تاريخ انتشار: 24 آبان 1390 ساعت 19:25:59
سجایای اخلاقی و تواضع علامه طباطبائی

علاّمه طباطبایی ( ره) از زبان شاگردانش :

 

 این مرد جهانی از عظمت بود؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین می نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیه می آمد؛ و چون نماز بر پا می شد، مانند سایر طلاب نماز را به جماعت مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد تقی خوانساری می خواند.

 

 آن قدر متواضع و مودب و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً خدمتشان عرض کردم : آخر این درجه از ادب و ملاحظات شما ما را بی ادب می کند! شما را به خدا فکری به حال ما کنید!

 

 از قریب چهل سال پیش تا به حال دیده نشده که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند؛ بلکه پیوسته در مقابل واردین، مودب، قدری جلوتر از دیوار می نشستند، و زیر دست میهمان .

 

من شاگرد ایشان بودم و بسیار به منزل ایشان می رفتم و با مراعات ادب می خواستم پائین تر از ایشان بنشینم، ابداً ممکن نبود. ایشان بر می خاستند؛ و می فرمودند: بنابر این ما باید در درگاه یا خارج از اتاق بنشینیم!

 

 در چندین سال قبل در مشهد مقدس که وارد شده بودم؛ برای دیدنشان به منزل ایشان رفتم؛ دیدم ایشان از روی تشک برخاستند.( در اتاق روی تشکی نشسته اند به علت کسالت قلب، طبیب دستور داده بود روی زمین ننشینند)

 

 و مرا به نشستن روی آن تعارف کردند؛ من از نشستن خودداری کردم؛ و با ایشان هر دو مدتی ایستاده بودیم؛ تا بالاخره فرمودند! بنشینید، تا من جمله ای را عرض کنم!

 

 من ادب نموده و اطاعت کردم و ایشان نیز روی زمین نشستند، و بعد فرمودند : جمله ای را که می خواستم عرض کنم این است که آن جا نرمتر است!. [ ١]

 

  

به خاطر دارم که روشندلی در محضر ایشان با چشمانی پر از اشک، آهسته می گفت : در شگفتم که چگونه زمین، سنگینی چنین مردانی را تحمّل می کند. [ ٢]  

 

 

 نگارنده در حدود سی سال با استاد حشر و نشر داشتم، در درس ایشان شرکت می کردم، در جلسات خصوصی شب های پنج  شنبه و جمعه نیز از محضر پر برکتشان به مقدار ظرفیت وجودی خودم بهره مند می شدم. به یاد ندارم که در طول این مدت حتّی یک بار عصبانی شده باشد و بر سر شاگردان داد بزند یا کوچکترین سخن تند یا توهین آمیزی را بر زبان جاری سازد. 

 خیلی آرام و متین درس می گفت و هیچ گاه داد و فریاد نمی كرد. خیلی زود با افراد انس می گرفت و صمیمی می شد.

 

 با هر کسی حتی کوچکترین فرد طلاب چنان انس می گرفت که گویا از دوستان صمیمی اوست. به سخن همه گوش می داد و اظهار محبت می فرمود. بسیار متواضع بود. هیچ گاه ندیدم که به خود ببالد و از خویشتن تعریف و تمجید کند، در تعلیم و تربیت بخل نداشت، عالی ترین مطالب علمی را که گاهی هم از ابتکارات فکری خودش بود با کمال سادگی در اختیار علاقه مندان قرار می داد 

در بذل دانش حریص بود، سوال هیچ کسی را بلا جواب نمی گذاشت و جواب سائل را بر طبق مراتب درکش می داد.

 مطالب علمی را در عبارت های کوتاه بیان می کرد و از عبارت پردازی خوشش نمی آمد.

 

 به کثرت و قلّت شاگردان توجهی نداشت، گاهی حتی برای دو سه نفر هم درس می گفت. غیر طلاب را نیز از کسب فیض محروم نمی کرد، هر کس در هر لباس و هر سن خدمتش می رسید می توانست از محضرش استفاده کند و افراد زیادی استفاده ها کردند از داخل و خارج کشور نامه های فراوانی خدمت ایشان می رسید که پرسش علمی ودینی داشتند. جواب نامه ها را باخط خودش می نوشت و می فرستاد.

 

 گاهی که به عنوان استاد مخاطب قرار می گرفت می فرمود:  

 این تعبیر را دوست ندارم، ما این جا گرد آمده ایم تا با تعاون و هم فکری حقایق و معارف اسلام را دریابیم.

 

 استاد پیاده روی را دوست داشت، غالباً پیاده به جلسات سیار می رفت و در بین راه نیز به سوال های علمی پاسخ می داد.

کارهای علمی استاد نیز در یک سطح نبود، از یک طرف عالی ترین مطالب را در تفسیر می نوشت و دقیق ترین مطالب فلسفی را برای افاضل طلّاب و اساتید دانشگاه و دانشمندان خارجی مانند پرفسور کربن فرانسوی، بیان می کرد. از طرف دیگر حقایق معارف دین را در سطح پائین حتی برای دانش آموزان مدارس به نگارش در می آورد.

 صد بار اگر از صد زبان مدحت سرایم از صد یکی وصف تو را گفتن نشاید

 تو بحر بی پایان و من موری شناور از مور، طی بحر، کی باشد میسرّ؟

 من شبنم خردم ز دریا می زنم دم، دیوانه ام، بی ترس و پروا می زنم دم

 ورنه چه جای عرض حرف از شبنمی خرد؟ کز فرط خجلت پیش دریا بایدش مرد [ ٣]

 

 آری، این مرد بزرگ واقعاً نمونه بود. به یاد دارم در سال اول یا دوم طلبگی خود نامه های دست و پا شکسته ای برای ایشان می نوشتم و سوالات بی سرو پائی می کردم و این انسان با آن همه اشتغالات علمی، به خط مبارک، جواب نامه را مرقوم می داشت، و در اسرع اوقات می فرستاد.

 

یکی از طلاب نیز نقل کرد که کتباً از محضر علاّمه مطلبی را سوال کردم و ایشان پاسخ دادند، باز دو مرتبه همان سوال را پرسیدم، باز جواب دادند، بار سوم همان پرسش را مطرح کرده و به جواب ایشان اشکال کردم، و آن مرد بزرگ، برای مرتبه سوم با کمال تواضع جواب را به خط مبارک خود مرقوم داشته و فرستادند.

 --------------------------------------------------------------------------------

پاورقي ها :

١ ] . مهر تابان، بخش نخست، ص ۵٠  ۵١

٢ ] . یادنامه علامه، ص ٣٧

٣ ] . یاد نامه علامه، ص ١٢٢  ١٢۵  ٢٧

 

 

ماخذ :  سیمای فرزانگان ،  رضا مختاری ، صفحه ٢٩٧

 

بر گرفته از نرم افزار علماي بزرگ شيعه ، مؤسسه نور الزهراء(س)

(استفاده از اين مطلب يدون درج نشاني سايت جايز نيست)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=4870
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.