غزل " عمرِ گران "
این عمر گران با چه بهایی بستاندی؟
با میل خودت هر طرف آن جسم کشاندی
از بابتِ شان پول سیاهی که ندادی
بر خلق خدا طعم مروت نچشاندی!
آیا تو به سر منزل مقصود رسیدی؟
یا قطره ی آبی به لب تشنه چکاندی؟
در کسب توانمندی خود جهد نمودی؟
علمی ، اگرت هست زکاتش برساندی؟
زان بنده ی بی تاب و توان دست گرفتی؟
در رهگذر عمر ، کس از خویش نراندی؟
وان مرغ سعادت که بر آن کتف تو بنشست
در دام فکندی و به غفلت نپراندی؟
زنهار ( مهاجر ) که در این عالم هستی
صد درس گرفتی و هزارش که نخواندی!
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
( استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایزاست
|