تاريخ انتشار: 11 خرداد 1392 ساعت 00:36:11
شِکوه " غزلی از غم عروج ملکوتی امام راحل (س)

یاد داری که از آن ، کوی تو گریان رفتم
بر قرار آمده بودم ، همه ویران رفتم
ساقی این مرتبه الحق ، پُر و پیمان آمد
شور و مستی ز سرم رفت ، که ویلان رفتم
خاطرت هست ، چنان نقره‌ی داغم کردی
که چه  بی‌خود شدم  و سر به  گریبان رفتم
همرهم بود ، سفیر خوش اقبال امّا
با بد اقبالی ، از آن دِیر پریشان رفتم
چو کبوتر به لبِ ، بام تو ماواء کردم
بی پر و بال شدم ، مرغک بی‌جان رفتم
دوش‌ گفتم که عجب ، وجد و سروری دارم
با سکوت تو ،  پیِ  شام غریبان رفتم
آنقَدر واله و سرگشته و حیران بودم
کز گلستان به رهِ ، خشک بیابان رفتم
شِکوه از ماهرخی ، چون تو کجا می‌بردم
بهر ایفاد شکایت ، به سلیمان رفتم
خبرِ هجرت تو ، بر دلم  آتش زد و سوخت
گو (مهاجر) ز جماران ، چو یتیمان  رفتم
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) ** ( استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ بلامانع است )
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=44279
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.