مرد فقیر و بقّال (داستانی آموزنده)
مرد فقیرى ، کره های یک کیلویی را که توسط همسرش تهیه می شد ، به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ، و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید وزن هر قالب کره فقط ۹۰۰ گرم است .
او از این کار زشت مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به وی گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروشى ، در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت : ما سنگ ترازویی نداریم ، همسرم از آن یک کیلو شکری که از شما خریده ام به عنوان وزنه استفاده مى کند .
به نقل از فوکارو ** ارسال کننده جناب آقای محسن تقی زادگان ** |