بوستان فضیلت ، در شرح صفات پارسایان از منظر علی علیه السلام(۱9) نوشته : استاد نادر محبتی ثمرین
نشاط در مسیر هدایت
وَ نَشاطاً فی هُدیً
پارسایان در طی منازل سلوک به سوی خدا با نشاطند.
سلوک و سفر به کوی دوست، گاه در بعد نظری است و گاه در بعد صفات وخلق و زمانی در وادی عمل و رفتار است.و بهترین حالت آنست که مسافر الی الله هر سه وادی را به موازات هم در نوردد و خود را به مقصد اعلی که مقام عبودیت است برساند.
مرحوم صدرالمتالهین در کتاب گران سنگ خود اسفار، انسان را مسافری میداند که برای رسیدن به هدف که همانا مرتبه انسان کامل است چهار مرحله را باید بپیماید. ابتدا سفری از مخلوقات اعم از مادی و مجرد به خدا. به این معنا که پس از اندیشه در حقیقت آیات انفسی و آفاقی، خدا را بیابد و در مرحله ثانی سفر از حق به حق را شروع نماید. که تدبر و اندیشه در اسماء حسنی و صفات جمالیه و جلالیه خدای سبحان و استغراق در مرتبه واحدیت آن ذات سبوح قدوسی است.در مرتبه سوم سفر از حق به خلق است که مراتب صدور انوار و تجلی صفات به صورت افعال مورد مطالعه قرار می گیرد. از بالاترین مراتب آن که مقام صادر نخستین و حقیقت محمدیه(ص) است و همین طور مراتب عوالم عقول و نفوس تا پائین ترین مراحل هستی، یعنی جهان ماده و طبیعت به عبارت دیگر قوس نزول یا انالله را ملاحظه می کند.
و در پایان این مرتبه است که سفر چهارم آغاز می گردد سفر از خلق به خلق، انسان در معیت حق حقیقی، آماده طی منزل ولایت میشود تا به تناسب به مقام نبوت، وصایت و امامت برسد. تا از همان راه که رفته است شرایط اجتماعی را به نحوی تنظیم کند که دیگران نیز در سایه هدایتهای وی، موفق به طی منازل شوند.
و این مسیر تنها یک سفر نظری و فکری نیست بل دو رو دارد نظر و عمل، با بعد نظری ادراک میکند و باقوه عملیه در وجود خویش پیاده میکند. و پر پیداست که آغاز و طی چنین سفری بدون نشاط ممکن نیست. و انسان پرهیزگار پس از بیدارشدن و یقظه و دریافتن حقیقت خود و هستی و تدبر در جنایات و معاصی خود و محاسبه دقیق آنها، عاطل و بیهوده ننشیند و صرفاً در آرزوی رفتن نباشد بلکه کمر همت برمیان بندد توبهای نصوح کند و با نشاطی تمام در مسیر هدایت جبران مافات کند و با قوت و سرعت گام زند واجبات را اقدام و از محرمات دوری گزیند. و همین طور منازل را یکی پس از دیگری طی کند تا به سرمنزل مقصود نائل آید.
در وادی صفات و اخلاق ابتدا در اثر مشارطه، مراقبه و محاسبه رذائل درون خود را شناسائی کند و سپس اقدام به تخلیه رذائل و به دنبال آن آراسته به فضائل شود و در این تخلیه و تحلیه نیز، سرتا پا نشاط است. و این نشاط می تواند که در پی نیرومندی اعتقادات به وعده های الهی در کتاب آسمانی و مقدس قرآن کریم و سخنان معصومین علیهم السلام باشد.
اگر آدمی با خدای خویش معامله کرد، کاری برای او کرد و در پی جلب رضای او بود و قلبش به او مطمئن شد، یقین خواهد داشت که نه تنها در این معامله ضرری متوجه او نخواهد شد بلکه منافعی عظیم در انتظارش خواهد بود که حتی قابل تصور نیست و لذا در کار دارای نشاط خواهد بود و بر عمل و جدیت خواهد افزود و از تنبلی و کاهلی منافقانه پرهیز خواهد نمود:وَاِذا قاموا اِلیَ الصَّلوةِ قامُوا کُسالی یُراؤونَ الناسَ (نساء142)و به هنگام قیام برای نماز، با حالت کسالت برمی خیزند و ریا کنند.
گوئی اقامه نماز را برایشان تحمیل می کنند و کار و عبادت برای خدا، برایشان بزرگ و سنگین است. وَ استَعینوُا بِالصَّببرِ والصلوة و اِنها لکبیرة اِلا علی الخاشعینَ (بقره45)
تصور جایگاهی که پارسا بدان خواهد رسید و ادراک فضیلت و شرافت آن غایت عظیم، انگیزه و نشاطی بسیار عالی برای مومن پارسا خواهد بود که لحظه ای از یاد آن مقام وصل به جان جانان و مرتبه خلیفة اللهی و انسان کامل و سعادت عظمای ابدی، غافل نخواهد ماند.
در وسائل روایتی از امام صادق علیه السلام درباره انسان ریا کار آمده است که امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: ریا کار سه نشانه دارد: هنگامی که مردم را ببیند در عمل با نشاط است، وقتی تنها شود کسل و بی میل است و دیگر این که، ستایش دیگران را در همه کارهایش دوست می دارد.
گریزانِ از طمع
وَتَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ
از طمع گریزانند
متقین طمع را نتیجه حرص میدانند و حرص را از وجود خود برکندهاند تا به تقوا رسیدهاند چه دل واحد ، جای دو محبوب نتواند بود. آن که در قلبش محبت دنیا را دارد حب و عشق به خدا را در دل نخواهد داشت و آن که دلباخته حبیب حقیقی شد، نتواند که دوستدار دنیا و وابسته بدان باشد، چه رسد بدان که در آن طمع ورزد.
کار عاقل نیست با یک دل دو دلبر داشتن
یا ز جانان یا ز جان باید که دل برداشتن
فرد پارسا محبت دنیا را ریشه و راس همه خطایا میشمارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: رَأسُ کُلَّ خَطیئه حُبُّ الدُّنیا (اصول کافی)
در لسان معصومین علیهم السلام سخنان فراوانی درباره طمع، برحذر بودن از آن، مایه بندگی و ذلت بودن آن در مقابل غیرخدا وجود دارد که اگر چکیده آنها را بخواهیم گزارش کنیم به صورت ذیل خواهد بود:
طمع زداینده حکمت از قلبهای دانشمندان است.
طمع اندک می تواند تقوای زیاد را فاسد گرداند.
چیزی مانند طمع آدمی را به فساد نمیکشاند.
اگر خواهان خیردنیا و آخرت هستی، چشم طمع را از آن چه در دستان مردمان است بپوشان.
میوه طمع شقاوت و بدبختی است.
از ویژگیهای منافقین است که متوسل به طمع شوند، تا بازارهای خود را بدان رونق بخشند.
از طمع بدور باش و از آن چه در دست مردم است مأیوس شو. چه، طمع کلید ذلت و موجب فقدان عقل و جوان مردی و علم است.
شدت حرص و آز، موجب آلودگی قلب و نهاده شدن مهر محبت دنیا برآن است و آن کلید هرگناه و ریشه هر خطایی و سبب از بین رفتن هر حسنهای است.
طمع، سبب بردگی ابدی انسان است. چه بد بنده ایست، آن که طمع راهبر او باشد.
هر آن که طالب زندگانی آزاد است، نباید طمع را در خانه قلب ساکن گرداند. برده مطامع، بنده ای است که هرگز روی آزادگی نبیند.
چه زشت است برای مومن که دارای میلی باشد و آن میل او را به خواری کشد.
بیشترین مهلکه های عقول آدمیان، زیربرقهای مطامع است.
تاثیر خمر در زوال عقول انسانها، از اثر طمع در عقلهای آنان بیشتر نیست.
علاج طمع با اشتغال به ضد آن، ورع، میسر است. رأس ورع، ترک طمع است. طمع چهار شعبه دارد: شادمانی، غرور و فریفتگی، لجاجت، تکاثر.
مولا علی علیه السلام در نامه شماره31 نهج البلاغه آورده اندکه:
«برحذر باش تا مرکبهای طمع تو را با سرعت داخل چشمه های هلاکت نکند. چه، تو به روزی مقسوم خود خواهی رسید و سهم خویش دریافت خواهی نمود و بدان که اندکی روزی از سوی خداوند، برتر و بالاتر از روزی افزونی است که از سوی مردم به تو رسد اگر چه همه روزیها از اوست.»
مرحوم مولوی در این باب سروده است:
گر جهان را پر دُرمکنون کنی
روزی تو چون نباشد چون کنی
بردل خود کم نه اندیشه معاش
رزق کم ناید تو بردرگاه باش
نعمت از دنیا خورد عاقل، نه غم
جاهلان محروم مانده درندم
چون درافتد درگلوشان حبل دام
دانه خوردن گشت برجمله حرام
باز مرغان خبیر هوشمند
کردهاند از دانه خود را خشک بند
کاندر این دام آن نه دانه زهرهاست
کور آن مرغی که در فخ دانه خواست
مرغ عاقل کی خورد دانه ز دام
هم چنان کز دام دنیا این عوام
دانه کمتر خور مکن چندین رفو
چون کلوا خواندی بخوان لاتُسرِفوا
تا خوری دانه نیفتی تو به دام
این بود علم قناعت والسلام
و در بیان شوم بودن حرص گوید:
حرص تو چون آتشست اندر جهان
باز کرده هر زبانه صد زبان
حرص نابیناست بیند مو به مو
عیب خلقان را بگوید کو به کو
حرص و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت مرد را مبدل کند
پس کلان حبلی که حرص است و حسد
یاد کن فی جیدِها حَبلٌ مَسَدٌ
و طمع این خاصیت دارد که دیده دل بپوشاند مَن کانَ فی هذِهِ اعمی فَهُوَ فی الآخرة أعمی وَ اَضَلُّ سَبیلاً (إسراء72).
مولوی در این باره گوید:
صاف خواهی چشم و عقل و سمع را
بردران تو پرده های طمع را
هر کرا باشد طمع الکن شود
با طمع کی چشم دل روشن شود
هرکه ازدیدار برخوردار شد
این جهان درچشم او مردار شد
و آن که پوشیدش طمع آن چشم و دل
می دهد جان در هوای آب و گل
از طمع هر مرغ در دام اوفتاد
کام جست از طمع و ناکام اوفتاد
ای بسا مرغ پریده دانه جو
که بریده حلق او هم حلق او
ای بسا قاضی حبر نیک خو
از پی حرص گلو شد زرد رو
ای بسا مستور در پرده بده
شومی فرج و گلو رسوا شده
و باید توجه داشت که در کار خدا حریص بودن، نه تنها مذموم نیست بل ممدوح است که در ذیل فراز و حرصاً فی علمٍ بدان اشارت رفت.
مولوی نیز بدین نکته عنایت دارد:
حرص اندر عشق از فخر است و جاه
حرص اندر غیر او ننگ و تباه
هم چو مستسقی کز آبش سیر نیست
برهر آن چه یافتی والله مایست
بنابراین فرد پارسا، از آنرو که ماهیت طمع را با بهره گیری از تعالیم منور قرآن و اهل بیت(ع) شناخته است، عمق رذیلت آن را می شناسد، فروع و شاخه های آنرا میداند و آثار سوء و منفی آن را در اندیشه ها و صفات و رفتار، عالم است. فلذا، یک سره از این رذیلت دوری میجوید تا دچار ذلت و خواری کینه ورزی، دشمنی و غیبت، تملق و چاپلوسی در مقابل اهل دنیا و معاصی و نفاق و ریا نشود و تیغ بران زبانش در امر به معروف و نهی از منکر، کند نگردد.
*استفاده بدون ذکر نام نویسنده و نشانی: http://www.hankh.ir/?p=38202 ممنوع است*
|