تاريخ انتشار: 13 ارديبهشت 1390 ساعت 13:37:50
امام جماعتي كه باخدا ومردم قهربود!!

نزديك غروب آفتاب بود.مدتي بود باخدا قهركرده بودم ومي خواستم آشتي كنم.شنيده بودم بهترين جا براي اين كار خانه خودش يعني مسجد است.وضوگرفتم ومهياي رفتن شدم.وقتي به مسجد رسيدم كه حدودا ده دقيقه از آذان مسجد گذشته بود،فكرمي كردم لااقل نمازمغرب را ازدست داده ام.باعجله داخل مسجد شدم ولي ديدم هنوز نمازجماعت برگزارنشده  وامام جماعت تشريف نياورده است!

عده اي نمازمي خواندند وعده اي مشغول ذكر يا صحبت بودند وبرخي قرآن ودعا مي خواندند.نزديك درنشستم و در دل غمناكم باخدا به گفتگو پرداختم.  ده دقيقه گذشت.خادم مسجد دركنار درايستاد وبراي سلامتي علماي اسلام صلوات طلبيد، فهميدم كه آقا دارد مي آيد، به احترام از جا برخاستم تا درآستانه ورود به ايشان سلام دهم. وقتي امام جماعت داخل شد باصدايي رسا گفتم:سلام عليكم.گوشه چشمي به من انداخت ولي جواب سلام خود را نشنيدم، شايد جواب داد ولي من كه نشنيدم.

 آقا به طرف سجاده پيشنمازي حركت كرد دراين بين با يكي ازافراد قديمي مسجد به گفتگو پرداخت،ظاهرا عصباني بود وبه آن فرد پرخاش وتندي مي كرد.چند دقيقه ديگر گذشت. بالاخره برسجاده ايستاد وخيلي بي حال وسريع نماز مغرب را خواند، دعا خوان تا آمد شروع به خواندن تعقيبات كند،پيشنماز ايستاد و با آغاز اقامه فهماند كه لازم نيست دعا بخواند. نمازعشاء هم پايان پذيرفت و آقا تا سلام نمازش را داد برخاست وازمسجد خارج شد.

بعضي از افراد كه مثل من خيلي اهل مسجد ونماز جماعت نبودند به هم ديگر با تعجب نگاه مي كردند.برخي از قديميهاي مسجد ظاهرا اين رفتار برايشان عادي بود.خدا را ازته دل شكر كردم كه من فقط با خدا قهر بودم وحالا آشتي كرده ام،ولي گويا امام جماعت هم با خدا قهر بود هم بامردم!!

                                                                                  نوشته: ميكائيل جواهري

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=452
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.