چرا امام (ره) از چهارشنبه سوری چیزی نگفت؟!
شب آخرین سه شنبه سال، چهارشنبه سوری نام دارد که جزئی از مراسم نوروز است و برای بچهها غروبی هیجانانگیز است. بعضیها به تپهها میروند تا بوتههای خار بچینند و در گرگ و میش هوا آتش روشن کنند و از روی آن بپرند و بگویند: «زردی من از تو، سرخی تو از من».
با اختراع ترقه و فشفشه و وسایل آتش بازی جدید برگزاری این مراسم با صداهای مهیب و غالبا آتش سوزیهای خسارتزا توام است. پس از آتشبازی قاشق زنی راه میافتد. ... وقتی آقا روح الله به مکتب میرفت در یک چهارشنبه سوری، بچههای محله دسته جمعی بوتههای زیادی را جمع کرده بودند و غروب آنها را آتش زدند.
بازی با آتش چنان آنها را از خود بیخود کرد که قامت زنی را که از آن کوچه تنگ میگذشت ندیدند، در هنگام دویدن برای پریدن از روی آتش، چنان تنهای به او زدند که در آتش افتاد. چادرش گُر گرفت. آتش از چادر به دامنش سرایت کرد. بچهها از ترس فرار کردند. مردی او را به نزدیکترین خانه که خانه روحالله بود، منتقل کرد.
صاحبه خانم عمه آقا روحالله دست به کار کمکهای اولیه شد. زن از سوزش سوختگیهای عمیق، از جگر جیغهای دلخراش میکشید و روحالله که بوی سوختگی گوشت بدن زن را به مشام برده بود، چنان شیون میکرد و دور حیاط میدوید که مادر نتوانست به راحتی آرامش کند.
فردای آن شب، زن از شدت سوختگی مُرد و روحالله یک هفته چنان تب کرد که حوله پاشویهاش دائما خشک میشد. بی گمان آقا روح الله با دیدن این منظره دلخراش نمیتوانست از لحاظ احساسی نسبت به چهارشنبه سوری بی تفاوت باشد.
اما در هیچ کلامی از او نسبت به آن سخنی منفی دیده نمیشود. یک دلیلش آن است که این رسم برای اقلیت زرتشتیان ایران که اقلیتی خوشنام است، بیش از برگزاری یک رسم ملی دارای معناست.
(منبع: سیدعلی قادری، خمینی روح الله، انتشارات عروج، ص 287)
منبع : سایت جماران
|