از سال دهم بوده است.
ب) اگر در ماه و روز نگارش صلحنامه، مانند سال آن مردد باشيم؛ در آن صورت مىتوان گفت روز مباهله و هم چنين تاريخ نگارش صلحنامه، مربوط به ماههاى قبل از رجب سال دهم بوده است.
ماه و روز مباهله
تا اين جا روشن شد كه سال مباهله نمىتواند، تحقيقا سال دهم هجرى باشد؛ مگر در يك صورت كه در ماه و روز نگارش صلحنامه تغيير نظر دهيم.
اكنون وقت آن رسيده است كه ماه و روز مباهله را، با توجه به ديگر رويدادهاى تاريخى تعيين كنيم. همانطور كه يادآور شديم مشهور ميان علما، درباره ماه و روز مباهله، همان ماه ذى الحجّه و روزهاى 24 و يا 25 و به قولى 21 و 27 همان ماه است.
اكنون ببينيم اين نظر با ديگر حوادث قطعى تاريخ تطبيق مىكند يا نه. بررسى ياد شده در زير، ثابت مىكند كه هرگز جريان مباهله و روز آن نمىتواند در ماه ذى الحجّه از سال دهم انجام بگيرد، زيرا پيامبر در سال دهم هجرت، براى تعليم مناسك حج رهسپار مكه گرديد و روز هجدهم همان ماه در سرزمين غدير- كه در دو ميلى «1» جحفه «2» قرار دارد- على را براى امامت و خلافت پس از خود نصب كرد.
ماجراى غدير، حادثهاى نبود كه پيامدهاى آن در يك روز پايان پذيرد و پيامبر فورى به سفر خود ادامه دهد، زيرا به گواهى تاريخ، پس از جريان نصب على عليه السّلام بر خلافت، پيامبر به على عليه السّلام دستور داد كه در خيمهاى بنشيند و حاضران در غدير، به صورت سه نفر، سه نفر بر او وارد شوند تهنيت و تبريك بگويند و اين كار تا شب نوزدهم ماه ذى الحجّه ادامه داشت و در پايان مراسم، «امّهات المؤمنين» به على عليه السّلام تبريك گفتند. «3»
از اينرو، نمىتوان گفت كه پيامبر روز نوزدهم، سرزمين غدير را ترك گفت. به ويژه كه سرزمين ياد شده، نقطه جدايى كاروانهاى مدنى، مصرى و عراقى بود و طبعا گروههايى كه عازم سرزمينهاى مذكور بودند، بايد با پيامبر توديع كنند و خود اين جريان بىشك موجب اقامت بيشتر پيامبر در سرزمين غدير مىگرديد.
فرض كنيد پيامبر خدا روز نوزدهم، راه مدينه را در پيش گرفته است. آيا با محاسباتى كه از تاريخ در مقدار پيمودن اين مسافت در دست داريم، مىتوان گفت كه پيامبر روز 24 و يا 25 به مدينه رسيده و مقدمات مباهله را انجام داده، آنگاه صلحنامه را نگاشته است؟ به طور مسلم نه، زيرا همانطور كه يادآور شديم، فاصله مكه تا جحفه، 3/ 1 فاصله مكه تا مدينه است.
______________________________
(1). يك ميل (به كسر ميم) عبارت است از: سه هزار ذراع، و يك فرسخ عبارت است از نه هزار ذراع و به قولى يك ميل عبارت است از: چهار هزار ذراع و يك فرسخ عبارت است از: دوازده هزار ذراع در هر حال يك ميل يكسوم فرسخ و سه ميل يك فرسخ است (قاموس، ماده ميل).
(2). جحفه (بر وزن طعمه) در سه منزلى مكه و هفت منزلى مدينه قرار دارد و فاصله آن با دريا تقريبا شش ميل است و اين نقطه در نزديكى رابغ (بر وزن زابل) كه هم اكنون بر سر راه مكه به مدينه است، قرار دارد. «ر. ك: تحرير نووىّ و تهذيب».
ياقوت، در مراصد الاطلاع، ص 109 مىنويسد: جحفه در چهار منزلى مكه، ميقات اهل مصر و شام است. فاصله آن تا دريا شش ميل و با غدير خم دو ميل است. ولى اكنون در دويست و بيست كيلومترى مكه قرار دارد. مسعودى نيز، در كتاب التنبيه و الاشراف، ص 221- 222، مىنويسد: «غدير خم» در ناحيه نزديك آبگاهى است كه به نام «خرّار» معروف است.
(3). مشروح رويداد تهنيت و تبريك را در كتاب الغدير، ج 1، ص 245- 257 مطالعه بفرماييد.
--------------------------------------------------
اكنون بايد ديد كاروانهاى آن زمان، مجموع مسير مكه تا مدينه را در چند روز طى مىكردند. در اين جا سند روشنى جز سير خود پيامبر در اختيار ما نيست. پيامبر گرامى، اين فاصله را در مهاجرت خود به مدينه، در مدت نه روز طى كرد. «1»
هم چنين رسول گرامى در سال هشتم هجرت، اين مسافت را در مدت يازده روز پيمود. «2»
علت اختلاف اين است كه پيامبر در سفر نخستين، اين مسافت را همراه دو نفر پيمود؛ در حالى كه در سفر دوم يك سپاه ده هزار نفرى را رهبرى كرد و طبعا حركت اين سفر به كندى انجام مىگيرد.
اگر پيامبر در روز نوزدهم، سرزمين غدير را ترك كرده باشد، هرگاه مقياس را نه روز بگيريم آن حضرت بايد مسافت جحفه تا مدينه را- به حكم اين كه دو سوم راه است- در مدت شش روز طى كند و روز 24 ذى الحجّه وارد سرزمين مدينه شود و اگر مقياس را دومى بگيريم (يازده روز) بايد اين مسافت را در ظرف هفت روز و نيم طى كند و قاعدتا هنگام ظهر روز 26 وارد مدينه شود. آيا با اين محاسبه، مىتوان گفت كه سرگذشت مباهله در روز 24 يا 25 و يا 27 رخ داده است؟
بىپايگى اين قول در صورتى ظاهر مىشود كه بدانيم هيئت نمايندگى نجران، پس از يك رشته جريانها و بحثها تن به مباهله داده و سرانجام از مباهله استنكاف كردند و قرارداد صلح را تحت شرايطى امضا نمودند، زيرا هيئت نمايندگى با لباسهاى فاخر، در حالى كه انگشترهاى طلا بر دست و صليبها بر گردن داشتند، وارد مدينه شدند و يكسره به مسجد پيامبر رفتند. اما پيامبر با چهره گرفته با آنان روبهرو شد.
______________________________
(1). پيامبر شب چهارم ربيع مكه را به عزم مدينه ترك گفت و در روز دوازدهم همان ماه، نزديك ظهر وارد محله قبا شد. قرائن نشان مىدهد كه حضرت اين مسافت را به خاطر تعقيب قريش، به سرعت طى كرده است. «سيره ابن هشام، ج 2، ص 339، و الطبقات الكبرى، ج 1، ص 135».
(2). بحار الانوار، ج 22، ص 19.
-----------------------------------------------
اين مجلس به پايان رسيد و هيئت نمايندگى متفرق شدند. آنگاه هيئت با على عليه السّلام تماس گرفتند و علت گرفتگى پيامبر را از وى جويا شدند. على عليه السّلام فرمود: شما بايد با لباسهاى ساده (نه ابريشمى) بدون زر و زيور، به حضور پيامبر بار يابيد. در آن صورت پيامبر از شما با چهره باز استقبال خواهد كرد.
بار دوم كه هيئت نمايندگى با وضع ساده به حضور پيامبر رسيدند، حضرت با گشادهرويى از آنان استقبال كرد. سپس از حضرتش درخواست كردند كه در مسجد او نماز بگذارند. پيامبر با اداى نماز آنها در مسجد موافقت كرد. آنگاه بحث و بررسى ميان طرفين آغاز گرديد و پس از بحثهاى گستردهاى- كه همگى را مفسران و در ميان آنها ابن هشام در سيره خود آورده است «1» تصميم گرفتند كه جملگى تن به مباهله دهند. روز مباهله تعيين شد، آنگاه وضع ساده پيامبر در همان روز كه فقط على و دخت پاكش فاطمه و دو فرزندان وى حسن و حسين را به ميدان مباهله آورده بود، آنان را از ادامه مراسم مباهله منصرف ساخت و تن به پرداخت جزيه دادند.
آيا اين رويدادهاى پىدرپى- كه مؤلف منتخب التواريخ «2» مىگويد كه چهار مجلس طول كشيده است- مىتواند در يك روز انجام بگيرد؟ به طور مسلم نه.
اين محاسبات مىرساند كه مراسم مباهله و نگارش صلحنامه، هرگز در روزهاى 21، 24، 25 و يا 27 ماه ذى الحجّه از سال دهم رخ نداده است.
گذشته از اين، نجران يك شهر مرزى ميان حجاز و يمن است و رفت و آمد كاروانها، خواه و ناخواه، اخبار مدينه را به آن طرف منتقل مىكرد كه طبيعى است حركت پيامبر براى اداى مناسك حج به گوشى اهالى نجران مىرسيد. در اين صورت، مادامىكه از بازگشت پيامبر به مدينه و استقرار وى در آن جا اطلاعات قطعى به دست نياوردند، بسيار بعيد است كه هيئت نمايندگى نجران به عزم ديدار پيامبر حركت نمايند.
______________________________
(1). سيره ابن هشام، ج 1، ص 575 و مجمع البيان، ج 1، ص 410.
(2). منتخب التواريخ، ص 40.
----------------------------------------------------------------------------
آيا مراسم مباهله در ذى الحجه سال نهم بوده است؟
در اين جا ممكن است گفته شود كه ماه و روز مباهله، در همان ذى الحجه سال نهم بوده است. اتفاقا برخى از تاريخنويسان نيز، براى اولين بار چنين نظرى را دادهاند «1» ولى محاسبات تاريخى نيز، اين نظر را بىاساس نشان مىدهد، زيرا امير مؤمنان كه خود از شاهدان حتمى مباهله و نويسنده صلحنامه است، در ذى الحجه سال نهم، از طرف پيامبر مأموريت پيدا كرد كه آياتى چند از آغاز سوره «برائت» را در سرزمين منى، براى مشركان بخواند. در حقيقت سال نهم هجرت، دومين سالى بود كه سرپرستى حجاج و رهبرى آنان به دست مسلمانان افتاده بود و امير مؤمنان هم به عنوان امين الحاج برگزيده شده بود.
بديهى است كه مراسم حج، روز دوازدهم ذى الحجّه به پايان رسيد و شخصيتى مانند على عليه السّلام، كه سرپرستى حجاج را بر عهده داشت، با وجود بستگان فراوان عادتا نمىتواند سرزمين مكه را روز سيزدهم ترك كند و راه مدينه را پيش گيرد، زيرا گذشته بر جهات ياد شده، حركت حجاج در آن زمان حركت انفرادى نبود كه هر فردى بتواند با يك مركبى بيابانهاى بىآب و علف را پشتسر بگذارد، بلكه بايستى به طور جمعى و همراه گروهى مكه را به عزم مدينه ترك گويد. از اينرو، امير مؤمنان هرچه
______________________________
(1). صاحب منتخب التواريخ، در صفحه 40 مىنويسد : اين رويداد را مفسران در تفسير سوره توبه نقل كردهاند و در كتاب الغدير، ج 6، ص 318- 321، از هفتاد و دو تن از شخصيتهاى اهل سنت نقل شده است. گويا در آخر اين سال (نهم)، قصه مباهله حضرت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با نصارى نجران واقع شد. چون وارد شده كه اين امر در ماه ذى الحجّه، بعد از فتح مكه معظمه واقع شد و لا بد در ذى الحجه حجّة الوداع، كه سال دهم است نبوده، كه حكايت غدير واقع شده؛ پس در ذى الحجه سال قبل بوده است و اين جريان چهار مجلس به طول انجاميده است (با تلخيص).
-----------------------------------------------------------------------
هم با سرعت، مسافت ياد شده را طى كند، در نهايت نمىتواند زودتر از روز 24 خود را به مكه برساند. در اين صورت چگونه مىتواند راهنماى هيئت نمايندگى نجران شود و علت سردى استقبال پيامبر را براى آنان تشريح كند و شاهد جريان مباهله گردد؟
اين شواهد تاريخى، گواهى مىدهند كه نظريه مشهور درباره سال و ماه و روز مباهله، چندان معتبر نيست و بايد براى تعيين وقت اين حادثه كه از مسلمات قرآن و تفسير و حديث است، تحقق بيشترى انجام گيرد.
در اين جا پرسش اين است كه : چگونه مشهور از علما چنين نظريهاى را درباره ماه و روز مباهله برگزيدند؟
در پاسخ بايد گفت : مرحوم شيخ طوسى، به حكم حديثى كه به صورت مسند نقل كرده، اين نظريه را برگزيده است، ولى در سند اين روايت افرادى قرار دارند كه هرگز علماى رجال آنها را توثيق نكردهاند، مانند :
1. محمد بن احمد بن مخزوم : استاد حديث «تلعكبرى» است، ولى توثيق نشده است. «1»
2. حسن بن على العدوى : علامه او را تضعيف كرده است. «2»
3. محمد بن صدقة العنبرى : شيخ طوسى او را غالى خوانده است. «3»
مرحوم سيد بن طاوس، در كتاب اقبال الاعمال، مطالبى مربوط به مباهله را از كتاب ابى المفضل گرفته است و يادآور شديم كه اين مرد، دو دوره زندگى داشت كه :
يك دوره از آن قابل اعتماد و دوره ديگر آن معتمد نبوده است و هرگز روشن نيست كه «ابى المفضل» مطالب مربوط به مباهله را در كدامين دوره از زندگى خود نگاشته و علما از آن اخذ كردهاند.
______________________________
(1). هر چند مامقانى در تنقيح المقال، مىخواهد او را به خاطر استاد حديث بودن ثقه بشمارد.
(2). تنقيح المقال، ج 1، ص 294.
(3). رجال طوسى، ص 39.
----------------------------------------------------------------------------------------
هم چنين سيد به حديثى كه به صورت «مرفوع» نقل شده- يعنى سند كامل ندارد- اعتماد كرده و روز مباهله را 24 ذى الحجّه قرار داده است؛ در حالى كه چنين روايتى در اثبات مدعا ناتوان است.
ماخذ : فروغ ابديت تجزيه وتحليل كاملي از زندگي پيامبر(ص) ، آيت الله جعفر سبحاني ، صفحه 900 تا 919 ، ناشر بوستان كتاب قم
(استفاده از این مطلب بدون ذکر نشانی سایت جایز نیست)