تاريخ انتشار: 29 آبان 1390 ساعت 17:28:10
مباهله پيامبر اسلام(ص) با مسيحيان نجران

 

 

هيئت نمايندگى «نجران» در مدينه‏

   

بخش با صفاى «نجران» با هفتاد دهكده تابع خود، در مرز حجاز و يمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، اين نقطه تنها منطقه مسيحى‏نشين حجاز بود كه به عللى از بت‏پرستى دست كشيده و به آيين مسيح گرويده بودند. «1» 

پيامبر اسلام به موازات مكاتبه با سران دولت‏ها و مراكز مذهبى جهان، نامه‏اى به اسقف نجران، «2» «ابو حارثه» نوشت و طى آن ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد.

______________________________ (1). ياقوت حموى، در معجم البلدان، ج 5، ص 266- 267، علل گرايش آنان را به آيين مسيح بيان كرده است. 

(2). اسقف، معرب كلمه يونانى «اپسكوپ» به معنى رقيب و ناظر است، و هم اكنون نشانه يك منصب روحانى مافوق كشيش مى‏باشد. 

-------------------------------------------

به نام خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب. [اين نامه‏اى است‏] از محمد پيامبر خدا به اسقف نجران. خداى ابراهيم، اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مى‏كنم و شما را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت مى‏نمايم. شما را دعوت مى‏كنم كه از ولايت بندگان خدا خارج و در ولايت خداوند وارد شويد و اگر دعوت مرا نپذيرفتيد [لا اقل‏] بايد به حكومت اسلامى ماليات (جزيه) بپردازيد (كه در برابر اين مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مى‏كند) و در غير اين صورت به شما اعلام خطر مى‏شود. «1»

   

برخى از مصادر تاريخى شيعه اضافه مى‏كند كه آن حضرت آيه مربوط «2» به اهل كتاب را نيز نوشت كه در آن همگى به پرستش خداى يگانه دعوت شده‏اند.

نمايندگان پيامبر وارد نجران شده، نامه پيامبر را به اسقف نجران دادند. وى نامه را با دقت هرچه تمام‏تر خواند و براى تصميم، شورايى مركب از شخصيت‏هاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل داد. يكى از افراد طرف مشورت، «شرحبيل» بود كه به عقل و درايت و كاردانى شهرت داشت. وى در پاسخ «اسقف» چنين اظهار نمود :

  

اطلاعات من در مسائل مذهبى بسيار ناچيز است. بنابراين، من حق ابراز نظر ندارم و اگر در غير اين موضوع با من مشورت مى‏كرديد، مى‏توانستم راه حل‏هايى در اختيارتان بگذارم.

اما ناچارم مطلبى را تذكر دهم و آن اين كه: ما مكرر، از پيشوايان مذهبى خود شنيده‏ايم كه روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق» به فرزندان «اسماعيل» انتقال خواهد يافت و هيچ بعيد نيست كه «محمد» كه از اولاد «اسماعيل» است، همان پيامبر موعود باشد.

  

شورا نظر داد كه گروهى به عنوان «هيئت نمايندگى نجران» به مدينه بروند، تا از نزديك با محمد صلى اللّه عليه و آله و سلّم تماس گرفته، دلائل نبوت او را بررسى كنند.

______________________________ (1). بحار الانوار، ج 1، ص 285. 

(2). منظور آيه: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ‏ مى‏باشد. «عمران (3) آيه 64، بحار الانوار، ج 21، ص 287». 

---------------------------------------------- 

بدين ترتيب، شصت تن از ارزنده‏ترين و داناترين مردم «نجران» انتخاب گرديدند كه در رأس آنان سه تن پيشواى مذهبى قرار داشت :

1. «ابو حارثة بن علقمه» اسقف اعظم نجران كه نماينده رسمى كليساهاى روم در حجاز بود؛

2. «عبد المسيح» رئيس هيئت نمايندگى كه به عقل و تدبير و كاردانى شهرت داشت؛

3. «ايهم» كه فردى كهن سال و يكى از شخصيت‏هاى محترم ملت نجران بود. «1»

   

هيئت نمايندگى، هنگام عصر در حالى كه لباس‏هاى تجملى ابريشمى بر تن، و انگشترهاى طلا بر دست و صليب‏هايى بر گردن داشتند، وارد مسجد شده به پيامبر سلام كردند. ولى وضع زننده و نامناسب آنان آن هم در مسجد، پيامبر را به شدت ناراحت كرد. آنان احساس كردند كه پيامبر از آنان ناراحت شده است، اما علت آن را ندانستند، فورا با «عثمان بن عفان» و «عبد الرحمن بن عوف» كه سابقه آشنايى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جريان را به آنان گفتند. آن‏ها اظهار داشتند كه حل اين گره به دست «على بن ابى طالب» است. وقتى به امير مؤمنان مراجعه كردند، على عليه السّلام در پاسخ آن‏ها چنين گفت: شما بايد لباس‏هاى خود را تغيير دهيد و با وضع ساده، بدون زر و زيور به حضور حضرت بياييد. در اين صورت، احترام و تكريم مى‏شويد.

  

نمايندگان نجران، با لباس ساده بدون انگشتر طلا به محضر پيامبر شرف‏ياب شده، سلام كردند. پيامبر با احترام خاص، پاسخ سلام آنان را داد و برخى از هدايايى را كه براى وى آورده بودند، پذيرفت. نمايندگان پيش از آن‏كه وارد مذاكره شوند، اظهار كردند كه وقت نماز آنان رسيده است. پيامبر اجازه داد كه نمازهاى خود را در مسجد مدينه، در حالى كه رو به مشرق ايستاده بودند، بخوانند. «2» 

______________________________ (1). تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 66. 

(2). سيره حلبى، ج 3، ص 239. 

----------------------------------------------- 

 

مذاكره نمايندگان نجران‏

   

گروهى از سيره‏نويسان و محدثان و مورّخان اسلامى، متن مذاكره نمايندگان نجران را با پيامبر نقل كرده‏اند، ولى مرحوم سيد بن طاوس، خصوصيات مذاكره و سرگذشت مباهله را دقيق‏تر و جامع‏تر از ديگران نقل كرده است. وى تمام خصوصيات مباهله را از آغاز تا پايان، از كتاب مباهله «محمد بن عبد المطلب شيبانى» «1» و عمل ذى الحجه «حسن بن اسماعيل» نقل كرده است. «2» ولى در اين جا نقل تمام جزئيات اين واقعه بزرگ تاريخى- كه متأسفانه برخى از سيره‏نويسان حتى در اشاره به آن كوتاهى كرده‏اند- ميسور نيست، لذا فقط به گوشه‏اى از مذاكرات آنان كه «حلبى» در سيره خود آورده است، اشاره مى‏كنيم. «3»

   

پيامبر: من شما را به آيين توحيد و پرستش خداى يگانه و تسليم در برابر اوامر او دعوت مى‏كنم. سپس آياتى چند از قرآن براى آنان خواند. 

نمايندگان نجران: اگر منظور از اسلام، ايمان به خداى يگانه جهان است، ما قبلا به او ايمان آورده و به احكام وى عمل كنيم. 

پيامبر: اسلام علايمى دارد و برخى از اعمال شما حاكى است كه به اسلام واقعى نگرويده‏ايد. چگونه مى‏گوييد كه خداى يگانه را پرستش مى‏كنيد؛ در صورتى كه شما «صليب» را مى‏پرستيد و از خوردن گوشت خوك پرهيز نمى‏كنيد و براى خدا فرزند معتقديد؟ 

نمايندگان نجران : ما او را خدا مى‏دانيم، زيرا او مردگان را زنده كرد و بيماران را شفا بخشيد و از گل پرنده‏اى ساخت و آن را به پرواز درآورد و تمام اين اعمال، حاكى است كه او خدا است. 

______________________________ (1). محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عبيد اللّه بن البهلول بن همام بن مطلب، متولد سال 297 و متوفاى 387 مى‏باشد. 

(2). «ر. ك: اقبال الاعمال، ص 496- 513». 

(3). سيره حلبى، ج 3، ص 239. 

------------------------------------------- 

پيامبر: نه! او بنده خدا و مخلوق او است كه او را در رحم مريم قرار داد و اين قدرت و توانايى را خدا به او داده بود.

   

يك نفر از نمايندگان : آرى او فرزند خدا است، زيرا مادر او مريم بدون اين كه با كسى ازدواج كند، او را به دنيا آورد. پس ناچار بايد پدر او همان، خداى جهان باشد.

   

در اين موقع فرشته وحى نازل شد و به پيامبر گفت كه به آنان بگويد: وضع حضرت عيسى از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بى‏پايان خود، بدون اين كه داراى پدر و مادرى باشد از خاك آفريد. «1» اگر نداشتن پدر، گواه بر اين باشد كه او فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى اين منصب شايسته‏تر است، زيرا او نه پدر داشت و نه مادر.

   

نمايندگان نجران: گفت‏وگوهاى شما ما را قانع نمى‏كند. راه اين است كه در وقت معينى با يكديگر مباهله كنيم و بر دروغ‏گو نفرين بفرستيم و از خداوند بخواهيم دروغ‏گو را هلاك و نابود كند. «2»

  

در اين موقع پيك وحى نازل گرديد و آيه مباهله را آورد و پيامبر را مأمور ساخت تا با كسانى كه با او به مجادله و محاجّه برمى‏خيزند و زير بار حق نمى‏روند به مباهله برخيزد و طرفين از خداوند بخواهند كه افراد دروغ‏گو را از رحمت خود دور سازد.

   

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ‏ «3»؛ هر كس پس از روشن شدن جريان با تو مجادله كند، بگو بياييد فرزندان و زنان و نزديكان خود را گرد آوريم و لابه كنيم و لعنت خدا را بر دروغ‏گويان قرار دهيم. 

______________________________ (1). منظور آيه 59 آل عمران است: إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏. 

(2). بحار الانوار، ج 21، ص 32، ولى از آيه مربوط به «مباهله» و از سيره حلبى استفاده مى‏شود كه موضوع مباهله را خود پيامبر پيشنهاد كرد. هم چنان كه جمله‏ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا از آن حكايت مى‏كند. 

(3). آل عمران (3) آيه 61. 

--------------------------------------------------- 

طرفين به فيصله دادن مسأله آماده شدند و قرار شد كه فردا همگى براى مباهله آماده شوند.

   

پيامبر به مباهله مى‏رود

   

سرگذشت مباهله پيامبر اسلام، با هيئت نمايندگى «نجران» از حوادث جالب و تكان‏دهنده و شگفت‏انگيز تاريخ اسلام است. اگر چه برخى از مفسران و سيره‏نويسان، در نقل جزئيات و تحليل آن، كوتاهى ورزيده‏اند، گروه زيادى مانند زمخشرى در كشاف‏ «1» امام رازى در تفسير خود، «2» و ابن اثير در كامل، «3» در اين باره داد سخن داده‏اند. زمخشرى مى‏گويد:

   

وقت مباهله فرا رسيد، قبلا پيامبر و هيئت نمايندگى «نجران» توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در محلّى خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا انجام بگيرد. پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزيد كه در اين حادثه تاريخى شركت كنند. اين چهار تن، جز على بن ابى طالب عليه السّلام و فاطمه دختر پيامبر و حسن و حسين كس ديگر نبود، زيرا در ميان تمام مسلمانان نفوسى پاك‏تر و ايمانى استوارتر از ايمان اين چهار تن، وجود نداشت.

   

پيامبر، فاصله منزل و نقطه‏اى را كه قرار بود در آن جا مراسم مباهله انجام بگيرد، با وضع خاصى طى كرد. او در حالى كه حضرت حسين را در آغوش‏ «4» و دست حضرت حسن را در دست داشت و فاطمه به دنبال آن حضرت و على بن ابى طالب پشت سر وى حركت مى‏كردند، گام به ميدان مباهله نهاد و پيش از ورود به ميدان «مباهله» به همراهان خود گفت : من هر موقع دعا كردم، شما دعاى مرا با گفتن آمين بدرقه كنيد. 

______________________________ (1). ج 1، ص 282 و 283. 

(2). مفاتيح الغيب، ج 2، ص 471 و 472. 

(3). ج 2، ص 112. 

(4). در برخى از روايات وارد شده است: پيامبر دست حسين را گرفته بود، على پيش روى پيامبر و فاطمه پشت سر آن حضرت حركت مى‏كردند. بحار الانوار، ج 21، ص 338. 

------------------------------------------------- 

سران هيئت نمايندگى نجران، پيش از آن‏كه با پيامبر روبه‏رو شوند به يكديگر مى‏گفتند: هرگاه ديديد كه «محمد» افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد و شكوه مادى و قدرت ظاهرى خود را نشان ما داد در اين صورت وى يك فرد غير صادق است و اعتمادى به نبوت خود ندارد، ولى اگر با فرزندان و جگرگوشه‏هاى خود به «مباهله» بيايد و با يك وضع وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادى، رو به درگاه الهى بگذارد؛ پيداست كه پيامبرى راست‏گو است و به قدرى به خود ايمان و اعتقاد دارد كه نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودى قرار دهد، بلكه با جرأت هرچه تمام‏تر، حاضر است عزيزترين و گرامى‏ترين افراد نزد خود را در معرض فنا و نابودى واقع سازد.

   

سران هيئت نمايندگى در اين گفت‏وگو بودند، ناگهان قيافه نورانى پيامبر با چهار تن ديگر كه سه تن از آن‏ها شاخه‏هاى شجره وجود او بودند، نمايان گرديد.

   

همگى با حالت بهت‏زده و تحير به چهره يكديگر نگاه كردند و از اين كه او جگرگوشه‏هاى معصوم و بى‏گناه و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده است انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دريافتند كه پيامبر به دعوت و دعاى خود اعتقاد راسخ دارد وگرنه يك فرد مردد، عزيزان خود را در معرض بلاى آسمانى و عذاب الهى قرار نمى‏دهد.

   

اسقف نجران گفت : من چهره‏هايى را مى‏بينم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهى بخواهند كه بزرگ‏ترين كوه‏ها را از جاى بكند، فورا دعاى آنان مستجاب مى‏شود. بنابراين، هرگز صحيح نيست ما با اين قيافه‏هاى نورانى و با اين افراد با فضيلت، مباهله كنيم، زيرا بعيد نيست كه همه ما نابود شويم و ممكن است دامنه عذاب گسترش پيدا كند و همه مسيحيان جهان را بگيرد و در روى زمين يك مسيحى باقى نماند. «1»

   

______________________________ (1). دانشمند بزرگوار شيعه، در كتاب اقبال الاعمال نقل مى‏كند: در روز مباهله گروه زيادى از انصار و مهاجر، به نزديكى نقطه‏اى كه قرار بود مراسم مباهله در آنجا انجام بگيرد، آمده بودند. ولى پيامبر از منزل با همان چهار نفر حركت كرد، و در محل مباهله جز اين پنج نفر از مسلمانان كس ديگر نبود. پيامبر وارد محل مباهله شد و عباى خود را از دوش برگرفت و بر روى دو درخت بيابانى كه نزديك يكديگر بودند افكند، و با همان هيئت پنج نفرى كه از منزل حركت كرده بود زير سايه عبا قرار گرفتند، و هيئت نمايندگى نجران را به مباهله دعوت نمود. 

 

---------------------------------------------------- 

انصراف هيئت نمايندگى از مباهله‏

   

هيئت نمايندگى با ديدن وضع ياد شده مشورت كردند و به اتفاق آرا تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند و حاضر شدند كه هر سال مبلغى به عنوان «جزيه» بپردازند و در برابر آن، حكومت اسلامى از جان و مال آنان دفاع كند. پيامبر رضايت خود را اعلام كرد و قرار شد هر سال در برابر پرداخت مبلغ جزئى، از مزاياى حكومت اسلامى برخوردار گردند. سپس پيامبر فرمود :

  

عذاب، سايه شوم خود را بر سر نمايندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد مى‏شدند، صورت انسانى خود را از دست داده، در آتشى كه در بيابان برافروخته مى‏شد، مى‏سوختند و دامنه عذاب به سرزمين «نجران» كشيده مى‏شد.

 

  

از عايشه نقل شده است : روز مباهله، پيامبر اسلام چهار تن همراهان خود را زير عباى مشكى رنگى وارد كرده و اين آيه را تلاوت نمود : 

إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.

 

  

سپس زمخشرى، به بيان نكات آيه مباهله پرداخته و در پايان بحث مى‏نويسد : 

سرگذشت مباهله و مفاد اين آيه، بزرگ‏ترين گواه بر فضيلت اصحاب «كساء» بوده و سندى زنده بر حقانيت آيين اسلام است.

 

  

صورت صلح‏نامه‏

 

  

هيئت نمايندگى نجران، از پيامبر درخواست كردند كه مقدار ماليات سالانه آنان، در نامه نوشته شود و نيز امنيت منطقه «نجران» از طرف پيامبر تضمين گردد. امير مؤمنان به فرمان پيامبر نامه زير را نوشت: 

 

به نام خداوند بخشنده مهربان. [اين نامه‏اى است‏] از محمد رسول خدا، به ملت نجران و حومه آن. حكم و داورى محمد درباره تمام املاك و ثروت ملت نجران، اين شد كه : 

اهالى «نجران» هر سال دو هزار لباس- كه قيمت هر يك از چهل درهم تجاوز نكند- به حكومت اسلامى بپردازند. آنان مى‏توانند نيمى از آن را در ماه صفر و نيم ديگر را در ماه رجب پرداخت كنند و هرگاه از ناحيه «يمن»، آتش جنگ شعله‏ور گشت بايد ملت نجران به عنوان همكارى با دولت اسلامى، سى زره، سى اسب و سى شتر به صورت عاريه مضمونه در اختيار ارتش اسلام بگذارند و پذيرايى نمايندگان پيامبر در سرزمين نجران به مدت يك ماه، بر عهده آنان است. و هر موقع نماينده‏اى از جانب وى به سوى آنان آمد، بايد از او پذيرايى كنند و جان و مال و سرزمين‏ها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول او است؛ مشروط بر اين كه از هم اكنون، از هر نوع رباخوارى خوددارى كنند و در غير اين صورت ذمه محمد از آنان برى بوده، تعهدى در برابر آنان نخواهد داشت. «1»

اين نامه روى پوست سرخى نوشته شد و دو نفر از ياران پيامبر به عنوان گواه زير آن را امضا نمودند. سرانجام، پيامبر نامه را مهر كرد و به سران هيئت داد. اين صلح‏نامه از شدت عدالت و دادگسترى رهبرى عالى قدر حكايت كرده و مى‏رساند كه حكومت اسلامى، بسان دولت‏هاى زورمند جهان نبوده كه از ضعف و بيچارگى طرف سوء استفاده كند و ماليات‏هاى سنگين را بر آنان تحميل كند، بلكه در تمام لحظه‏ها، روح مسالمت و دادگرى و اصول انسانى را در نظر گرفته و گام از آن فراتر نمى‏نهاد.

بزرگ‏ترين سند فضيلت‏

داستان مباهله و آيه‏اى كه در اين باره نازل گرديده است، در طول تاريخ براى شيعه‏ بزرگ‏ترين سند افتخار و فضيلت بوده است، زيرا الفاظ و مفردات آيه حاكى است كه همراهان پيامبر در چه پايه از فضيلت قرار داشتند. در اين آيه، علاوه بر اين كه حسن و حسين را فرزندان پيامبر و فاطمه را يگانه زن منتسب به خاندان وى خوانده است، از شخص على عليه السّلام به عنوان «انفسنا» تعبير آورده است و آن شخصيت عظيم جهان انسانى را به منزله جان پيامبر دانسته است. چه فضيلتى بالاتر از اين كه يك شخص از نظر معنويت و فضيلت به پايه‏اى برسد كه خداوند بزرگ او را به منزله جان و روح پيامبر بخواند.

 

______________________________ (1). فتوح البلدان، ص 76.

----------------------------------------------

آيا اين آيه گواه بر برترى امير مؤمنان بر تمام مسلمانان جهان نيست؟ فخر رازى كه روش او در بحث‏هاى كلامى و مسائل مربوط به امامت، بر همه روشن است، استدلال شيعه را ذكر كرده و مطلب را با اعتراض كوچك و ناچيزى كه پاسخ آن بر اهل معرفت مخفى نيست، به پايان رسانيده است.

از رواياتى كه از پيشوايان مذهبى ما وارد شده است، استفاده مى‏شود كه موضوع مباهله اختصاص به پيامبر نداشته و هر فرد مسلمانى در مسائل مذهبى مى‏تواند با مخالفان خود به مباهله برخيزد. طرز مباهله و دعاى آن، در كتاب‏هاى حديث وارد شده است. «1»

در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى آمده است : مباهله يكى از معجزه‏هاى باقى اسلام است و هر فرد با ايمانى به پيروى از نخستين پيشواى اسلام مى‏تواند در راه اثبات حقيقتى از حقايق اسلام با مخالف خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهان درخواست كند كه طرف مخالف را كيفر بدهد و محكوم سازد. «2»

سال و ماه و روز «مباهله»

حادثه مباهله، در تاريخ اسلام رويداد معروف و متواترى است كه به مناسبت‏هايى‏ در كتاب‏هاى: تفسير، تاريخ و حديث به طور مشروح وارد شده و خلاصه آن چنين است:

 

______________________________ (1). براى اطلاع بيشتر «ر. ك: نور الثقلين، ج 1، ص 291- 292».

(2). در برخى از روايات اسلامى نيز به اين موضوع تصريح شده است. «ر. ك: كافى، ج 2، ص 513- 514».

-----------------------------------------------

پيامبر گرامى به موازات مكاتبه با سران جهان، نامه‏اى به اسقف نجران «ابو حارثه» نوشت و در آن نامه ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد. وقتى نامه به دست «ابو حارثه» رسيد، با گروهى مذاكره كرد. سرانجام، شورا نظر داد كه هيئتى به عنوان هيئت نمايندگى نجران به مدينه بروند تا از نزديك با پيامبر تماس بگيرند.

هيئت نمايندگى وارد مدينه شدند و پس از بحث‏ها و مذاكره‏هاى فراوان، پيامبر به فرمان الهى به آنان پيشنهاد مباهله داد. به اين صورت كه همگى در صحرا به دعا و نيايش بپردازند و هر كدام جبهه مخالف را به باد نفرين بگيرد و نابودى مخالف را بخواهد، آنان پيشنهاد پيامبر را پذيرفتند، ولى روز مباهله سران «نجران» با مشاهده وضع معنوى پيامبر- كه فقط چهار نفر از عزيزترين افراد نزد خود را به ميدان مباهله آورده بود- از انجام مباهله صرف نظر كرده و قرار شد كه مسيحيان نجران با پرداخت جزيه مختصرى زير پرچم اسلام بر آيين خود بمانند.

اين خلاصه حادثه نجران است كه هيچ مفسّر و مورّخى نمى‏تواند اصل آن را به گونه‏اى كه نگارش يافت انكار كند.

سال مباهله از نظر مشهور

در اين مورد، صاحب كتاب مكاتيب الرسول مى‏گويد : اختلافى در ميان مورخان نيست صلح نامه‏اى كه پيامبر براى مردم نجران نوشته است، در سال دهم بوده و طبعا سال مباهله نيز همان سال خواهد بود، زيرا صلح‏نامه پس از امتناع هيئت نمايندگى نجران از مباهله، نگارش يافته است.

 

صورت صلح‏نامه پيامبر نيز، در كتاب‏هاى متعددى وارد شده است. «1»

______________________________ (1). تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 65 و الدر المنثور، ج 2، ص 38.

-----------------------------------------------

ماه و روز مباهله‏

مشهور ميان دانشمندان، اين است كه مباهله 25 ماه ذى الحجّه، روز مباهله است و مرحوم شيخ طوسى 24 آن ماه را روز مباهله دانسته و دعايى را در اين زمينه نقل مى‏نمايد. «1»

مرحوم سيد بن طاووس، درباره روز مباهله سه قول نقل مى‏كند و يادآور مى‏شود كه صحيح‏ترين روايات اين است كه روز مباهله روز 24 ذى الحجّه است و برخى گفته‏اند روز 21 و بعضى ديگر 27 اين ماه دانسته‏اند. «2»

وى در آخر كتابش، «3» سرگذشت مباهله را به طور گسترده‏اى كه در هيچ كتابى به آن وسعت وارد نشده است، نقل مى‏كند و يادآور مى‏شود كه وى محتويات اين باب را از دو كتاب گرفته است :

1. كتاب مباهله، نگارش ابو الفضل محمد بن عبد المطلب شيبانى. «4»

2. كتاب عمل ذى الحجّه، نگارش حسن بن اسماعيل بن اشناس. «5»

تا اين جا روشن شد كه روز مباهله از نظر مشهور، روزهاى: 21 يا 24 و يا 25 و يا 27 ماه ذى الحجّه است.

 

______________________________ (1). مصباح المتهجد، ص 704.

(2). اقبال الاعمال، ص 743.

(3). همان.

(4). مرحوم سيد، نسب او را به صورت درست نقل نكرده است. نسب او به طورى كه نجاشى نقل كرده، چنين است :

محمد بن عبد اللّه بن محمد بن عبيد اللّه بن بهلول بن مطلب. بنابراين جد او مطلب است نه عبد المطلب و مطلب جد پنجم او به شمار مى‏رود. در اين جا يادآور مى‏شويم كه محمد بن عبد اللّه، از نظر نجاشى داراى دو دوره زندگى بوده است: در يك دوره از عمر، قابل اعتماد و در دوره ديگر قابل اعتماد نمى‏باشد. و لذا مى‏گويد من از نقل حديث، از او خوددارى كردم مگر آن جا كه افراد موثق از او در دوران استقامت وى نقل حديث كنند (فهرست نجاشى، ص 281- 282) شيخ در رجال خود ص 511 مى‏گويد: وى كثير الروايه است ولى گروهى او را تضعيف كرده‏اند.

(5). نام وى در اسناد صحيفه سجاديه وارد شده است و از مشايخ شيخ الطائفه، متوفاى 460 مى‏باشد. او احاديث كتاب مباهله را، از محمد بن عبد اللّه شيبانى نقل مى‏كند «ر. ك: الذريعة، ج 15، ص 344».

----------------------------------------------------

به نظر نگارنده، اين نظريات درباره سال و روز مباهله، با ديگر منقولات تاريخى- كه تا حدى مورد اطمينان و قسمتى از آن‏ها قطعى است- به دلايل زير تطبيق نمى‏كند:

1. در ذيل صلح‏نامه‏اى كه پيامبر به اسقف نجران نوشته است، چنين آمده است :

و إن أبيتم فالجزية؛ اگر از گرايش به آيين توحيد سرباز زنيد، بايد جزيه بپردازيد.

لفظ «جزيه» در قرآن، در سوره «توبه» وارد شده و ظاهر اين است كه پيامبر به پيروى از آن، اين جمله را در نامه خود وارد كرده است و سوره توبه، كمى قبل از جنگ تبوك فرود آمده است و جنگ تبوك پس از ماه رجب از سال نهم رخ داده است.

بنابراين بعيد است كه رسول گرامى نامه‏اى به مردم نجران بنويسد و آنان پاسخ آن را يك سال و نيم ديگر با اعزام هيئتى بدهند. اين واقعه تاريخى حاكى از آن است كه اين جريان در سال دهم از هجرت انجام گرفته است.

2. سيره‏نويسان به اتفاق مى‏گويند: پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم، على عليه السّلام را براى داورى و آموزش احكام به سرزمين يمن اعزام كرد و على عليه السّلام مدتى در آن جا براى انجام وظايف اقامت گزيد. وقتى آگاه شد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم براى اداى مناسك حج رهسپار مكه شده است، او نيز در رأس گروهى عازم مكه شد و به حضور پيامبر رسيد و هزار دست پارچه‏اى كه از مردم «نجران» به عنوان جزيه دريافت كرده بود، تحويل پيامبر داد. «1»

اين بخش تاريخى مى‏رساند كه جريان مباهله و نگارش صلح‏نامه، به طور قطع مربوط به سال دهم هجرت نبوده است.

زيرا مردم نجران در آن صلح‏نامه تعهد كرده بودند كه در هر سال، دو هزار دست لباس (البته به صورت پارچه و اندوخته) در اختيار رسول گرامى بگذارند و يك هزار از آن را در ماه رجب و بقيه را در ماه صفر بپردازند. «2»

بديهى است اگر صلح‏نامه در ماه ذى الحجّه نگارش يافته، به ناچار بايد گفت كه‏ مقصود از آن، سال‏هاى قبل از دهم بوده است.

______________________________ (1). سيره ابن هشام، ج 2، ص 602- 603 و شيخ مفيد، الارشاد، ص 89.

(2). الطبقات الكبرى، ج 1، ص 358 و مفيد، همان، ص 87.

-----------------------------------------------

 

زيرا چگونه مى‏توان گفت كه هم نگارش صلح‏نامه در سال دهم بوده، و هم على عليه السّلام در همان سال آن را اجرا كرده است.

اگر قول مشهور را درباره ماه و روز نگارش صلح‏نامه بپذيريم، در اين صورت امكان عقد صلح‏نامه در سال دهم وجود خواهد داشت، ولى بايد تاريخ نگارش آن را به پيش از ماه رجب بازگردانيم، زيرا فرض اين است كه على عليه السّلام نخستين بخش از جزيه را در ماه رجب سال دهم دريافت كرده است.

خلاصه، با توجه به اين بخش تاريخى (على بخشى از جزيه را در ماه رجب از اهل نجران دريافت كرده و در ماه ذى الحجّه در مكه به رسول گرامى تحويل داده است)، بايد يكى از دو نظر ياد شده در ذيل را برگزيد :

الف) اگر ماه و روز نگارش صلح‏نامه را در ماه ذى الحجّه مسلم بگيريم، بايد بگوييم مقصود از آن ماه‏هاى قبل از سال دهم بوده است.

ب) اگر در ماه و روز نگارش صلح‏نامه، مانند سال آن مردد باشيم؛ در آن صورت مى‏توان گفت روز مباهله و هم چنين تاريخ نگارش صلح‏نامه، مربوط به ماه‏هاى قبل از رجب سال دهم بوده است.

ماه و روز مباهله‏

تا اين جا روشن شد كه سال مباهله نمى‏تواند، تحقيقا سال دهم هجرى باشد؛ مگر در يك صورت كه در ماه و روز نگارش صلح‏نامه تغيير نظر دهيم.

اكنون وقت آن رسيده است كه ماه و روز مباهله را، با توجه به ديگر رويدادهاى تاريخى تعيين كنيم. همان‏طور كه يادآور شديم مشهور ميان علما، درباره ماه و روز مباهله، همان ماه ذى الحجّه و روزهاى 24 و يا 25 و به قولى 21 و 27 همان ماه است.

اكنون ببينيم اين نظر با ديگر حوادث قطعى تاريخ تطبيق مى‏كند يا نه. بررسى ياد شده در زير، ثابت مى‏كند كه هرگز جريان مباهله و روز آن نمى‏تواند در ماه ذى الحجّه از سال دهم انجام بگيرد، زيرا پيامبر در سال دهم هجرت، براى تعليم مناسك حج رهسپار مكه گرديد و روز هجدهم همان ماه در سرزمين غدير- كه در دو ميلى‏ «1» جحفه‏ «2» قرار دارد- على را براى امامت و خلافت پس از خود نصب كرد.

ماجراى غدير، حادثه‏اى نبود كه پيامدهاى آن در يك روز پايان پذيرد و پيامبر فورى به سفر خود ادامه دهد، زيرا به گواهى تاريخ، پس از جريان نصب على عليه السّلام بر خلافت، پيامبر به على عليه السّلام دستور داد كه در خيمه‏اى بنشيند و حاضران در غدير، به صورت سه نفر، سه نفر بر او وارد شوند تهنيت و تبريك بگويند و اين كار تا شب نوزدهم ماه ذى الحجّه ادامه داشت و در پايان مراسم، «امّهات المؤمنين» به على عليه السّلام تبريك گفتند. «3»

از اين‏رو، نمى‏توان گفت كه پيامبر روز نوزدهم، سرزمين غدير را ترك گفت. به ويژه كه سرزمين ياد شده، نقطه جدايى كاروان‏هاى مدنى، مصرى و عراقى بود و طبعا گروه‏هايى كه عازم سرزمين‏هاى مذكور بودند، بايد با پيامبر توديع كنند و خود اين جريان بى‏شك موجب اقامت بيشتر پيامبر در سرزمين غدير مى‏گرديد.

فرض كنيد پيامبر خدا روز نوزدهم، راه مدينه را در پيش گرفته است. آيا با محاسباتى كه از تاريخ در مقدار پيمودن اين مسافت در دست داريم، مى‏توان گفت كه‏ پيامبر روز 24 و يا 25 به مدينه رسيده و مقدمات مباهله را انجام داده، آن‏گاه صلح‏نامه را نگاشته است؟ به طور مسلم نه، زيرا همان‏طور كه يادآور شديم، فاصله مكه تا جحفه، 3/ 1 فاصله مكه تا مدينه است.

 

______________________________ (1). يك ميل (به كسر ميم) عبارت است از: سه هزار ذراع، و يك فرسخ عبارت است از نه هزار ذراع و به قولى يك ميل عبارت است از: چهار هزار ذراع و يك فرسخ عبارت است از: دوازده هزار ذراع در هر حال يك ميل يك‏سوم فرسخ و سه ميل يك فرسخ است (قاموس، ماده ميل).

(2). جحفه (بر وزن طعمه) در سه منزلى مكه و هفت منزلى مدينه قرار دارد و فاصله آن با دريا تقريبا شش ميل است و اين نقطه در نزديكى رابغ (بر وزن زابل) كه هم اكنون بر سر راه مكه به مدينه است، قرار دارد. «ر. ك: تحرير نووىّ و تهذيب».

ياقوت، در مراصد الاطلاع، ص 109 مى‏نويسد: جحفه در چهار منزلى مكه، ميقات اهل مصر و شام است. فاصله آن تا دريا شش ميل و با غدير خم دو ميل است. ولى اكنون در دويست و بيست كيلومترى مكه قرار دارد. مسعودى نيز، در كتاب التنبيه و الاشراف، ص 221- 222، مى‏نويسد: «غدير خم» در ناحيه نزديك آبگاهى است كه به نام «خرّار» معروف است.

(3). مشروح رويداد تهنيت و تبريك را در كتاب الغدير، ج 1، ص 245- 257 مطالعه بفرماييد.

--------------------------------------------------

اكنون بايد ديد كاروان‏هاى آن زمان، مجموع مسير مكه تا مدينه را در چند روز طى مى‏كردند. در اين جا سند روشنى جز سير خود پيامبر در اختيار ما نيست. پيامبر گرامى، اين فاصله را در مهاجرت خود به مدينه، در مدت نه روز طى كرد. «1»

هم چنين رسول گرامى در سال هشتم هجرت، اين مسافت را در مدت يازده روز پيمود. «2»

علت اختلاف اين است كه پيامبر در سفر نخستين، اين مسافت را همراه دو نفر پيمود؛ در حالى كه در سفر دوم يك سپاه ده هزار نفرى را رهبرى كرد و طبعا حركت اين سفر به كندى انجام مى‏گيرد.

اگر پيامبر در روز نوزدهم، سرزمين غدير را ترك كرده باشد، هرگاه مقياس را نه روز بگيريم آن حضرت بايد مسافت جحفه تا مدينه را- به حكم اين كه دو سوم راه است- در مدت شش روز طى كند و روز 24 ذى الحجّه وارد سرزمين مدينه شود و اگر مقياس را دومى بگيريم (يازده روز) بايد اين مسافت را در ظرف هفت روز و نيم طى كند و قاعدتا هنگام ظهر روز 26 وارد مدينه شود. آيا با اين محاسبه، مى‏توان گفت كه سرگذشت مباهله در روز 24 يا 25 و يا 27 رخ داده است؟

بى‏پايگى اين قول در صورتى ظاهر مى‏شود كه بدانيم هيئت نمايندگى نجران، پس از يك رشته جريان‏ها و بحث‏ها تن به مباهله داده و سرانجام از مباهله استنكاف كردند و قرارداد صلح را تحت شرايطى امضا نمودند، زيرا هيئت نمايندگى با لباس‏هاى فاخر، در حالى كه انگشترهاى طلا بر دست و صليب‏ها بر گردن داشتند، وارد مدينه شدند و يك‏سره به مسجد پيامبر رفتند. اما پيامبر با چهره گرفته با آنان روبه‏رو شد.

 

______________________________ (1). پيامبر شب چهارم ربيع مكه را به عزم مدينه ترك گفت و در روز دوازدهم همان ماه، نزديك ظهر وارد محله قبا شد. قرائن نشان مى‏دهد كه حضرت اين مسافت را به خاطر تعقيب قريش، به سرعت طى كرده است. «سيره ابن هشام، ج 2، ص 339، و الطبقات الكبرى، ج 1، ص 135».

(2). بحار الانوار، ج 22، ص 19.

-----------------------------------------------

اين مجلس به پايان رسيد و هيئت نمايندگى متفرق شدند. آن‏گاه هيئت با على عليه السّلام تماس گرفتند و علت گرفتگى پيامبر را از وى جويا شدند. على عليه السّلام فرمود: شما بايد با لباس‏هاى ساده (نه ابريشمى) بدون زر و زيور، به حضور پيامبر بار يابيد. در آن صورت پيامبر از شما با چهره باز استقبال خواهد كرد.

بار دوم كه هيئت نمايندگى با وضع ساده به حضور پيامبر رسيدند، حضرت با گشاده‏رويى از آنان استقبال كرد. سپس از حضرتش درخواست كردند كه در مسجد او نماز بگذارند. پيامبر با اداى نماز آن‏ها در مسجد موافقت كرد. آن‏گاه بحث و بررسى ميان طرفين آغاز گرديد و پس از بحث‏هاى گسترده‏اى- كه همگى را مفسران و در ميان آن‏ها ابن هشام در سيره خود آورده است‏ «1» تصميم گرفتند كه جملگى تن به مباهله دهند. روز مباهله تعيين شد، آن‏گاه وضع ساده پيامبر در همان روز كه فقط على و دخت پاكش فاطمه و دو فرزندان وى حسن و حسين را به ميدان مباهله آورده بود، آنان را از ادامه مراسم مباهله منصرف ساخت و تن به پرداخت جزيه دادند.

آيا اين رويدادهاى پى‏درپى- كه مؤلف منتخب التواريخ‏ «2» مى‏گويد كه چهار مجلس طول كشيده است- مى‏تواند در يك روز انجام بگيرد؟ به طور مسلم نه.

اين محاسبات مى‏رساند كه مراسم مباهله و نگارش صلح‏نامه، هرگز در روزهاى 21، 24، 25 و يا 27 ماه ذى الحجّه از سال دهم رخ نداده است.

گذشته از اين، نجران يك شهر مرزى ميان حجاز و يمن است و رفت و آمد كاروان‏ها، خواه و ناخواه، اخبار مدينه را به آن طرف منتقل مى‏كرد كه طبيعى است حركت پيامبر براى اداى مناسك حج به گوشى اهالى نجران مى‏رسيد. در اين صورت، مادامى‏كه از بازگشت پيامبر به مدينه و استقرار وى در آن جا اطلاعات قطعى به دست نياوردند، بسيار بعيد است كه هيئت نمايندگى نجران به عزم ديدار پيامبر حركت نمايند.

 

______________________________ (1). سيره ابن هشام، ج 1، ص 575 و مجمع البيان، ج 1، ص 410.

(2). منتخب التواريخ، ص 40.

----------------------------------------------------------------------------

آيا مراسم مباهله در ذى الحجه سال نهم بوده است؟

در اين جا ممكن است گفته شود كه ماه و روز مباهله، در همان ذى الحجه سال نهم بوده است. اتفاقا برخى از تاريخ‏نويسان نيز، براى اولين بار چنين نظرى را داده‏اند «1» ولى محاسبات تاريخى نيز، اين نظر را بى‏اساس نشان مى‏دهد، زيرا امير مؤمنان كه خود از شاهدان حتمى مباهله و نويسنده صلح‏نامه است، در ذى الحجه سال نهم، از طرف پيامبر مأموريت پيدا كرد كه آياتى چند از آغاز سوره «برائت» را در سرزمين منى، براى مشركان بخواند. در حقيقت سال نهم هجرت، دومين سالى بود كه سرپرستى حجاج و رهبرى آنان به دست مسلمانان افتاده بود و امير مؤمنان هم به عنوان امين الحاج برگزيده شده بود.

بديهى است كه مراسم حج، روز دوازدهم ذى الحجّه به پايان رسيد و شخصيتى مانند على عليه السّلام، كه سرپرستى حجاج را بر عهده داشت، با وجود بستگان فراوان عادتا نمى‏تواند سرزمين مكه را روز سيزدهم ترك كند و راه مدينه را پيش گيرد، زيرا گذشته بر جهات ياد شده، حركت حجاج در آن زمان حركت انفرادى نبود كه هر فردى بتواند با يك مركبى بيابان‏هاى بى‏آب و علف را پشت‏سر بگذارد، بلكه بايستى به طور جمعى و همراه گروهى مكه را به عزم مدينه ترك گويد. از اين‏رو، امير مؤمنان هرچه‏

______________________________ (1). صاحب منتخب التواريخ، در صفحه 40 مى‏نويسد : اين رويداد را مفسران در تفسير سوره توبه نقل كرده‏اند و در كتاب الغدير، ج 6، ص 318- 321، از هفتاد و دو تن از شخصيت‏هاى اهل سنت نقل شده است. گويا در آخر اين سال (نهم)، قصه مباهله حضرت پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم با نصارى نجران واقع شد. چون وارد شده كه اين امر در ماه ذى الحجّه، بعد از فتح مكه معظمه واقع شد و لا بد در ذى الحجه حجّة الوداع، كه سال دهم است نبوده، كه حكايت غدير واقع شده؛ پس در ذى الحجه سال قبل بوده است و اين جريان چهار مجلس به طول انجاميده است (با تلخيص).

-----------------------------------------------------------------------

هم با سرعت، مسافت ياد شده را طى كند، در نهايت نمى‏تواند زودتر از روز 24 خود را به مكه برساند. در اين صورت چگونه مى‏تواند راهنماى هيئت نمايندگى نجران شود و علت سردى استقبال پيامبر را براى آنان تشريح كند و شاهد جريان مباهله گردد؟

اين شواهد تاريخى، گواهى مى‏دهند كه نظريه مشهور درباره سال و ماه و روز مباهله، چندان معتبر نيست و بايد براى تعيين وقت اين حادثه كه از مسلمات قرآن و تفسير و حديث است، تحقق بيشترى انجام گيرد.

در اين جا پرسش اين است كه : چگونه مشهور از علما چنين نظريه‏اى را درباره ماه و روز مباهله برگزيدند؟

در پاسخ بايد گفت : مرحوم شيخ طوسى، به حكم حديثى كه به صورت مسند نقل كرده، اين نظريه را برگزيده است، ولى در سند اين روايت افرادى قرار دارند كه هرگز علماى رجال آن‏ها را توثيق نكرده‏اند، مانند :

1. محمد بن احمد بن مخزوم : استاد حديث «تلعكبرى» است، ولى توثيق نشده است. «1»

2. حسن بن على العدوى : علامه او را تضعيف كرده است. «2»

3. محمد بن صدقة العنبرى : شيخ طوسى او را غالى خوانده است. «3»

مرحوم سيد بن طاوس، در كتاب اقبال الاعمال، مطالبى مربوط به مباهله را از كتاب ابى المفضل گرفته است و يادآور شديم كه اين مرد، دو دوره زندگى داشت كه :

يك دوره از آن قابل اعتماد و دوره ديگر آن معتمد نبوده است و هرگز روشن نيست كه «ابى المفضل» مطالب مربوط به مباهله را در كدامين دوره از زندگى خود نگاشته و علما از آن اخذ كرده‏اند.

______________________________ (1). هر چند مامقانى در تنقيح المقال، مى‏خواهد او را به خاطر استاد حديث بودن ثقه بشمارد.

(2). تنقيح المقال، ج 1، ص 294.

(3). رجال طوسى، ص 39.

----------------------------------------------------------------------------------------

هم چنين سيد به حديثى كه به صورت «مرفوع» نقل شده- يعنى سند كامل ندارد- اعتماد كرده و روز مباهله را 24 ذى الحجّه قرار داده است؛  در حالى كه چنين روايتى در اثبات مدعا ناتوان است.

 

 

ماخذ : فروغ ابديت تجزيه وتحليل كاملي از زندگي پيامبر(ص) ، آيت الله جعفر سبحاني ، صفحه 900 تا 919 ، ناشر بوستان كتاب قم

 

(استفاده از این مطلب بدون ذکر نشانی سایت جایز نیست)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=4993
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.