تاريخ انتشار: 17 آبان 1390 ساعت 20:42:46
آخوند خراسانی و تکریم اهل علم

  

در احوال آخوند خراسانی  رحمه الله علیه  نوشته اند : 

 « آن همه ناملایمات که در این اواخر نسبت به ایشان از علمای سوء اشتهار یافت، همه را تحمّل می نمود؛ بلکه تعارفات مرسوم  و خوش لسانی را نسبت به آن منابع سوء از کثرت حیا می افزود و اهمیت می داد. و اگر به مشکلی گرفتار می شدند با کوشش تمام، داد رسی می نمود. و اگر ذکر آن ها در مجلس آن جناب می رفت، اسامی آن ها را با تعظیم یاد می نمود و کسی جرأت نداشت در محضرش، اسم آن ها را به بدی ذکر کند.» [ ١]

 

 « در وقایع مشروطیت که دو دستگی بین روحانیون ایجاد شده بود، بسیار اتفاق می افتاد که تنی چند از دسته مخالف، مجبور می شدند برای رفع گرفتاری هایشان، سراغ آخوند بیایند از ایشان تقاضاهائی می کردند و او با کمال سعه صدر، درخواست شان را انجام می داد.

  

 یک بار، یکی از بزرگترین بدگویان ایشان  که دائماً و در همه جا پشت سر ایشان بد و ناسزا می گفت  خدمتشان رسید، این مرد که از سخنرانان معروف کربلا بود، می خواست خانه خود را بفروشد و قروض خود را بپردازد، خریدار به وی گفته بود:

  

 اگر آقای آخوند، سند فروش خانه را امضا کرد، من حاضرم آن را بخرم و گرنه، نخواهم خرید.

  

 مرد واعظ به هیچ وجه حاضر نبود نزد آخوند برود، چه بارها به طور آشکار، به علّت مشروطه خواهی آخوند به او ناسزا گفته بود، از طرفی می ترسید که در منزل آخوند، متعرّض او بشوند و با رفتن به خانه او، جان خود را در مخاطره بیفکند. اما او قرض داشت و از این رو به ناچار، از کربلا به نجف آمد و خدمت آقای آخوند رسید.

  

 آخوند، به او احترام فراوان گذاشت وی را بالای دست خود نشانید از ملاقات او اظهار خوشوقتی کرد. آن مرد علت مزاحمت را بیان داشت و گفت:

  

 خواهش می کنم که ذیل این سند را امضا بفرمائید تا بتوانم منزل خود را به فروش برسانم.

  

 آقای آخوند سند را از دست او گرفت و آن را مطالعه کرد و سپس سند را زیر تشک خود پنهان ساخت. در دل مرد واعظ شوری به پا شده بود. او می گفت : با خود گفتم : دیدی این مرد آخر باطن خود را نشان داد و نه تنها سند را امضا نکرد بلکه آن را هم از ما گرفت تا ما را به زحمت بیندازد.

  

  

 در همین حال، آخوند از جای برخاست و از داخل گنجه چند کیسه لیره در آورد و به مرد واعظ داد و به او گفت : شما از اهل علم هستید و من هرگز راضی نیستم کسانی که اهل علمند گرفتار و پریشان باشند، این پول ها را بگیرید و با آن بدهکاری خود را بپردازید، خانه تان را هم نفروشید و زن و بچه خود را آواره نسازید، و اگر خدای نکرده باز گرفتار شدید، نزد من تشریف بیاورید. چنان چه داشته باشم، ممنون خواهم بود.

  

  

 ناقل جریان می گوید : از مشاهده این همه گذشت و بزرگواری، این مرد چنان شرمنده و خجل گردید که از ان پس جزءارادتمندان آخوند در آمد.» [ ٢]

  

 

 با تو گویم که چیست غایت حلم هر که زهرت دهد شکر بخشش

  کم مباش از درخت سایه فکن هر که سنگت زند ثمر بخشش[ ٣]

 

 «آیت الله سید هبه الدین شهرستانی  رحمه الله علیه  نقل فرمودند:

 

 روزی در بیرونی منزل آخوند در نجف، در خدمت ایشان نشسته بودیم و این در ایامی بود که نهضت مشروطیت در ایران شروع شده بود و مابین علما افتراق افتاده بود.

 

 آن روز، سیدی به منزل آخوند آمد و به ایشان عرض کرد : من مقلد آیت الله سید کاظم یزدی هستم و می خواهم با فلان شخص فلان معامله را بکنم و مهر و امضا و اجازه سید کاظم یزدی را برای خریدار برده ام؛ ولی چون خریدار مقلّد شماست، قبول نکرد و به من می گوید: برو و اجازه آخوند را بیاور. استاد ما آخوند حرف او را قطع کرده و فرمود:

 

 برو از قول من به او بگو آخوند گفت : اگر تو واقعاً مقلد من هستی، باید مهر و امضای آقای سید کاظم یزدی را روی سرت بگذاری و فوری اطاعت بکنی.» [ ۴]

 

آن که زهرت دهد بدو ده قند و آن که از تو برد بدو پیوند

 و آن که بد گفت نیکوئی گویش ور نجوید تو را، تو می جویش

 ( سنائی)

 

 --------------------------------------------------------------------------------

 

پاورقي ها :

 

1- مرگی در نور، ص ٣٩۵

2- مرگی در نور، ص ٣٨١  ٣٨٢

 3- مقامات العلیه، ص ۴٩

4- مرگی در نور، ص ٩۵  ٩۶

منبع : سیمای فرزانگان ، رضا مختاری  ، صفحه ٣٣٢

 

 

(استفاده فقط با ذكر نشاني سايت جايز است)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=4654
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.