عاقبت گنهكار تائب
عبدالواحد بن زيد كه از زمره فسّاق و فجّار و بدكاران بود ، روزى از مجلس موعظه يوسف بن حسين كه از جمله عبّاد و زهّاد بود گذر كرد ، در حالى كه يوسف بن حسين اين كلام را براى مستمعان مى گفت :دَعَاهُم بِلُطْفِهِ كَأنَّهُ مُحتاجٌ إلِيْهِم . خداى مهربان گنهكاران را با لطفش به سوى خود دعوت كرده است كه گويا به آنان نيازمند است. عبدالواحد چون اين كلام را شنيد ، جبّه از تن بينداخت و نعره زنان به گورستان رفت .
شب اول يوسف بن حسين درعالم رؤيا شنيد منادى از سوى خدا ندا داد :أدرِكِ الشَّابَّ التَّائِب. جوان گنهكار را درياب.يعنى او رابه آمرزش و مغفرت ما بشارت ده . يوسف در مقام تجسّس و تفحص برآمد تا بعد از سه روز او را در قبرستان پيدا كرد ، ديد صورت بر خاك نهاده و در حال مناجات و گريه و زارى است . جوان چون يوسف را نزديك خود ديد گفت : سه شبانه روز است تو را فرستاده اند ، امروز مى آيى ؟! اين بگفت و جان به حق تسليم كرد ! (فرهنگ دفاع)
|