مراسم حج به پايان رسيد. مسلمانان، اعمال حج را از پيامبر عالى قدر آموختند. در اين هنگام، پيامبر گرامى تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد. فرمان حركت صادر گرديد. هنگامى كه كاروان به سرزمين «رابغ» «2»- كه در سه ميلى «جحفه» «3» قرار دارد- رسيد؛ امين وحى در محلى به نام «غدير خم» فرود آمد و او را با آيه زير خطاب كرد:
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ «4»؛ آن چه كه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ كن و اگر ابلاغ نكنى رسالت خود را تكميل نكردهاى، خداوند تو را از شر مردم حفظ مىكند.
لحن آيه حاكى است كه خداوند انجام امر خطيرى را به عهده پيامبر گذاشته است.
______________________________
(1). تاريخ طبرى، ج 2، ص 216 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 410.
(2). «رابغ»، هم اكنون بر سر راه مكه به مدينه است.
(3). يكى از «ميقاتهاى» احرام است و راه اهل مدينه و مصر و عراق از آنجا منشعب مىشد.
(4). مائده (5) آيه 67.
-------------------------------------------------------------------------
چه امر خطيرى بالاتر از اين كه در برابر ديدگان صد هزار نفر، على را به مقام خلافت و وصايت و جانشينى نصب كند. از اين نظر، دستور توقف صادر شد. كسانى كه جلو كاروان بودند، از حركت بازايستادند و آنها كه دنبال كاروان بودند، به آنان پيوستند.
وقت ظهر هوا به شدت گرم بود. مردم قسمتى از رداى خود را بر سر و قسمتى را زير پا مىافكندند. براى پيامبر با چادرى كه روى درخت افكنده بودند سايبانى درست كردند. پيامبر نماز ظهر را با جماعت خواند. سپس در حالى كه جمعيت گرد او حلقه زده بودند، بر روى نقطه بلندى كه از جهاز شتر ترتيب داده بودند، قرار گرفت و با صداى بلند و رسا خطبهاى خواند.
خطبه پيامبر در غدير خم
حمد و ثنا مخصوص خدا است. از او يارى مىطلبيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مىكنيم. از بدىهاى خود و اعمال ناشايست خود به او پناه مىبريم. خدايى كه جز او هادى و راهنمايى نيست. هر كس را كه هدايت نمود، گمراه كنندهاى براى او نخواهد بود. گواهى مىدهم كه جز او معبودى نيست و محمد بنده و پيامبر او است.
هان اى مردم! نزديك است من دعوت حق را لبيك بگويم و از ميان شما بروم. من مسئولم و شما نيز مسئوليد، درباره من چه فكر مىكنيد؟ در اين موقع صداى جمعيت به تصديق بلند شد و گفتند : ما گواهى مىدهيم كه تو رسالت خود را انجام دادى و كوشيدى، خدا تو را پاداش نيك دهد.
پيامبر فرمود: آيا گواهى مىدهيد كه معبود جهان يكى است و محمد بنده خدا و پيامبر او است و بهشت و دوزخ و زندگى جاويدان در سراى ديگر جاى ترديد نيست؟ همگى گفتند : صحيح است و گواهى مىدهيم.
سپس فرمود : مردم! من دو چيز نفيس و گرانمايه در ميان شما مىگذارم، ببينيم چگونه با دو يادگار من رفتار مىكنيد؟ در اين وقت يك نفر برخاست و با صداى بلند گفت : منظور از اين دو چيز نفيس چيست؟ پيامبر فرمود : يكى كتاب خدا كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دست شما است و ديگرى عترت و اهل بيت من. خداوند به من خبر داده كه اين دو يادگار، هرگز از هم جدا نخواهند شد.
هان اى مردم! بر قرآن و عترت من پيشى نگيريد و در عمل به هر دو، كوتاهى نورزيد كه هلاك مىشويد.
در اين لحظه دست على را گرفت و آن قدر بلند كرد كه سفيدى زير بغل هر دو براى مردم نمايان گشت و او را به همه مردم معرفى نمود. سپس فرمود : سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها كيست؟ همگى گفتند : خدا و پيامبر او داناترند.
پيامبر فرمود :
خدا مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم.
هان اى مردم! من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه، «1» اللّهمّ وال من والاه و عاد من عاداه، و أحبّ من أحبّه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحقّ معه حيث دار؛ هر كس را من مولايم، على مولى او است. خداوندا! كسانى كه على را دوست دارند، آنان را دوست بدار و كسانى كه او را دشمن بدارند، دشمن دار.
خدايا! ياران على را يارى كن، دشمنان على را خوار و ذليل كن و او را محور حق قرار بده.
جاودانگى واقعه غدير
اراده حكيمانه خداوند بر آن تعلق گرفته است كه واقعه تاريخى غدير، در تمام قرون و اعصار به صورت يك تاريخ زنده كه قلبها به طرف آن جذب مىشوند، بماند و نويسندگان اسلامى در هر عصر و زمانى در كتابهاى تفسير، تاريخ، حديث و كلام درباره آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آن سخن دهند و آن را از فضايل غير قابل انكار امام بشمارند. نه تنها خطيبان و گويندگان، بلكه شاعران و سرايندگان، از اين واقعه الهام گرفته و ذوق ادبى خود را از تفكر و
______________________________
(1). پيامبر براى اطمينان خاطر اين جمله را سه بار تكرار كرد كه مبادا بعدها اشتباهى رخ دهد.
-------------------------------------------------------------------------
انديشه در مورد اين حادثه و از مزيد اخلاص به صاحب ولايت مشتعل سازند و عالىترين قطعاتى را به صورتهاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود به يادگار بگذارد.
از اين رو، كمتر واقعه تاريخى در جهان، بسان رويداد «غدير» مورد توجه طبقات مختلف، از محدث و مفسر و از متكلم و فيلسوف، از خطيب و شاعر و از مورخ و سيره نويس قرار گرفته و اين اندازه درباره آن عنايت مبذول شده است.
يكى از علل ابديت و جاودانگى بودن اين حديث، نزول دو آيه «1» از آيات قرآن درباره اين واقعه است و تا روزى كه قرآن ابدى و جاودانى است، اين واقعه تاريخى نيز ابدى بوده و از خاطرهها محو نخواهد شد.
از آن جا كه جامعه اسلامى در اعصار ديرينه و هم اكنون جامعه شيعه، آن را يكى از اعياد مذهبى مىشمارند و مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى برپا مىدارند، در اين روز نيز انجام مىدهند، طبعا واقعه تاريخى غدير رنگ جاودانگى به خود گرفته و هيچگاه از خاطرهها فراموش نمىشود.
از مراجعه به تاريخ، به خوبى معلوم مىشود كه روز هيجدهم ذى الحجة الحرام، در ميان مسلمانان به نام روز «عيد غدير» معروف بود، تا آن جا كه «ابن خلكان» درباره «المستعلى بن المستنصر» مىگويد : در سال 487 در روز عيد غدير خم كه روز هيجدهم ذى الحجة الحرام است، مردم با او بيعت كردند. «2»
و درباره المستنصر بالله العبيدى مىنويسد : وى در سال 487 درگذشت كه دوازده شب به آخر ماه ذى الحجّه باقى مانده بود. اين شب همان شب هيجدهم ماه ذى الحجّه، «عيد غدير» است. «3»
«ابو ريحان بيرونى» در كتاب الآثار الباقيه، عيد غدير را از عيدهاى شمرده كه همه
______________________________
(1). مائده (5) آيه 3 و 67.
(2). وفيات الاعيان، ج 1، ص 60.
(3). همان، ج 2، ص 223.
------------------------------------------------------------------------
مسلمانان، برپا مىداشتند و جشن مىگرفتند. «1»
نه تنها ابن خلكان و ابو ريحان بيرونى، اين روز را عيد مىنامند، بلكه «ثعالبى» نيز، اين شب را از شبهاى معروف در ميان امت اسلامى شمرده است. «2»
ريشه اين عيد اسلامى به خود روز غدير بازمىگردد، زيرا در آن روز پيامبر به مهاجران و انصار، بلكه به همسران خود دستور داد كه بر على وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلتى بزرگ تبريك بگويند.
«زيد بن ارقم» مىگويد: از مهاجران : ابو بكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير، نخستين كسانى بودند كه با على دست بيعت دادند و مراسم تبريك و بيعت تا مغرب ادامه داشت.
دلايل ديگر ابديت اين واقعه
در اهميت اين رويداد تاريخى، همين اندازه كافى است كه اين واقعه تاريخى را 110 صحابى نقل كردهاند. البته اين جمله نه به آن معنا است كه از آن گروه زياد تنها همين افراد، اين حادثه را نقل كردهاند، بلكه تنها در كتابهاى دانشمندان اهل تسنن، نام 110 تن به چشم مىخورد. درست است كه پيامبر سخنان خود را در جامعه صد هزار نفرى القا نمود، ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند كه از آنان حديثى نقل نشده است و گروهى از آنها اين واقعه را نقل كردهاند، اما تاريخ موفق به درج نام آنان نگرديده است و اگر هم ثبت كرده است، به دست ما نرسيده است.
در قرن دوم اسلامى كه عصر تابعان است، هشتاد و نه تن از آنان به نقل اين حديث پرداختهاند.
راويان حديث غدير، در قرنهاى بعدى همگى عالمان و دانشمندان اهل تسنن مىباشند.
______________________________
(1). ترجمه الآثار الباقيه، ص 395 و الغدير، ج 1، ص 267.
(2). ثمار القلوب، ص 511.
--------------------------------------------------------------------------
360 تن از آنان اين حديث را در كتابهاى خود گرد آورده و گروه زيادى به صحت و استوارى آنها اعتراف نمودهاند.
در قرن سوم 92 دانشمند، در قرن چهارم 43، در قرن پنجم 24، در قرن ششم بيست، در قرن هفتم 21، در قرن هشتم هيجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن يازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سيزده، در قرن سيزدهم دوازده، و در قرن چهاردهم بيست دانشمند، اين حديث را نقل كردهاند.
گروهى تنها به نقل اين حديث اكتفا نكرده، بلكه درباره اسناد و مفاد آن به طور مستقل كتابهايى نوشتهاند.
مورخ بزرگ اسلامى، طبرى كتابى به نام الولايه في طرق حديث الغدير نوشته و اين حديث را از 72 طريق از پيامبر نقل كرده است.
ابن عقده كوفى، در رساله ولايت اين حديث را از 105 تن نقل كرده است.
ابو بكر محمد بن عمر بغدادى، معروف به جمعانى، اين حديث را از 25 طريق نقل نموده است.
از بزرگان حديث :
احمد بن حنبل شيبانى به چهل سند نقل كرده است.
ابن حجر عسقلانى به 25 سند نقل كرده است.
جزرى شافعى به هشتاد سند نقل كرده است.
ابو سعيد سجستانى به 120 سند نقل كرده است.
امير محمد يمنى به چهل سند نقل كرده است.
نسائى به 250 سند نقل كرده است.
ابو العلاء همدانى به صد سند نقل كرده است.
ابو العرفان حبان به سى سند نقل كرده است.
تعداد كسانى كه مستقلا درباره خصوصيات اين واقعه تاريخى كتاب نوشتهاند، 26 نفر است و شايد كسانى باشند كه در مورد اين رويداد رساله و كتاب نوشتهاند كه تاريخ نام آنها را ضبط نكرده است. «1»
دانشمندان شيعه، در خصوص اين واقعيت تاريخى، كتابهاى ارزندهاى نوشتهاند.
جامعترين آنها كتاب تاريخى الغدير است كه به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامى، علامه مجاهد مرحوم آية الله امينى نگارش يافته است.
آنگاه فرمود :
مردم! اكنون فرشته وحى نازل گرديد و اين آيه را آورد :
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً «2»؛ امروز دين شما را كامل نمودم و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را يگانه آيين انتخاب كردم.
در اين موقع صداى تكبير پيامبر بلند شد. سپس فرمود :
خدا را سپاسگزارم كه آيين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد و از وصايت و ولايت و جانشينى على پس از من خشنود گشت. سپس پيامبر از نقطه مرتفع فرود آمد و به على فرمود : در زير خيمهاى بنشيند، تا سران و شخصيتهاى بارز اسلام با على مصافحه كرده و به او تبريك گويند.
پيش از همه، شيخين به على تبريك گفتند و او را مولاى خود خواندند.
حسان بن ثابت، فرصت را مغتنم شمرد، با كسب اجازه از محضر پيامبر، اشعارى چند سرود و در آن جا برابر پيامبر اكرم خواند كه ما دو بيت آن را در اين جا نقل مىكنيم :
فقال لهم : قم يا على، فإنّنى
|
|
رضيتك من بعدي إماما و هاديا
|
فمن كنت مولاه فهذا وليه
|
|
فكونوا له أتباع صدق مواليا
|
|
|
|
______________________________
(1). مجموع اين آمارها از كتاب الغدير، ج 1، گرفته شده است كه در نگارش اين بخش از اين كتاب استفاده فراوانى به عمل آمد.
(2). مائده (5) آيه 3.
---------------------------------------------------------------------------
- به على فرمود : برخيز كه من تو را براى جانشينى و راهنمايى مردم پس از خويش انتخاب كردم.
- من مولاى هر كسى باشم على ولى او است. شما در حالى كه او را از صميم دل دوست مىداريد، از پيروان او باشيد.
اين حديث در طول تاريخ، بزرگترين سند بر فضيلت و برترى امام على بر تمام صحابه اسلام بوده است. حتى امير مؤمنان، در جلسه شوراى خلافت- كه پس از درگذشت خليفه دوم منعقد گرديد- و در دوران خلافت عثمان و ايام خلافت خويش، با آن احتجاج كرده است. از اين گذشته، شخصيتهاى بزرگى از مسلمانان، همواره با اين حديث در برابر مخالفان و منكران حقوق على عليه السّلام احتجاج كردهاند.
ماخذ : فروغ ابديت، آيت الله جعفر سبحانى، صفحه 937 تا 944 ، ناشر بوستان كتاب قم
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)