اين ازدواج براى مسلمانان هيچ جاى شگفتى نداشت چه آنها مىدانستند كه براى فاطمه، هيچ كس جز على، كه از اوان كودكى و هنگامى كه شش سال بيشتر نداشت، پدرش بزرگش كرده و در خانه پيامبر پس از آن كه دخترانش به خانه همسر رفته بودند جز على و فاطمه كسى نمانده بود. در آن هنگام او كودكى بيش نبود كه با قلبى گشاده و بصيرتى كامل از چنان حادثه بزرگى (پيامبرى) كه بر مربى و كفيلش اتفاق افتاد، استقبال كرد و در سختيها و بحرانها، همگام و همراهش گرديد و در همه جنگها و غزوهها، جانش را در طبق اخلاص گذارد.
و از سوى ديگر فاطمه نيز هم زمان با چنين حادثه گران قدرى پا به عرصه گيتى نهاد و سالهاى سختى را كه جامعه جان سخت بتپرست فراهم آورده و در برابر دين تازه ايستادگى كرده بود گذراند و همگام با مادرش خديجه آن جريانات طاقت فرسا را از سر گذرانده بود و پيش از آن كه به سن ده سالگى برسد با فاجعه دردناك از دست دادن مادر مواجه گرديد و در گردونه جان گدازى كه پس از وفات عمويش ابو طالب به گردش افتاد، قرار گرفت و با سختيها و مشقتها و رنجهاى بسيار زندگى تازهاش را آغاز كرد و در همان حال به مسئوليتهاى سنگينى كه در اين خانه كه كودكىاش را به همراه پسر عمويش على بن ابى طالب- كه پدرش از ميان فرزندان ابو طالب هم چون فرزند و برادر (به روزى كه ميان مهاجرين مكه و انصار مدينه پيوند برادرى خواند) و دوستى از عزيزترين دوستانش و نزديكترين آنها به قلب و جانش، و جانشين در آغاز دعوت خود و آنگاه كه بنى هاشم را به اسلام خواند و آنان را در اين راه به يارى طلبيد و پدرى براى خاندان پاكش از سلاله زهرا- به خانه آورده بود با خوشى و خرمى در آن طى كرده بود، با كمال آگاهى و هشيارى، وقوف داشت.
فاطمه زهرا زندگى تازهاش را آگاهانه و با قلبى گشاده در برابر رسالت پدر آغاز كرد و با وجود خردسالى به خوبى به معناى نبوت و پيامبرىاش براى خدايى كه وى را برگزيد و به عنوان مژدهبخش و آگاهى دهنده زمينيانش قرار داد، آگاهى داشت. و از اين كه كودكى و بازيگوشى را پشت سر گذارده بود هيچ افسوسى نمىخورد و دشوارش نمىآمد كه از راحت طلبيها و آسوده خياليهايى كه امثالش از آن برخوردارند، درگذرد و هرگز چنان نبود كه آن چه هم سن و سالهايش بدان مىپردازند او را از پرداختن به پدر و مراقبت از وى بازدارد و در حالى كه حتى يك لحظه كمترين ترديدى به خود راه نمىداد و از ارادهاش كمترين سستى نمىگرفت در برابر حوادث با تمام خشونت و سهمناكى آنها ايستادگى مىكرد و پس از هجرت پدر در فضايى آكنده از نگرانى بر سرنوشت او، پيشآمدها را زير نظر داشت تا اين كه بالاخره، طى كاروان هجرت به مدينه- اين شهر امن- پاى گذاشت. در اين شهر و به ويژه پس از مشاهده ياران تازهاش كه آنسان به اسلام مىگرويدند و در راه آن ايثار و فداكارى مىكردند و در جنگها و درگيريها شركت مىجستند و پيروزيهاى پياپى نصيب خود مىساختند و پس از آن كه پسر عموى قهرمانش را ديد كه هيچ يك از جوانان قريش و همه اعراب در فداكارى و قهرمانى و دفاع از پيامبر ياراى برابريش نداشت، از رنج و مشقت نگرانيها و بيمها بر پدر و آيين تازهاش، احساس آرامش كرد.
او على (ع) را مىديد كه بيست سالگى را پشت سر گذارده و از همه مسلمانان به پدرش نزديكتر است و آن چنان جايى در قلب او دارد كه هيچ يك از مهاجرين يا انصار (مسلمانان مدينه) حتى به خواب هم نمىديدند و صداى پدرش را مىشنيد كه در برابر انبوه مسلمانان، روزى كه ميان مهاجرين و انصار پيوند برادرى خوانده بود (خطاب به على) مىفرمود : «ترا براى خودم گذاردم تو برادر من در دنيا و آخرتى». در دلش جايى براى او باز كرده بود كه براى هيچ كس ديگر نكرده بود؛ پيوند و رابطهاى عميقتر از برادرى و پسر عموزادگى و خويشى با وى حس مىكرد ولى در عين حال نمىتوانست احساسات خود را نسبت به او يا آن چه كه در آينده نزديك با ازدواج خدا خواسته آنها به وقوع مىپيوست، تفسير كند زيرا ماندن در خانه پدرى و خدمت به او و فراهم آوردن آسايش و آرامش او را با وجودى كه چندين همسر در خانه داشت، بر او (على) و بر ازدواج و دلبستگيهاى اين دنيا ترجيح مىداد.
ولى همينكه سال دوم هجرت پيامبر آغاز گرديد و نشانههاى ثبات و آرامش بر مسلمانان هويدا گشت سيل خواستگاران رو به سوى پيامبر آوردند و دخترش را از وى مىخواستند و او با زبان خوش و رويى گشاده به همه آنها پاسخ مىداد: «من در انتظار فرمان الهى هستم»؛ بدون ترديد امام على (ع) از كسانى بود كه به ازدواج با فاطمه اميد بسته بود ولى شرم و خجالتش مانع از آن مىشد كه موضوع را با پيامبر در ميان بگذارد و البته ازدواج، خود مستلزم فراهم آوردن امكانات مادى معينى است كه او فاقد آنها بود ولى گروهى از يارانش او را تشويق مىكردند كه اقدام به اين كار كند و ما در اين جا ناگزير خلاصهاى از آن چه كه در تأليفات سيره پيامبر و مجاميع حديث درباره ازدواجش با او با چنان مهريه اندك و جهيز سادهاى كه بنا به توصيف مورخين و محدثين سادهتر از آن يافت نمىشد آمده، بازمىگوييم.
در كتاب «كافى» كلينى به نقل از حسن بن محبوب و او به نقل از حبيب سجستانى آمده كه مىگويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه مىفرمود: فاطمه زهرا دخت پيامبر پنج سال پس از بعثتش به دنيا آمد و هنگامى كه زندگى را بدرود گفت تنها هيجده سال و هفتاد و پنج روز داشت و بنابراين به هنگام ازدواج تقريبا 9 ساله بوده است. طبرى در تاريخ خود ده سالگى را به هنگام ازدواج او ترجيح مىدهد و روايت پانزده سالگى و جز اينها نيز وجود دارد.
در «كشف الغمة» به نقل از امام صادق (ع) آمده كه ايشان فرمودهاند : اگر خداوند متعال امير المؤمنين على (ع) را نمىآفريد بر روى زمين (همسرى) برازنده فاطمه زهرا يافت نمىشد؛ صاحب كتاب «الفردوس» همين مطلب را از پيامبر (ص) نقل كرده است.
در «مناقب» ابن شهر آشوب آمده كه در كتب صحاح به اسانيد موثق روايت مشهورى از ابن عباس و عبد اللّه بن مسعود و البراء بن عازب و ديگران به عبارتهاى مختلف ولى با يك مضمون نقل شده كه ابو بكر و عمر بن الخطاب از جمله كسانى بودهاند كه پس از استقرار پيامبر در مدينه، فاطمه زهرا را از وى خواستگارى كرده و بر اين خواسته اصرار داشتهاند و پيامبر با اين سخن به ايشان پاسخ داده است: (من منتظر فرمان خدا درباره او هستم).
و در «الطبقات الكبرى» ابن سعد آمده كه ابو بكر و عمر بن الخطاب كه فاطمه را از پيامبر (ص) خواستگارى كردند جز اين كه «من منتظر فرمان خدا درباره او هستم» سخنى به ايشان نگفت و آن چه كه مانع از آن مىشد كه على قدم پيش گذارد شرم و حيا به اضافه فقر او بود و هنگامى كه برخى مسلمانان او را تشويق به خواستگارى كردند به حضور پيامبر رسيده و از فرط شرمندگى سر به زير افكنده بود پيامبر دانست كه در دل چه دارد با همان خوشرويى هميشگى، از وى استقبال كرد و خوشامدش گفت و با عطوفت و مهربانى، نيازش را پرسيد و براى پرسش خود پافشارى كرد.
على (ع) با صدايى آرام و محجوب، با اظهار «مرحبا» و «اهلا» پاسخ خوشامدش را گفت، على (ع) بيرون شد تا ماجرا را براى دوستانش تعريف كند آنها منتظرش بودند. وقتى از جريان اطلاع پيدا كردند به وى گفتند كه پيامبر آن چه را مىخواستى، پذيرفته است.
و از سوى ديگر، پيامبر به خانه آمد تا تمايل على به فاطمه را با وى در ميان بگذارد و طبق آن چه در روايت ابن سعد در «طبقات» آمده به او فرمود : از پروردگارم خواستهام تا ترا به همسرى بهترين آفريدههايش و آن كه بيش از همه دوستش مىدارد، در آورد و تو دخترم، على و ويژگيها و فضايلش را مىشناسى، او امروز براى خواستگاريت آمده بود نظرت چيست؟ فاطمه سكوت كرد و چيزى نگفت؛ پيامبر (ص) بيرون آمد و فرمود: سكوت او، رضاى اوست.
و باز طبق آن چه كه «كشف الغمة» از «مناقب» ابن شهر آشوب روايت كرده، پيامبر خدا مسلمانان را گرد آورد و به سخنرانى براى ايشان پرداخت و از جمله فرمود :
خداوند فرمانم داده كه دخترم فاطمه را به همسرى على (ع) در آورده و من او را با 400 مثقال نقره به ازدواجش در آوردم.
آنگاه رو به سوى على (ع) كرد و فرمود:
پروردگارم فرمانم داده كه ترا به همسرى دخترم فاطمه در آورم و من شما را به 400 مثقال نقره به ازدواج يكديگر در آوردهام؛ آيا به اين ازدواج راضى هستى على؟
على (ع) گفت:
اى رسول خدا راضى هستم و به حالت سجود خداى را سپاس گفت.
پيامبر (ص) فرمود:
خداوند مباركتان گرداند و از شما، بسيار و پاك بروياند.
و در روايت «انس بن مالك» آمده كه فرمود : خداوند بر شما مبارك گرداند و خوشبختتان سازد و فراگردتان آورد و از شما بسيار و پاك، بروياند و انس بن مالك خود مىافزايد كه به خدا سوگند كه بسيار و پاك از ايشان برويانيد.
و در برخى روايتها به نقل از اهل البيت (ع) آمده كه مهريه او، پانصد درهم يعنى معادل 5/ 12 (وقيه) نقره كه هر «وقيه» اى برابر 40 درهم است، بوده. ابن سعد در «طبقاتش» مدعى است كه مهريه دختران پيامبر از اين مبلغ فراتر نرفته است.
و در «الاستيعاب» ابن عبد البر آمده كه رسول خدا (ص) به او (فاطمه) فرمود :
ترا به همسرى بزرگوارى در دنيا و آخرت، در آوردم و هم او نخستين صحابى مسلمانان است و دانشش از همه بيشتر و شكيب و بردباريش از همه فزونتر است.
على (ع) پس از آن كه سپرش را به چهار صد و هفتاد درهم به عثمان بن عفان فروخت، مهريه را بياورد و آن را در اختيار پيامبر خدا گذارد؛ پيامبر مشتى از آن برداشت و به بلال داد و فرمود: براى فاطمه عطر خريدارى كن، آنگاه با دو دست مقدارى ديگر برداشت و به ابو بكرش سپرد و به وى فرمود : برايش لباسهاى شايسته و وسايل منزل خريدارى كن و عمار بن ياسر و گروهى از دوستانش را به همراهش گسيل كرد به اتفاق وارد بازار شدند آنها چيزهايى را در بازار به ابو بكر پيشنهاد مىكردند كه خريدارى كند اگر صلاح مىدانست مىخريد؛ مبلغى نيز به ام ايمن واگذارد تا لوازم خانگى خريدارى نمايد مجموع جهيز عبارت شده بود از پيراهنى به قيمت هفت درهم ، الاغى به چهار درهم و پارچه سياه خيبرى و تختى نوار دوزى شده و دو دست تشك كنفى كه در يكى ليف خرما و ديگرى پشم گوسفند تعبيه شده بود، چهار عدد بالش چرم طائفى كه در آنها گياهى خوشبو تعبيه شده و پردهاى نازك پشمى و زيرانداز حصيرى و باد بزن دستى و لگنى مسى براى شستن لباس و يك مشك و قدحى براى شير و يك آفتابه و كوزهاى سبز و دو عدد تغار گلى، يك عدد عبا، يك تنگ آب و از اين قبيل لوازم ساده طبقات فقير.
جهيزيه خريدارى شده به نزد رسول اكرم (ص) آورده شد ايشان با دست آن را زير و رو كرده به گريه افتادند و فرمودند خدا بركت دهد به قومى كه همه ظرفهايشان گلى است؛ و اين گونه با چنين سادگى خواستگارى و ازدواج انجام گرفت. جهيزيه از سادهترين چيزهايى بود كه در مدينه يافت مىشد؛ تاريخ ازدواج، ماه رجب از سال دوم هجرت بود و بنى- عبد المطلب بدين مناسبت پيوند را جشن گرفتند كه اين دو را كه خداوند پيش از آن كه خود بخواهند خواسته بود و بدان جاودانگى بخشيده و اين دو انسان را هم چون الگوى متكاملى در انسانيت براى هر زن و مرد قرارشان داد به يكديگر پيوند خورده بودند. اگر بليغترين مردم و تواناترينشان در پرداخت الفاظ و تركيب آنها گرد هم آيند نخواهند توانست كه جز اين دو نام، نامى كه صداقت و حقيقت و اخلاص و عدالت و پاكى و عفت و فضيلت را در يك كلمه يا بيشتر جمع آورد، كلمه ديگرى بيابند، اين دو نامى كه با مفاهيم پيش گفته وحدت يافتهاند.
على بنا به آن چه كه در روايت بانو عايشه و ديگران آمده بهترين مردان پس از رسول خداست و از همه به او محبوبتر و نزديكتر است و فاطمه، بانوى زنان جهان و از هر زنى به پيامبر محبوبتر است.
خداوند نيز دعاى پيامبر (ص) را بر آورده كرد و نسل پاك و امامان راهنما را از ايشان برويانيد تا جانشينان خدا و پاسداران وحى او در زمين باشند و طبق مضمون درستترين روايات شيعه و سنى هر آن كه به ايشان تمسك يافت نجات يابد و آن كه از ايشان روى بتافت و آموزههايشان ناديده انگاشت، گمراه شود.
و اين گونه بانوى زنان جهان فاطمه زهرا به استقبال زندگى تازهاش در خانه ساده متعلق به حارثة بن النعمان ديوار به ديوار منزل پدرش كه على برايش فراهم آورده بود رفت؛ زندگى جديدى كه مورخين و محدثين آن را به فقر و ندارى توصيفش كردهاند؛ هيچ يك از اين مورخان و محدثين را نمىبينيم كه تنگدستى و فقر و سختى زندگى را در مورد وى نفى كند و جهيزيش را جز اين موارد ساده بر شمارد زيرا كه پدرش صاحب چيزى نبود و از غنايم به دست آمده براى خود اندوختهاى نداشت. او هميشه در تمامى موارد زندگيش از آن چه كه به ثروت و ثروتمندان تعلق داشت دورى مىگزيد و با بينوايان همراه و همآوا مىشد و همسرش برگردانى درست از پدرش بود كه از طريق تجارت يا ارث، صاحب اندوختهاى نبود پدر او (ابو طالب) با همه مقام و منزلتى كه داشت آن چنان فقير بود كه از عهده بر آوردن نيازهاى خانوادهاش بر نمىآمد تا جايى كه محمد (ص) را بر آن داشت تا به ديگر عموهايش پيشنهاد كند تا هر يك، يكى از فرزندان وى را نزد خود برند تا اندكى از فشارى كه بر او مىآيد، بكاهند و او خود على را كه در آن هنگام بيش از هشت سال نداشت، برگزيد كه طى زندگى با پيامبر به حرفهاى كه بشود از آن درآمدى داشت از قبيل تجارت كه پيشه قريشهاى مكه بود يا زراعت كه اهل يثرب (مدينه) بدان مىپرداختند نيز نپرداخت و جز پسر خود، چيزى نداشت بنابراين آن را فروخت و با بهاى آن، جهيزيه همسرش را تهيه كرد.
با چنان وسايل زندگى سادهاى، زندگى تازه خود را پذيرا شدند و تسليم مشيتى گرديدند كه از سوى پروردگار در انتظارشان بود و بانوى زنان جهان (فاطمه زهرا) با بدوش كشيدن بار مسئوليت زندگى مشترك و با پاسخ به تقدير بزرگ الهى و تحمل تلخيها و مشقتهاى آن به اميد كاميابى در آن دنيا، خشنود و خرسند قدم به زندگى تازه گذارد تا در كنار همسرش در كانونى سرشار از محبت و فروتنى و فداكارى، قرار گيرد و براى على (ع) نيز آسان نبود كه همسرش را در كار طاقتفرساى خانه، دست تنها ببيند بنابراين او نيز تا آن جا كه شرايط اجازهاش مىداد به كمكش مىشتافت گواين كه به دليل شركت در جنگها و درگيريها (با مشركان) كه گاه خود فرماندهىاش را بر عهده داشت و گاهى ديگر در آنها مشاركت مىفرمود، كمتر در مدينه مىماند. و به ويژه پس از آن كه فاطمه زهرا مادر شد و كارهاى خانه چندين برابر گرديد، شرايط اجازهاش نمىداد كه مشاركت مؤثرى با وى داشته يا كسى را براى كمك به او اجير كند يا بخرد.
روزى وقتى كه داشت پدرش با غنايم و اسرا از يكى از غزواتش بازگشته به وى گفت: اى بانوى زنان! من ديگر به خاطر تو (و رنج و مشقتى كه دست تنها در خانه مىكشى) طاقتم طاق شده است پيامبر خدا (ص) با گروهى اسير از جنگى كه داشته بازگشته است به نزدش برو و از او بخواه يكى از اسراى زن را در اختيارت گذارد بلكه بتواند در برخى كارها، كمكت نمايد. او كه مشغول آسياب كردن جو بود و بىنهايت خسته، پاسخش داد كه ان شاء اللّه اين كار را خواهد كرد وقتى كارش پايان گرفت ساعتى صبر كرد تا خستگى در كند آنگاه به قصد خانه پدر با گامهايى آرام، بيرون شد وقتى پيامبر دخترش را ديد خوشامدش گفت و طبق عادت با خنده و رويى گشاده او را پذيرفت آنگاه از علت حضورش پرسيد شرمندگى مانع از آن گرديد تا علت آمدنش را بازگويد بنابراين به او گفت آمدم تا سلامى كرده باشم و به همان جايى كه بود بازگشت تا على را در جريان آن چه گذشت قرار دهد.
على (ع) از آن جا كه نگران همسرش بود تصميم گرفت خود با پيامبر روياروى شود و رنج و مشقتى را كه پاره تنش در منزل بدوش دارد با او در ميان بگذارد. بنابراين همين كار را هم كرد ولى پيامبر پاسخ داد كه اين كار را نخواهم كرد و اهل «صفة» [كسانى كه از فرط نياز در سايه ديوار مسجد گرد مىآمدند تا كمكى به آنها شود- م] را كه از فرط گرسنگى و ندارى به خود مىپيچند، رها نمىكنم غنايمى كه دارم به فروش مىرسانم و بهايش را ميان آنها پخش مىكنم. بنا به روايت احمد بن حنبل كه در مورد زندگى اين دو و محروميتشان از مواهب زندگى آورده، آنها بىآن كه به چيزى دست يابند، به خانه بازگشتند.
ولى شكايت آنها دل پيامبر (ص) را به درد آورد و او را از هر كار ديگرى بازداشت لذا بنا به برخى روايات به نزد آنها آمد و با مهربانى به ايشان گفت : آيا مىخواهيد كه بهتر از آن چه از من خواستيد به شما عرضه كنم؛ گفتند: آرى يا رسول اللّه. فرمود: پس از هر نماز سى و سه بار سبحان اللّه و سى و چهار بار اللّه اكبر و سى و سه بار الحمد للّه بگوييد همين كار را كردند و از همين جا اين سنت پس از هر نماز پا گرفت.
و از على (ع) نقل شده كه فرمود: به خدا سوگند كه اين سفارش پيامبر را از هنگامى كه به من آموخت، رها نساختم پس از اين سفارش بود كه آن دو احساس آرامش كردند و خستگيها و سختيها بر ايشان هموار گرديد و اين رهنمود را در همه جنبههاى زندگى، پياده كردند.
راويان در سخن از او، يادآور مىشوند كه از آن هنگام و در طول زندگى تا پيش از فوت پدرش (پيامبر (ص))، لبخند از لبانش زدوده نشد و همواره با تمام اين گرفتاريها با همسر و با پدر، گشادهرو بود. زبانش جز به راستى، نمىگرديد و جز از حق سخن نمىراند، از زشتيها دورى مىجست و به نيكيها عشق مىورزيد و در گفتار صداقت داشت و در وعده وفادارى و در راز نگهدارى. اين همه سجاياى مثبت را از پدرش به ارث برده بود و با همسرش زندگى كرد و مىدانست كه او تنها از اين جهت به آن چه پيامبر داشت نايل آمده بود كه در تمامى ويژگيها و خصلتها همانند او بود.
عمرو بن دينار از بانو عايشه روايت مىكند كه او گفته است: «هيچ كس را از فاطمه- جز پدرش- راستگفتارتر نديدم». و در روايت الاستيعاب آمده كه گفته است :
«كسى را راست گفتارتر از فاطمه نديدم مگر آن كه آن كس، پدرش باشد».
او به چيزهاى ساده در زندگى بسنده مىكرد زيرا از پدرش شنيده بود كه به مردم مىگفت : خواستههايتان را ساده كنيد چه هر بندهاى، همانى را خواهد داشت كه در اين دنيا برايش مقرر شده باشد و هيچ بندهاى، رخت از آن نخواهد بست مگر آن كه آن چه برايش مقرر شده، بدو رسد.
و به او گفته بود: اى فاطمه، در برابر تلخيهاى دنيا، شكيبا باش تا فيروزى آن دنيا به دست آورى. او هرگز به چيزى كه حقش نبود چشم نداشت و از هيچ كس جز پروردگارش چيزى نمىطلبيد او به مرز استغنا رسيده و از وضع خويش، خشنود بود زيرا از پدرش شنيده بود كه مىفرمود : دارندگى به زيادى مال نيست بلكه به استغناى نفس است و طى موعظه به يك اعرابى مىفرمود : وقتى نماز مىخوانى هم چون كسى بخوان كه آخرين نمازش را مىخواند و سخنى بر زبان مياور كه ناگزير شوى فردايش (بابت آن) عذر خواهى كنى و به آن چه در دست مردم گرد آمده، چشم مدوز يعنى كه غناى نفس داشته باش. و از امام على (ع) شنيد كه به برخى از يارانش مىفرمود، بايد كه در قلب شما، نياز و بىنيازى از مردم، گرد آيد نيازتان بديشان در اين باشد كه با مردم به آرامى سخن گوييد و در برابرشان گشادهرو باشيد و بىنيازى شما را در اين باشد كه عزت خويش نگه داريد و آبرويتان حفظ كنيد.
او هيچگاه به دلبستگيهاى اين دنيا دل نبست زيرا از پدر شنيده بود كه مىفرمود :
آن كس كه صبح كند و تنها در انديشه امور دنيوى باشد خداوند كارش را دشوار خواهد ساخت و هميشه دست به دهانش خواهد گذارد و از دنيا تنها آن چه را كه برايش مقرر شده است، نصيبش مىگرداند ولى آن كس كه صبح كند و تنها در انديشه آخرتش باشد خداوند كارش را راست گرداند و دارايىاش را نگه دارد و غنايش را در قلبش جاى دهد و دنيا خود ناگزير به نزدش آيد.
و فاطمه اين گفته پدرش به على (ع) را شنيده بود كه مىفرمود : «آن كس كه دنيا و آخرت را در برابرش گذارند و او آخرت را به دنيا ترجيح دهد بهشت از آن اوست و آن كس كه دنيا را ضمن بىتوجهى به آخرت برگزيند دوزخ از آن اوست» و از پدرش (ص) شنيده بود كه مىفرمود: پروردگار عزوجل به من پيشنهاد كرده بود كه بطحاى مكه را برايم طلا گرداند گفتم : نه پروردگار ؛ من روزى گرسنه و ديگر روز سير خواهم شد؛ روزى كه گرسنه باشم به درگاهت پناه مىآورم و از تو مىطلبم و روزى كه سير خواهم گرديد ترا سپاس مىگويم و شكرت به جاى مىآورم».
شكيبايى در برابر مصائب و سپاس به هنگام آسايش و رضامندى از قضايى كه مقدر شده از مهمترين ويژگيهاى او بود. از پدرش روايت كرده كه فرمود : خداوند متعال اگر بندهاش را دوست داشته باشد او را مبتلا مىسازد چنان چه شكيبايى پيشه كرد او را- برمىگزيند و اگر خشنود و راضى بود به او مرتبه والاترى مىبخشد. هم چنين از او روايت مىكند كه فرمود : خداوند به موسى بن عمران وحى فرموده به او گفت : من مىدانم كه صلاح بنده مؤمنم در چيست پس بر بلايى كه بر وى نازل مىكنم شكيبا باشد و بر نعمتهايى كه ارزانىاش مىدارم سپاس گويد و به قضايم خشنود باشد آنگاه من او را در شمار صديقين، بياورم.
او در سخاوتمندى وجود، نزديكتر كس به پدرش بود زيرا از وى شنيده بود كه مىفرمود : سخا و بخشش درختى از درختان بهشت است كه شاخههايش به زمين آويخته و هر كس به اين شاخهها چنگ اندازد او را به بهشت رهنمون مىشود. و از وى شنيده بود كه مىفرمود : سخاوتمند به خدا، مردم و بهشت نزديك است و از آتش دور، و خداوند خود سخاوتمند است و سخاوتمندان را دوست مىدارد.
در «دلائل الإمامة» از امام حسين (ع) به نقل از مادرش فاطمه زهرا (س) روايت شده كه گفت: پدرم رسول اللّه به من فرمود: مبادا كه بخل بورزى كه بخل آفتى است كه در انسانهاى بزرگوار يافت نمىشود؛ از بخل دورى كن چرا كه بخل درختى است در جهنم كه شاخههاى آن در اين دنيا پراكندهاند و هر كس به يكى از آنها آويخت به جهنمش رهنمون مىسازد و از همسرش (على (ع)) شنيده كه فرمود : آن كس كه در برخورد با نيكيها، گشاده دست باشد خداوند آن چه را كه در دنيايش انفاق كرده به حسابش مىآورد و در آخرتش، چندين برابر جبران مىكند.
او در سخاوتمندى و كرم بدان جا رسيد كه با سرمشق قرار دادن پدر و همسر خويش، و به ويژه پس از نزول اين دو آيه: وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (الحشر- 9) (و هر چند به چيزى نيازمند باشند باز مهاجران را در آن چيز، بر خويشتن مقدم مىدارند) و لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ (آل عمران- 92) (شما هرگز به مقام نيكوكاران و خاصان خدا نخواهيد رسيد مگر آنكه از آنچه دوست مىداريد و بسيار محبوب است در راه خدا انفاق كنيد) غذايى را كه جز آن براى خود نداشت، به فقرا و مستمندان مىبخشيد.
محدثين سنى و شيعه دهها روايت در بخشندگى و كرامتش نقل كردهاند و بعيد هم نيست كه دوستداران و قصهپردازان و برخى وعاظ، در جعل برخى از آنها نقش داشته باشند ولى برخى ديگر آن چنان فراوانند كه مىتوان آنها را و لو در مضمون خود، متواتر دانست.
ولى سرگذشت سرشار از فداكاريها و بخششهايى كه با رفتار و كردار و گفتارش در راه پدر و رسالت او داشته ما را از پرداختن به جنبههاى غيبى اين مسأله كه بسيارى از مردم توان درك آنها را ندارند و جز آنان كه قوه درك حقايق و تميز حق از باطل دارند، آنها را نمىپذيرند، بىنياز مىسازد.
فاطمه زهرا در طول زندگيش در كنار پدر و همسر خود بود و هم چون شمع در عشق به آنها ذوب شد و سرآغاز خاندانى گرديد كه به مشيت الهى، از پيامبر و امام نشأت يافته بود و بر ايشان حسن و حسين را به دنيا آورد كه جدشان درباره آنان فرمود:
اينان دو فرزند امام من هستند و آنان را همراه پدر و مادرشان به زير كسايش در آورد و خداوند آيه إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً را در مورد آنان نازل كرد و امت را در جريان نسلهاى پياپى او كه تا به رستاخيز، به دنبال يكديگر خواهند آمد، قرار داد و فرمود كه آنها به اتفاق پدر و مادر و ائمه اطهار از فرزندان حسين تا آنگاه كه بر روى زمين مردمى باشند كه خداى را تقديس كنند و آياتش را به زبان آورند هرگز از قرآن جدايى نپذيرند و دخترانى چون زينب و ام كلثوم، به دنيا آورد.
ماخذ : زندگانى دوازده امام عليهم السلام ، نوشته هاشم معروف الحسيني (متوفي 1404 ق) ، مترجم محمد مقدس ، جلد اول ، صفحه 80 تا 90 ، انتشارات اميركبير، سال 1382
(استفاده از اين مطلب فقط با ذكر نشاني سايت جايز است)