در حدود سال ١٢٢۶ قمری، در عصر فتحعلی شاه قاجار، دولت روسیه به کشور ایران تجاوز کرد و چندین شهر از شهرهای این کشور که از جمله آن ها گنجه و شیروان و دربند است را تصرّف نمود و حیثیت و حقوق مسلمانان را مورد تجاوز و تعدّی قرار داد.[ ١ ] و در این میان چون اطفال مسلمانان در زیر چتر تعلیمات مدارس غیر اسلامی درس می خواندند و از دین اسلام منحرف می شدند، مسلمانان از این جریان رنج می بردند و به طور خلاصه مسلمانان آن مناطق با مصیبت های بزرگی مواجه شده بودند و لذا نامه هائی به علما می نوشتند و پیغام هائی به مسؤولین امورحکومتی می دادند و از همه استمداد می کردند که به فریاد آن ها برسند.
مسلمانان داخل کشور مخصوصاً علمای دین نیز از این جریان سخت ناراحت بودند و فتحعلی شاه چون در خود قدرت مقابله با دولت روس را نمی دید نامه ای به عتبات عالیات برای مرجع تقلید آن روز علامه عالی مقام سید محمد مجاهد نوشت و از او تقاضا کرد که در این مورد اقدام کند و مردم مسلمان ایران نیز نامه هائی قبلاً به محضر او نوشته بودند و مسلمانان دربند دست دولت کفر نیز شرح گرفتاری های خود را به محضر آن مرجع عالی مقدار نگاشته، مخصوصاً تذکر داده بودند که جوانان و کودکان ما را جهبه کفر بر اساس رسوم خود تعلیم می کنند، و به قرآن و مساجد و سائر شعائر اسلام جسارت می نمایند، و انواع امنیت از ما سلب شده است؛ لذا آن مرجع بزرگوار با شجاعت و صلابتی که داشت با جمعی از علمای حوزه کربلا و نجف به طرف ایران حرکت کرد و از داخل ایران نیز تعدادی از علمای بزرگ مانند حاج ملا احمد نراقی از کاشان و حاج شیخ محمّد تقی از قزوین ( شهید ثالث) به ایشان ملحق شدند.
آن مرجع بزرگوار از دروازه ایران که وارد شد به هر شهری که قدم می گذاشت تمام مردم آن شهر، زن و مرد و پیر و جوان به استقبال او می رفتند و مقدمش را گرامی می داشتند و خاک پایش را بر چشم می کشیدند تا این که در ورود به تهران، بعد از این که مردم آن شهر تماماً، و اعیان دولت و شخص فتحعلی شاه قاجار به استقبال آمده بودند فرمان جهاد با روسیه را صادر کرد و در نتیجه همه مردم مسلمان ایران، مرد و زن و پیر و جوان بسیج شدند و برای انجام این جهاد مقدّس به طرف مرز ایران با جوش و جنبش بی سابقه ای حرکت کردند، و بعد از رویاروئی با دولت روسیه در حدود بیست ماه با امپراطوری روسیه جنگیدند.
در این جهاد نیز هر چند لشکر ایران شکست خورد ولی علّت شکست جز خدعه و مکر دولت قاجار به علّت احساس خطری که برای حکومت خود کرد چیز دیگری نبود.
دنیای کفر و استکبار خود را برای مقابله با اسلام مجهّز می کند
دنیای کفر و استکبار از آن روز برای حوزه های علمی و علمای بزرگ شیعه حساب دیگری باز کرد؛ زیرا با این موضوع پی برد که مرجعیت و حوزه های علمی تشیع قدرت عظیمی در بسیج مردم و مسلمانان و به حرکت در آوردن آن ها دارد، او می تواند با یک سطر حکم جهاد، میلیون ها انسان را با دریائی موّاج و متلاطم تبدیل کند و آن ها را با صلابت سخت تر از صخره های سنگین، مقاوم نماید و به مقابل مدرن ترین سلاح های جنگی بفرستد.
این بود که استعمار و استکبار تمام قدرت خود را در تقویت ریشه های استعماری و سپردن پست های کلیدی و حسّاس به کسانی که تابع و فرمانبر دنیای استکبار باشند به کار برد و ضمناً تهاجم فرهنگی به کشورهای اسلامی را آغاز کرد، و به تضعیف روحانیت و تضعیف ایمان مذهبی مسلمانان، و ایجاد اختلاف میان آن ها با نقشه ها و ترفندهای وسیعی اقدام کرد.
استکبار سعی می کرد که در میان مردم غفلت بیافریند، و مردم مسلمان را نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی بی تفاوت کند، تعهد اجتماعی را تضعیف نماید و با القاء کلماتی از قبیل این که دین از سیاست جدا است، یا عیسی، به دین خود، موسی به دین خود، مردم مسلمان را نسبت به امور سیاسی که سرنوشت آن ها به آن بستگی دارد بی تفاوت کند و ضمناً آن ها را مرعوب دنیای غرب نماید، و در آنان خود باختگی و خود کم بینی به وجود بیاورد، و معارف دین اسلام را در عبادت و انجام امور فردی محصور کند، مساجد که در صدر اسلام مرکز تعلیم و تربیت همه جانبه، مخصوصاً محل تربیت مجاهدین و جایگاه تصمیم گیری های اجتماعی و سیاسی بود از هویت اسلامی خود خالی کند تا در آن ها نه سخنی از مبارزه با دشمنان اسلام و نشر عدالت اسلامی گفته شود، و نه مطلبی درباره حریت و تحرّک در آن ها به گوش برسد، تامردم مسلمان رفته رفته چنین فکر می کردند که بهترین عالم آن کسی است که در سیاست دخالت نکند، و بهتر از آن کسی است که اصلاً معنای سیاست را نداند، و بهترین مسلمان آن فردی است که سر خود را پائین بیندازد و کج کج راه برود و از اطراف و جوانب خود به کلی بی خبر باشد، به عبارت بهتر متحجّر باشد، و در یک کلمه سر لوحه برنامه استکبار این بود که بهترین فرهنگ و تمدن ها، فرهنگ و تمدن غرب است.
در این راستا ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه را چند مرتبه به کشورهای اروپائی بردند و آن ها را در مجالس رقص و شراب و عیاشی شرکت دادند و آن ها شیفته فرهنگ غرب شدند و برگشتند.
و اگر در این میان مردی مانند امیر کبیر در بین مردم مسلمان این کشور پیدا می شد و برنامه ای بر اساس اتّکاء به نفس و استقلال ارائه می کرد او را فوراً به شمشیر جلّاد می سپردند و استبداد به اندازه ای شدّت داشت که کسی جرئت نفس کشیدن نداشت.
این بساط دردآور اختصاص به ایران نداشت، استکبار این نقشه را در کل کشورهای اسلامی با شکل های مختلفی پیاده کرده بود، به هر کجا که می رفتی آسمان را به همین رنگ می دیدی.
حرکت مجاهدی شجاع و مصلحی آزاد اندیش
در این میان مردی مجاهد و شجاع، و مصلحی آزاد اندیش از دیدن این اوضاع به هم ریخته مسلمانان، و شخصیت خرد شده رجال اسلام، و سکوت و خموشی و جمود حاکم بر کشورهای اسلامی با آگاهی و شجاعتی که داشت دیگر آرام نشستن را روا ندانست و قفل خموشی را شکست و حرکت موج آفرینی آغاز کرد، او در ابتدا در شهر های ایران به گردش و بررسی اوضاع و احوال پرداخت، از آن پس با در دست گرفتن مشعل آزادی خواهی به هندوستان و مصر و فرانسه و لندن و افغانستان و ترکیه رفت، نابسامانی اوضاع مسلمانان و سیطره استعمار را ملاحظه کرد و چنگال استعمار را در همه جا در پیکر کشورهای اسلامی فرو رفته دید برای مجاهده کمر همت بست و به هدایت و بیدارگری پرداخت و در این راه رنج ها کشید و مصیبت ها دید.
و در ضمن نامه ای به مرجع و ملجاء و پناهگاه مسلمانان و زعیم اسلام میرزای شیرازی نوشت تا هم دردهای دل خود را بگوید و هم استغاثه کند و این مرد بزرگ و مجاهد سید جمال الدین اسد آبادی همدانی است.
--------------------------------------------------------------------------------
1- این تجاوز به کشور ایران که لشکر فتحعلی شاه نیز به جلوگیری از آن پرداخت و شکست خورد به عهدنامه گلستان منجر گردید .
ماخذ : اسلام مجسم، آیت الله نوری همدانی ، صفحه ٨۴
(استفاده از اين مطلب بدون ذكر نشاني سايت جايز نيست)