از جستجو در متون تاريخي ميتوان دو عامل را به عنوان آسيبهاي جدي واساسي حكومت اسلامي اندلس و شكست آن برشمرد كه به ترتيب عبارت است از:
الف- اختلاف و تفرقه :
همان طور كه وحدت مايه ثبات، امنيت، پيشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامني و عقبماندگي است. مهمترين علت شكست حكومت مسلمانان در اندلس را نيز ميتوان در درگيريهاي داخلي بين مسلمانان، به ويژه حاكمان جستجو كرد. از نخستين روزهاي تشكيل حكومت اسلامي در اندلس، اختلاف و دشمني ميان دو گروه از اعراب مضري و قحطاني سر برآورد و هيچ گاه به پايان نرسيد و هر گاه كه قدرت به دست يكي از آن دو ميافتاد، بر ديگري ستم ميكرد و گروه مقابل به كارشكني ميپرداخت. از ديگر كارهاي نادرست اعراب پس از ورود به اندلس اين بود كه خود را از بربرهاي شمال آفريقا (كه سهم بزرگي در فتح شبه جزيره ايبري داشتند) برتر ميديدند و نصيب خود را بيشتر ميپنداشتند و آنان را به ديده حقارت مينگريستند. اين نوع برخورد نيز اختلاف پر دامنهاي را در اندلس سبب شد كه در تمام مدت، كم و بيش ادامه داشت. آنگاه كه اين اختلافات شعلهور ميشد، چنان زبانه ميكشيد كه كسي را ياراي نزديك شدن به آن نبود و اگر كسي گامي براي صلح و آشتي جلو مينهاد، در آتش اين دشمني خاكستر ميشد.
در يكي از اين آشوبها، روزي دانشمند بزرگي در مسجد جامع شهر قرطبه، همين كه ضمن اشاره به اينگونه اختلافات گفت «خدايا ميان ما صلح برقرار كن»، بيدرنگ كشته شد و ديگري در همان مسجد به محض اينكه گفت «خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر كرده است»، در همان دم به قتل رسيد.
از نتايج شوم اين درگيريها، روي آوردن دو گروه مخالف به سوي دشمن مسيحي بود (كه براي چنين روزهايي لحظه شماري ميكرد) و با باج دادن به مسيحيان، از آنان عليه يكديگر كمك ميخواستند و دشمن پليد نيز با نقشههايش، آتش جدايي را شعلهورتر ميكرد. اوج اين اختلافات را بايد در زمان رخ نمودن حكومتهاي كوچك و مستقل در اندلس دانست كه هر دولتي براي حفظ يا توسعه قلمرو خود و چند صباحي تكيه زدن بر اريكه قدرت، با يكي از پادشاهان مسيحي عليه همسايگان مسلمانش پيمان همكاري ميبست.
در طول هشت قرن حاكميت مسلمانان بر اندلس، سه بار حكومت يكپارچه و مقتدر اسلامي بر اثر اختلافات، خودسريها و طمعورزيهاي عدهاي به سستي گراييد و هر فردي بر گوشهاي از اين سرزمين حكم راند. هرگاه كه حكومت مركزي واحد از بين رفت و حاكميتهاي متعددي سر برآوردند، ضعف، سستي و زبوني بر مسلمانان اندلس چيره شد كه پس از مدتي به ناچار به اتحاد رسيدند و هر زمان كه حكومت مركزي و يكپارچه به وجود آمد، عزت پيدا كردند و به پيروزي و پيشرفت دست يافتند.
از اوايل قرن پنجم هجري براي نخستين بار پس از برپايي حكومت اسلامي در اندلس، حاكميت كوچك و مستقل در نقاط مختلف آن پي در پي ظهور كردند و در مجموع 26 دولت مستقل به وجود آمد. هر كدام از دولتها براي توسعه قلمرو خود با همسايگانش درگير بود و براي دستيابي به مقصود خود به مسيحيان باج ميداد تا حمايت آنان را جلب كند و آنان نيز از اين فرصت كمال استفاده را بردند و چون ماري زخم خورده زهر خود را ريختند و عقده شكستهاي چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامي سخت گرفتند. چنانكه درجنگ بين مأمون (حاكم بلنسيه) و ابن هود (حاكم سرقسطه) مأمون پس از شكست خوردن از ابن هود، از «فرناند» پادشاه مسيحي كاستيل كمك طلبيد تا در صورت پيروزي، به او ماليات بدهد و با حمايت او بر ابن هود غلبه كرد. ابن هود نيز پس از شكست، هدايايي براي «فرناند» فرستاد و از او تقاضاي كمك كرد و با پشتيباني او دوباره بر مأمون پيروز شد. اين اختلاف، جنگ و خونريزي با آتش بياري پادشاهان مسيحي سه سال ادامه يافت.
جنگ و خون ريزي ميان حاكميتهاي كوچك و مستقل پيوسته ادامه داشت و اركان اين حكومتها را سست كرد و ديگر رمقي در آنها براي مبارزه با همسايگان مسيحي باقي نماند و اين بهترين فرصت براي دشمن در كمين نشسته بود كه انتقام بگيرد. در اواخر قرن پنجم هجري، حاكميتهاي كوچك مورد حمله بيامان «آلفونس»، پادشاه ليون و در معرض نابودي قرار گرفتند و از اين رو، از يوسف بن تاشفين، حاكم مسلمان در شمال آفريقا كمك خواستند. با لشكركشي يوسف به اندلس و شكست «آلفونس» دوباره حكومت واحد اسلامي به نام سلسله «مرابطين» در اندلس تشكيل شد و عزت به مسلمانان برگشت و عظمت يافتند.
ليكن حاكميت مرابطين نيم قرن بيشتر طول نكشيد كه مجدداً تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامي اندلس ريشه دوانيد و دولتهاي كوچك و مستقل مسلمان قد علم كردند و حكومت مركزي تضعيف گرديد و پادشاهان مسيحي به طمع افتادند، اما طولي نكشيد كه سلسله « موحدون» (كه در شمال آفريقا حاكميت پيدا كرده بودند) دولتهاي كوچك را در اندلس جمع كردند و حاكميت يكپارچه و مقتدري را در مقابل مسيحيان به وجود آوردند. از نخستين سالهاي قرن هفتم هجري، سستي و زوال در پايههاي حكومت موحدون نمايان شد. مسيحيان ليون، ناوار، آراگون (كه بعد از تحمل شكستهاي پي در پي از يعقوب بن يوسف به دنبال فرصت بودند) يكباره به جنگ با محمد بن يعقوب شتافتند و با ضربهاي سهمگين بر سپاه او انتقامي سخت گرفتند.
با تضعيف دولت مركزي، براي سومين بار حاكميتهاي كوچك و ضعيف در گوشه و كنار اندلس سر برآوردند كه براي تجاوز به قلمرو يكديگر، به هم چنگ و دندان نشان ميدادند و در امضاي پيمان همكاري با مسيحيان براي از ميان برداشتن رقيبان خود، از همديگر گوي سبقت ميربودند و اين بهترين موقعيت را براي پادشاهان مسيحي فراهم كرد تا ضربه نهايي را بر پيكر حكومت اسلامي در اندلس وارد سازند و خود را براي هميشه از خطر آن برهانند. با دشمني و تفرقهاي كه بين دولتهاي كوچك اسلامي در اندلس وجود داشت، مسيحيان به تدريج آنها را از ميان برداشتند. چنانكه در سال 636 هجري قمري، « بلنسيه»؛ در سال 668 هجري « مرسيه»؛ و در سال 685 هجري قمري « ميورقه» را از دست مسلمانان گرفتند و اين روند ادامه پيدا كرد تا اينكه در پايان قرن هفتم هجري، تنها حكومت « غرناطه» در دست مسلمانان باقي مانده بود.
از دردناكترين حوادث اين دوره، همكاري دولت بنينصر (كه در غرناطه حكومت داشت) با « فرديناند» پادشاه ليون براي از ميان برداشتن ديگر حكومتهاي كوچك اسلامي در اندلس است؛ چنانكه در گشودن دروازه «شبيليه» و دره علياي وادي الكبير و لشگركشيهاي ديگر، دست در دست او نهاد و سرزمين اندلس را از خون برادران ديني خود رنگين كرد تا حكومت او در غرناطه باقي بماند. ولي ديري نپاييد كه با درهم پيچيده شدن پرونده ديگر حكومتهاي كوچك اسلامي، نوبت به حكومت بنينصر در غرناطه رسيد. مسيحيان از همان اواخر قرن هفتم هجري حملات خود را به غرناطه آغاز كردند و هر از گاهي ضرباتي بر پيكر آن وارد ساختند و شهر را به تصرف خود در آوردند تا اينكه در سال 897 هجري قمري به عمر آخرين حكومت اسلامي در اندلس پايان دادند.
ب- فساد اخلاقي :
دومين عامل شكست مسلمين در اندلس را ميتوان روي آوردن حاكمان و بسياري از مردم به بيتقوايي و بيبند و باري دانست. فراگير شدن فساد در سطح حاكميت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پيشرفت جامعه بازداشت و حميت و غيرت ديني را در آنها از بين برد و آنچه كه برايشان اهميت داشت، قدرت طلبي و خوشگذراني بود. در نتيجه، شهرها يكي پس از ديگري از تحت حكومت آنان خارج گرديد و به تصرف دشمن درآمد. فساد در بين حكمرانان تا به آنجا پيش رفت كه « معتصم بن صمادح» حاكم « المريه» عاشق دختري مسيحي شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همين موضوع به جنگ و خونريزي در ميان مسلمانان دست زد.
آنگاه كه حاكمان به عيش و عشرت آشكار پرداختند، مردم بسياري از پي آنان روانه گشتند و دشمن مسيحي با طرحي شيطاني، ضربهاي سخت بر پيكر جامعه اسلامي اندلس وارد ساخت. مسيحيان شمال، قراردادهايي را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ايجاد تفريح گاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند. در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار ديني مسيحيت را القا ميكردند و با به گردش درآوردن دختران زيباروي مسيحي در تفريح گاهها، جوانان مسلمان را به آنجا ميكشاندند و با ترويج خريد و فروش مشروبات الكلي، مردم مسلمان را از اعتقادات ديني خود دور ميساختند و به اين طريق فساد را در تمام پيكره جامعه اسلامي رسوخ دادند و آن را از درون تهي كردند.
بدين ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند. چنانكه سروده ابن غسال در غم سقوط شهر « بربشتر» گواه صدق اين مدعاست. او پس از به تصوير كشيدن ددمنشيهاي دشمن در حمله و تصرف شهر، دليل گستاخي دشمن را در انجام اين كار چنين بيان ميكند: « اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آنها در منجلاب معاصي بزرگ و كوچك نبود، هيچ گاه سواران مسيحي بر آنان پيروز نميشدند. آري! علت ضعف، گناهانشان بود. افراد فاسد كارهاي زشت خود را پنهان نميكردند و آنهايي هم كه كار خوب انجام ميدادند، از روي ريا بود.» بر اين اساس، اختلاف و فساد اخلاقي مهمترين علل اضمحلال حاكميت مسلمانان در اندلس ارزيابي ميگردد.
مآخذ : اسلام در غرب، نورالدين آل علي، انتشارات دانشگاه تهران، صفحه 45، اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، محمد ابراهيم آيتي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، صفحه 14، تاريخ فتوحات اسلامي در اروپا، شكيب ارسلان، ترجمه علي دواني، چاپخانه علميه، صفحه 45، صحنههاي تكان دهنده در تاريخ اسلام، محمد عبدالله عنان، ترجمه علي دواني، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، صفحه 314، اسلام و بلاهاي نوين، محمد غزالي، ترجمه مصطفي زماني، انتشارات فراهاني، چاپ اول، صفحه 246، بيداري اسلامي در اندلس امروز، عبدالجبار الرفاعي، ترجمه سيد حسن اسلامي، مجله آينه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، صفحه 49، اسلام در اندلس، حسن وطنخواه، مجله مشكوه، پاييز 1370، شماره 32، صفحه 115.
منبع : پایگاههای انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک – مساجد – مسجد ارک تهران ، صفحه 254 تا 256 ، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، چاپ اول سال۱۳۹۰
(استفاده از این مطلب بدون ذکر نشانی سایت جایز نیست)