شعري ازامام خميني(ره)دروصف يارغائب حضرت صاحب الامر(عج) عاشق سوخته
پرده بردار ز رخ چهره گشا ، ناز بس است
عاشق سوخته را ديدن رويت هوس است
دست از دامنت اي دوست نخواهم برداشت
تا من دلشده را يك رمق و يك نفس است
همه خوبان بَرِ زيبائيت اي مايه ي حسن
في المثل در برِ درياي خروشان چو خس است
مرغ پر سوخته را نيست نصيبي ز بهار
عرصه جولانگه زاغ است و نواي مگس است
داد خواهم غم دل را به كجا عرضه كنم
كه چو من دادستان است و چو فرياد رس است
اين همه غلغل و غوغا كه در آفاق بود
سوي دلدار روان و همه بانگ جرس است
|