شکوه و فرّ و جلالم ، وفای عبّاس است نسیم سوز دلم ، در رسای عبّاس است اگر چه قبله ی جان کعبه ی خداوندی است مقامِ سجده گه ام ، دست و پای عبّاس است کلام نصِ خدا در سریر قرآن است جمیع آیه آیه ی آن آشنای عباس است چو از حریم ولایت گُلی به گلشن شد هماره ، بیت فاطمه (س) اُم القرای عبّاس است علی (ع) اذان و اقامه ، به گوش ، نجوا کرد و مژده داد ، نام عمویش برای عبّاس است سپس دو بوسه به دستان زاده اش زد و گفت: فرات ، صحنِ دو کتفِ جدای عبّاس است ابو تراب ، لقبش شیر بیشه ها نامید از آن سبب که شجاعت ردای عبّاس است بیان نموده به زینب (س) در آن دیار برین دو بال باز مَلک ، دست های عبّاس است امام صادق (ع) اگر عبدِ صالحش می خواند اشاره اش به مرام و صفای عبّاس است مقامِ ضَیغَم و ظَهرُالولایه و صدّیق که مشت ، نشانه ز خروارهای عبّاس است چو سید الشهداء در زمین یدالله است نشانِ دستِ حسین بوسه های عبّاس است ز بسطِ دانش و علم و ادب سر آمد بود بلوغ هوش و درایت غنای عبّاس است شهیرِ ماهِ بنی هاشمی عجب زیباست مه و ستاره ، محو رخ دلربای عبّاس است هزار زاهد و عابد به گردِ او نرسند شب و سکوت ، شاهد آن نغمه های عبّاس است هم او که منصب باب الحوائجش دادند به یمن معرفتِ جانفزای عبّاس است کلام نافذ او شهره ی افق ها بود طلوع معجزه در گفته های عبّاس است مرامِ حضرتِ ما آخر فداکاری است و این نمادی از آن جلوه های عبّاس است هنوزم از حادثِ آن لحظه مات و مبهوتم چرا که حیرتم از ماجرای عبّاس است چه گویم از دو برادر ، تو نیک آگاهی که این فدای حسین (ع) او فدای عبّاس است کنارِ نام حسینم همیشه کرببلاست تمام دشت بلا ، کربلای عبّاس است بسانِ صاعقه بر قلبِ دشمنان می زد هراس دشمن از آن نعره های عبّاس است نبرد ، با سلسله ی ظلم و جور و استبداد اساس بینش و حال و هوای عباس است به واقع چاره ی سقّا زدودن عطش است که مَشک ، امیدِ غایتِ دردانه های عبّاس است نبوده ضربت شمشیر قاتل جانش دریغ آب ، عامل ضعف قوای عبّاس است بگو به فوجِ عدو زین سبب مشو غرّه بنای بدعت در دین ، بلای عبّاس است اگر ، امیر شهیدانِ ما ابوالفضل است حسینِ (ع) مکتب ما مقتدای عبّاس است شفای درد من و تو ، بدست این آقاست رضای خاطر مولا ، دوای عباس است قیامِ کرببلا انتهای جانبازی است همین نهایت ره ، ابتدای عبّاس است کسی که داغ برادر به عمق جان دارد کبوترِ حرمِ دلگشای عبّاس است هر آنکه مشعل آزادگی برافروزد به عینه در کَنف و در لوای عبّاس است حَسب به قاعده و مسلک جوانمردی طریق رهرو حق ، اعتلای عبّاس است جمیع عالمیان در هراسِ از مرگ اند نمیرد آنکه دلش ، مبتلای عبّاس است (مهاجر)ی که ز جان سالکِ علمدار است ضمانِ اجر و ثوابش ، خدای عبّاس است ** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) ** ( استفاده از این قصیده با ذکر نشانی http://www.fajr57.ir/ جایز است )