شعري از امام خميني درفراق صاحب غائب(عج) مبتلاي دوست
باد صبا ، گذر كني اَر در سراي دوست
بر گو كه دوست سر ننهد جز به پاي دوست
من سر نمي نهم مگر اندر قدوم يار
من جان نمي دهم مگر اندر هواي دوست
كردي دل مرا ز فراق رُخت كباب
انصافْ خود بده كه بود اين سزاي دوست؟
مجنونْ اسير عشق شد ،اما چون من نشد
اي كاش كس چو من نشود مبتلاي دوستَ
|