تاريخ انتشار: 22 اسفند 1391 ساعت 02:18:22
نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم

تازه با هم رفیق شده بودیم،خیلی با محبت و بی غل وغش بود.با اینکه از حجابش خوشم می آمد، اما تنبلی می کردم چادر روی سرم باشد.یک روز که برای درس خواندن آمده بود خانه ما،همراه خودش چندتا شکلات با بسته بندی های زیبا هم آورده بود. دو تا از آنها را به من داد، خودش هم یکی از شکلات ها را باز کرد و گذاشت وسط بشقاب.
چند لحظه ای از درس خواندمان نگذشته بود که دو تا مگس مزاحم ، سرو کله شان پیدا شد و یک راست رفتند سراغ شکلاتی که بدون بسته بندی بود. من تلاش کردم مگس ها را فراری بدهم ، ولی کوثر خیلی آرام گرفت:«تقصیر خودشه. تا خودش رانپوشاند، مگس ها رهایش نمی کنند.»
فهمیدم که می خواهد غیر مستقیم ، به من درس حجاب بدهد و بگوید:مگس ها کاری ندارند که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری آنها کارشان مزاحمت است و فقط به ظاهر نگاه می کنند،پس من وتو باید خیلی به حجاب ظاهرمان برسیم.
تا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم .
** ارسال کننده آقای امیر نجفی **
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=38487
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.