تاريخ انتشار: 10 خرداد 1392 ساعت 23:40:44
داغ تو (غزلی در هجران امام راحل (س)

از بدِ حادثه ، روزی به فغان آمده بودم آخرای ‌دوست ، بجانِ تو به جان آمده بودم
ره  به بیراهه ‌زدم ، از گذر عمر گذشتم چشمها بستم و از غم ، به زبان آمده بودم
مدعی گفت:  فراموش کنم داغِ غمت را گویی از محفل آن ، بی خبران آمده بودم
دیده‌ بگشودم وعالم ، همه‌ محزون ‌تودیدم زآنکه درفصل بهاران ، به‌خزان‌آمده بودم
گفتم از بهر تسلّا ، بزنم سر به بیابان با لبی تشنه من از ، آب روان آمده بودم
ازهمان روز ازل ، بردلم این داغ نوشتند و من از روز نخستین ، نگران آمده بودم
ای دلا! بی تو دگر ، عصرشبابم‌سپری شد پیر و فرتوت شدم ، با تو جوان آمده بودم
گر از این معرکه‌ی‌ ، عالم هستی بگریزم گویم ای کاش ، ز داغ تو جهان نامده بودم
تو پرستوی (مهاجر) ، خبر از  یار چه پرسی که من از وادی آن ، دلشدگان آمده بودم
** علی اکبر پورسلطان ( مهاجر ) **
( استفاده با ذکر منبع http://www.fajr57.ir/ جایز است )
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=44260
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.