خبر غدير خم
(2) چون رسول خدا (ص) مناسك خود را ادا كرد به سوى مدينه عزم بازگشت كرد و در روز هجدهم ماه ذى حجه سال دهم هجرى به جايى معروف به غدير خم رسيد. اين محل نزديك جحفه در ناحيه رابغ است. شيخ مفيد در ارشاد مىنويسد: اين جا محل خوبى براى فرود آمدن نبود چون نه آب داشت و نه چراگاه. اما پيغمبر (ص) در آن جا فرود آمد و مسلمانان هم با وى فرود آمدند.
شيخ گويد: علت فرود آمدن پيغمبر (ص) در اين محل آن بود كه بر وى قرآن نازل شده و بر وى مقرر داشته بود كه امير المؤمنين على بن ابى طالب (ع) را به عنوان خليفه بعد از خود در ميان مردم منصوب سازد. پيش از اين بازهم وحى در اين باره بر وى نازل شده بود اما وقت اعلان اين امر تعيين نگشته بود، لذا پيغمبر (ص) اعلان آن را به وقتى موكول كرده بود كه در آن خاطرش از اختلافات مردم در مورد على (ع) آسوده باشد. خداوند عز و جل مىدانست كه چنانچه پيامبر (ص) از غدير خم بگذرد. بسيارى از مردم از وى جدا شده به سوى شهر و بيابان خود روى مىنهند از اين رو خواست آنها را گرد آورد تا نص بر على (ع) را بشنوند و حجت بر آنها تمام گردد. خداوند متعال به پيامبر (ص) وحى كرد : «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ.» «272»
(3) مقصود از «بلغ ما انزل اليك من ربك» استخلاف على (ع) و نص بر امامت اوست. و با عبارت «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته الخ» بر تكليف آن حضرت در اين باره تأكيد شده و او را از تأخير در اين باره بيم داده و به وى ضمانت داده است كه او را در حمايت خويش مىگيرد. پيغمبر (ص) در
______________________________
(272) مائده/ 67؛ اى پيامبر، آن چه از پروردگارت به تو نازل شده (به مردم) برسان، اگر نكنى پيام وى را نرسانيدهاى خدا تو را از مردم حفظ مىكند ...
------------------------------------------------------------
اين محل فرود آمد و مسلمانها هم اطراف او از مركوبهاى خود پياده شدند. روز بسيار گرمى بود.
پيغمبر (ص) دستور داد به طرف درختهاى بزرگ آن ناحيه بروند و در زير سايه آنها قرار بگيرند. آنگاه فرمود جهاز شتران را گرد آورند و آنها را بر روى هم بگذارند سپس به منادى خويش فرمود كه در ميان ندا دهد : «الصلاة جامعة.» جهازها را در برابر او جمع كردند. اكثر حاضران رداى خويش را از شدت گرما بر پاهاى خود پيچيده بودند. چون همه گرد آمدند پيامبر (ص) بر روى جهازها رفت تا اين كه به آخرين آنها رسيد. سپس امير المؤمنين (ع) را خواند. آن حضرت هم با وى بالا رفت تا اين كه در جانب راست آن حضرت ايستاد. سپس پيامبر (ص) براى مردم سخنرانى كرد و خدا را ستود و بر او درود فرستاد و مردم را پندى بليغ داد و خبر نزديكى مرگ خويش را به مردم ابلاغ نمود و گفت :
من فرا خوانده شدهام و دير نيست كه پاسخ گويم، وقت رفتن من از ميان شما فرا رسيده و من در ميان شما چيزى بر جاى مىگذارم كه اگر بدان چنگ آويزيد، پس از من هرگز گمراه نمىشويد، كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم. اين دو از هم جدا نشوند تا بر حوض بر من وارد گردند سپس با بانگ بلند خويش ندا داد. آيا من از شما به خودتان اولى نيستم؟ گفتند: چرا هستى. آنگاه در حالى كه بازوى امير المؤمنين (ع) را گرفته بود آن را بالا برد تا آن جا كه سفيدى زير بغل آن حضرت نمودار شد و آنگاه با همان لحن فرياد زد:
(1) «هر كس كه من مولاى اويم، اين على هم مولاى اوست. خداوندا! هر كه او را دوست داشت با وى دوستى كن و با كسى كه با او به دشمنى برخاست، دشمنى فرما، كسى يارىاش كرد يارىاش كن و آن كه او را خوار و بىياور نهاد، خوار و بىياورش بگذار.»
هنگام ظهر بود. پيغمبر (ص) از جهاز فرود آمد و دو ركعت نماز گزارد. به هنگام زوال آفتاب مؤذنش را فرمود تا براى نماز ظهر اذان بگويد. نماز ظهر را با مسلمانان به جاى آورد و در چادرش نشست و به على (ع) فرمود كه در خيمهاش كه به ازاى خيمه آن حضرت بود، بنشيند و به مسلمانان دستور داد دسته دسته به خيمه على (ع) بروند و اين مقام را به وى تهنيت بگويند و به او به عنوان امير مسلمانان درود فرستند. مردم همگى چنين كردند. پيغمبر (ص) هم چنين به زنان خود و ديگر زنان مؤمنان كه همراه او بودند فرمود كه پيش على بروند و به او به عنوان امير مؤمنان درود فرستند. زنان چنين كردند. از جمله كسانى كه در تهنيت اين مقام به على (ع) بسيار اطناب ورزيد و خشنودى خود را از اين بابت نشان داد، عمر بن خطاب بود. وى در ضمن سخنان خود گفت : مبارك باد بر تو، اى على مولاى من و مولاى تمام مردان و زنان مؤمن گشتى.
(2) حسّان بن ثابت هم آمد و به رسول خدا (ص) عرض كرد: رسول خدا! آيا رخصت مىدهى در اين مقام چيزى بگويم كه پسنديده خداوند باشد؟ پيغمبر (ص) فرمود : به نام خدا بگو. حسان بر جاى بلندى ايستاد. مسلمانان براى شنيدن اشعار او سرك مىكشيدند. حسان چنين خواند :
يناديهم يوم الغدير بينهم
|
|
نجم واسع بالرسول مناديا
|
|
|
|
و قال فمن مولاكم و وليكم
|
|
فقالوا و لم يبدو هناك التعاميا
|
الهك مولانا و انت ولينا
|
|
و لن تجدنّ منّا لك اليوم عاصيا
|
فقال له قم يا على فاننى
|
|
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
|
فمن كنت مولاه فهذا وليه
|
|
فكونوا له انصار صدق مواليا
|
هناك دعا اللهم وال وليه
|
|
و كن للذى عادى عليا معاديا
|
|
|
|
روز غدير در (محل) خم واسع پيامبرشان به واسطه رسولى بانگ زن، مسلمانان را ندا داد.
و فرمود : كيست مولا و ولىّ شما؟ (حاضران) بىآن كه در آن جا (اثر) كورى (و بىاطلاعى) ظاهر گردد گفتند :
معبود تو مولاى ما و خود تو ولىّ ما هستى و امروز هيچ كس از ما را براى خود نافرمان نمىيابى.
پس پيامبر به على فرمود : برخيز كه من تو را براى جانشينى و راهنمايى مردم پس از خويش انتخاب كردم.
من مولاى هر كس باشم على هم ولىّ اوست. پس شما اتباع راستين و دوستدار او باشيد.
در آن جا دعا كرد كه خدايا دوستدارش را يارى كن و با آن كه با على دشمنى مىكند، دشمن باش.
رسول خدا (ص) به حسان گفت : حسان! همواره مؤيد به روح القدس باشى، چقدر با زبانت ما را يارى دادى.
(1) در كتاب اسباب النزول واحدى چنين آمده است : ابو سعيد محمد بن على صفار از حسن بن احمد مخلدى، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهيم خلوتى، از حسن بن حماد سجاده، از على بن عابس، از اعمش و ابو حجاب، از عطيه، از ابو سعيد خدرى نقل كرده است كه گفت : آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» در روز غدير خم در مورد على بن ابى طالب (ع) نازل گرديد.
(2) در مسند احمد بن حنبل (جلد چهارم) حديثى از براء بن عازب بدين صورت نقل شده است : ثنا عبد اللّه ثنى پدرم ثنا عفان ثنا حماد بن سلمه من على بن زيد از عدى بن ثابت از براء بن عازب كه گفت: با رسول خدا (ص) در سفرى بوديم. در غدير خم فرود آمديم. در ميان ما ندا داده شد كه «الصلاة جامعه.» زير درختى را براى رسول خدا (ص) جارو زدند. آن حضرت نماز ظهر را به جاى آورد و دست على (ع) را گرفت و فرمود: مگر نمىدانيد كه من به مؤمنان از خودشان سزاوارترم؟
گفتند: چرا مىدانيم. فرمود: مگر نمىدانيد كه من به هر مؤمنى از خودش سزاوارترم؟ گفتند: چرا مىدانيم. آنگاه دست على را گرفت و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم، على هم مولاى اوست.
خدايا هر كه او را دوست دارد، دوست بدار و با هر كه با وى دشمنى مىكند، دشمنى فرما.
(3) پس از اين ماجرا عمر، به ديدار على آمد و گفت : مبارك باد بر تو اى پسر ابو طالب صبح و شب كردى در حالى كه مولاى هر مرد و زن مؤمنى هستى.
(1) عبد الرحمن گفت مانند همين روايت را هدبة بن خالد از حماد بن سلمه از على بن زيد از عدى بن ثابت از براء بن عازب از پيامبر (ص) براى ما حديث كرد.
حاكم در مستدرك با چندين سند از ابو الطفيل از زيد بن ارقم روايت كرده است كه گفت : چون رسول خدا (ص) از حجة الوداع بازگشت و در غدير خم فرود آمد، اشاره به جايى كه چندين درخت بود كرد. آن جا را جارو كردند. آن حضرت فرمود : خود را مىبينم كه فرا خوانده شدهام و پاسخ گفتهام.
همانا من در ميان شما دو چيز گرانبها بر جاى مىنهم كه يكى از آن دو از ديگرى بزرگتر است كتاب خداى تعالى و عترتم را، پس بنگريد كه پس از من با اين دو چگونه رفتار مىكنيد. اين دو از هم جدا نمىشوند تا اين كه بر سر حوض بر من وارد شوند. سپس فرمود: خداى عز و جل مولاى من و من مولاى هر مؤمنم. آنگاه دست على (ع) را گرفت و فرمود : هر كه را من مولاى اويم، اين (على) هم ولى اوست خدايا با دوستدار او دوستى كن و با دشمنش دشمنى فرما. آنگاه وى تمام اين حديث را نقل كرده است. حاكم گويد اين حديث بنا به شرط شيخين (مسلم و بخارى) صحيح است حال آن كه آن دو تمام اين حديث را اخراج نكردهاند.
(2) ذهبى در تلخيص المستدرك همين روايت را آورده ولى به دنبال آن چيزى نگفته است. حاكم گويد: شاهد اين حديث، حديث سلمة بن كهيل از ابو الطفيل است كه آن هم بنا به شرط شيخين درست است. آنگاه وى اين حديث را به سند خود از ابو الطفيل عامر بن وائله نقل كرده است كه گفت : از زيد بن ارقم شنيده است كه مىگفت : رسول خدا (ص) ميان مكه و مدينه در كنار پنج درخت بزرگ، فرود آمد. مردم زير درختها را جارو كردند. سپس رسول خدا (ص) عصرگاهان (در ميان مردم) رفت و نماز گزارد و به سخنرانى ايستاد و خدا را ستود و بر او درود فرستاد به گفتن پند و موعظت پرداخت و آنگاه فرمود : هر چه خدا خواهد، مىگويد. سپس گفت : اى مردم! همانا من در شما دو چيز باقى مىگذارم كه اگر از آنها پيروى كنيد هرگز گمراه نمىشويد. اين دو، كتاب خدا و اهل بيتم، عترتم مىباشند. سپس سه بار پرسيد : آيا مىدانيد كه من به مؤمنان از خود ايشان سزاوارترم؟ گفتند: آرى. آنگاه رسول خدا (ص) فرمود : هر كه را من مولاى اويم، على هم مولاى اوست.
(3) در تاريخ ابن كثير آمده است كه حافظ ابو يعلى موصلى و حسن بن سفيان از هدبه، از حماد بن سلمه، از على بن زيد و ابو هارون، از عدى بن ثابت، از براء نقل كردند كه گفت : در حجة الوداع همراه رسول خدا (ص) بوديم. چون به غدير خم رسيديم زير دو درخت را براى آن حضرت جارو زدند و در ميان مردم بانگ داده شد «الصلاة جامعة» رسول خدا (ص)، على (ع) را فرا خواند و دستش را گرفت و او را از جانب راستش بلند كرد و پرسيد: مگر من از هر كس به خودش سزاوارتر نيستم؟
گفتند: چرا. فرمود: اين (على) مولاى هر كسى است كه من مولاى اويم خدايا با دوستدارش دوستى كن و با دشمنش دشمنى فرما. سپس عمر بن خطاب، على را ديدار كرد و بدو گفت: مباركت باشد، صبح كردى و شب را به سر آوردى در حالى كه مولاى تمام مردان و زنان مؤمن شدى.
(1) در سيره حلبيه آمده است: چون رسول خدا (ص) به محلى ميان مكه و مدينه موسوم به غدير خم در نزديكى رابغ رسيد، يارانش را جمع كرد و براى آنها خطبه خواند و فرمود: ... اى مردم! من نيز بشرم، نزديك است كه پيك پروردگارم به من رسد و پاسخش گويم ... سپس بر تمسك به كتاب خدا مسلمانان را تشويق كرد و آنها را به اهل بيتش سفارش كرد و فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم اين دو از هم جدا نمىشوند تا در حوض بر من وارد شوند. وى هم چنين وقتى كه به كرّات از مردم پرسيد كه مگر من از شما به خودتان سزاوارتر نيستم و آنها جواب مثبت مىدادند، دست على (ع) را بالا برد و در حق او فرمود :
هر كس كه من مولاى اويم، على هم مولاى اوست. خدايا با دوستدارش دوستى كن و با دشمنش دشمنى فرما. هر كس كه او را دوست مىدارد، دوستش بدار و هر كس كه او را مبغوض مىدارد، مبغوضش بدار، يارى كن ياريگر او را و كمك كن مددكار او را و خوار بگذار هر كس را كه او را خوار گذاشت و حق را با او بچرخان هر جا كه على (ع) چرخيد.
مؤلف سيره گويد: اين حديث، صحيح است و با سندهاى صحيح و حسن وارد شده است. وى گويد: بايد به كسانى امثال ابو داود و ابو حاتم رازى كه صحت اين حديث را نفى كرد