بوستان فضیلت ، در شرح صفات پارسایان از منظر علی علیه السلام(۱8) نوشته : استاد نادر محبتی ثمرین
عشق به دانش
و حرصاً فی علم
پارسایان در طلب علم نافع برای دنیا و آخرت حریصند و هیچگاه سیری نمی پذیرند و تا دم مرگ بنا به فرموده نبی مکرمشان، طالب آگاهی و دانائی اند، از آن رو که حقیقت علم و دانش را دریافتند و دانستند که برترین مرتبه وجود انسان علوم و اندیشه های نافع اوست.
ای برادر تو هـمه اندیـشه ای مابقی تواستخوان و ریشه ای
گر بود اندیشه ات گل گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنی
و این حرص ورزی که در ظاهر، افراط و خارج از اعتدال می نماید ، در حقیقت افراط نیست چرا که افراط، دور افتادن از جاده اعتدال است در حالی که سرعت گرفتن در شاهراه علم و ربودن گوی سبقت از دیگران از آن روکه در جاده و در راه است، عین اعتدال است.
فَاستَبِقوا الخَیراتِ (بقره148) پس در طلب خیرات و نیکوئیها سبقت گیرید.
امام صادق علیه السلام در فضیلت علم و معرفت می فرمایند: اگر مردمان، منافع و آثار خیری که در فضیلت معرفت خدای متعال است می دانستند، دیگر به نعمتها و زینتهای در دست دشمنان توجه نمی کردند و دنیای آنها در نظرشان کمتر از چیزی می بود که با لگد بدور می اندازند. متنعم به نعمت معرفه الله می شدند و از دریافت آن لذتی می بردند که گویا در باغهای بهشت پیوسته در جوار دوستان خدا بوده اند. معرفت خدای متعال، انس هر وحشتی و همراه هر تنهائی، نور هر تاریکیای، نیروی هر ناتوانیای و شفای هر بیماری است.
وَعِلما فی حِلمٍ
علمشان توام با حلم و بردباری است.
از آن جا که ظرفیت وجودی بالائی دارند، فراگیری علوم ومعارف وجود آنها را لبریز و پر نمیکند و لذا خود را نمیبازند. عناوین و القاب، فریفته اشان نمیسازد. متین و با وقار عمل میکنند و شرح حلم گذشت.
وَقَصداً فی غِنی
به هنگام برخورداری، از جاده اقتصاد و اعتدال عدول نمیکنند. در بهره برداری از متاعهای دنیوی افراط نمیورزند و آن چه زائد بر نیازشان است در راه خدمات شایسته، به جامعه انفاق میکنند و توضیح آن در ذیل فراز ملبسهم الاقتصاد گذشت.
خشوع
و خُشُوعاً فی عِبادةٍ
عبادتشان خاشعانه است.
در تفسیر شریف مجمع البیان ذیل آیه کریمه45 سوره بقره آمده است که: خشوع، تذلل و اخبات، نظیر هماند و ضد خشوع، تکبر و خودپسندی است و خشوع و خضوع قریب المعنیاند. مگر آن که خضوع در تواضع بدنی و اقرار به خدمت است وخشوع در تواضع صدا و چشم است و اصل این ماده از نرمی و آسانی است.
راغب اصفهانی در کتاب معروف خویش مفردات، خشوع و خضوع را به یک معنا دانسته است مانند جوهری در صحاح. در قاموس از جمله معانی آن، سکون و فروتنی شمرده شده است. اما آقای قرشی در کتاب قاموس قرآن آورده است: بنا به تصریح قرآن کریم، خشوع در سکون و آرامش قلبی و ظاهری جوارحی، هر دو به کار میرود:
اما نسبت به قلب: اَلَم یَأنَ لِلَّذینَ آمَنو اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِالله وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ (حدید16)
و اما نسبت به جوارح و ظاهر اعضاء: وَخَشَعَتِ الاصواتُ لِلِّرحمنِ فَلا تَسمَعُ اِلاّهَمساً (طی18)
بنابراین اختصاص استعمال خشوع به باطن، دون ظاهر و بالعکس و هم چنین عدم تفاوت بین خشوع و خضوع، راست نخواهد بود الا این که ابتدا خشوع باطنی حاصل میشود و سپس سکون و آرامش بیرونی ظهور و بروز مییابد و عدم وجود خشوع در ظاهر به هنگام عبادت، نشانه عدم آن در مرتبه باطن است و عدم توجه به غیر چه در باطن و چه در ظاهر، از میوه های شیرین خشوع است.
و حق آنست که مومن میباید خود را به مقام خاشعین رساند که به هنگام عبادت قلبش را فقط برای خدا و ذکر او نرم کند.
اَلَم یَأنِ لِلذینَ آمنو اَن تَخشَعَ قُلوبُهم لِذِکرِ الله وَ ما نَزَلَ مِنَ الحَقِّ
آیا وقت آن فرا نرسیده است که قلبهای مومنین برای یاد خدا و آن چه از آیات از سوی او فرود آمد نرم و رام شود؛ و پارسایان بدین مقام نائل آمدند که حضرت علی(ع) روحی لتراب مقدمه الفداء آنان را متصف به خشوع در عبادت فرمودند.
خواجه عبدالله انصاری در کتاب صد میدان خشوع را چنین معنی کرد: خشوع ترسی است که خاطر را جمع، اخلاق را تهذیب و اعضاء را ادب کند. و چه راست گفت. خدایش بیامرزد. و مرادش آن بود که سرتا پای خاشع غرق در ذکرالله است و التفاتی به غیر ندارد و این ثمره معرفت به ذات ذوالجلال و العظمه و تجلی اسماء جلالیه خدای سبوح و قدوس و عظیم است.
هُوَالله الذی لا اِله الاّ هُوَ اَلمِلِکُ القُدُوسُ السَّلامُ المُؤمِنُ المُهَیمِنُ العّزیزُ الجَبارُ المُتَکَبِّرُ سُبحانَ الله عَمّا یُشرِکون(حشر23)
و پیداست که تجلی این اسماء جلالیه و رویت و شهود عظمت این اسماء شریفه جلیله بر قلب پارسا، میوه ای جز خشوع باطنی و ظاهری نخواهد داشت. اللهم ارزقنا!
وَتَجَمُّلاً فی فاقَةٍ
و به هنگام فقر و نداری، ظاهر خویش آراسته میدارد.
معمول در میان فقرا و مساکین مردم، چنان است که به وقت فقر و درماندگی اظهار فقر میکنند و ظاهرشان نیز به گونه ای است که حکایت از سختی حال و معیشت دارد، از دیگران سؤال میکنند و طالب یاری دیگران میشوند اما پارسایان فقیر و تنگدست به گونه ای عمل میکنند که حضرت میفرمایند به هنگام نیاز تجمل دارند یعنی نه تنها اهل سؤال نیستند بل دیگران آنها را غنی میپندارند. و این نیست مگر در اثر اتصال به خدا و قهر نفس اماره و قانع ساختن آن و رضا دادن به قضاء الهی و بلند نظربودن و داشتن شرح صدر که این چنین با عفت و پاکدامنی، شکوه بردن به نزد مردم و طلب از آنها را به کلی ترک گفته اند .
و خدای سبحان اصحاب صُفّه را که در کنار مسجد رسول خدا(ص) زندگی را به تعلیم و تعلم وعبادت و جهاد در راه خدا به هنگام ضرورت سپری میکردند، مدح فرموده است: یَحسَبُهُمُ الجاهِلُ اَغنیاءَ مِنَ التَّعَففِ تَعرِفُهُم بِسیماهُم لایَسئَلونَ اِلحافاً (بقره273)
آن که نسبت به حال آنها ناآگاه است و از فقر و نداری آنها بی خبر، به خاطر عفت و پاکدامنیاشان، بی نیاز پنداردشان، ولی دقت در رنگ زرد چهره اشان از حالت تنگدستی آنها حکایت میکند، اما هیچگاه مصرانه از مردم چیزی طلب نمیکنند.
و این روح اسلام است که چنین انسان هائی میپرورد و پیداست اگر جامعه اسلامی در مسیر تقوا به حرکت درآید و مسولین آن از میان متقین و پرهیزگاران انتخاب شوند، آن ملت هیچگاه به خاطر مشکلات اقتصادی ذلیل و خوار دیگر ملل نخواهند شد و استقلال و هویت فرهنگی خود را از دست نخواهند داد و با اتکاء به نیروی لایزال الهی و قوا و استعدادهایی که خداوند در وجود آنها به ودیعت نهاده است خود کمر همت بر میان بسته و برای رفع حوائج خویش قیام خواهند کرد.
وَصَبرا فی شِدَّةٍ
هنگام سختی، اعم از بلاء و مصیبت صابر است و شرح صبر و ذکر اقسام آن به تفصیل گذشت.
وَطَلبا فی حَلالٍ
طالب روزی حلال است.
حق در باب روزی آدمی آنست که خداوند معایش انسانها را تقسیم و ارزاق آنها را معلوم کرده است و پیداست که این تقسیم بندی حکیمانه است چه او حکیم است و خواهان احسن نظام در جهان هستی و البته انسان بایستی برای به دست آوردن آن روزی مقسوم تلاش نماید و از تنبلی و کاهلی بپرهیزد. استعداد ویژه خود را دریابد و در جهت فعلیت دادن به آن حرکت کند و نهایت توان خویش را به کار برد تا از این راه هم به مقصود خویش که همانا فراهم آوردن روزی مقسوم است نائل آید و هم موجب شکوفایی اقتصادی و اجتماعی برای امت خویش گردد.
اما روشن است که برای نیل به این هدف، آدمی مجاز به استفاده از هر وسیله ای و طریقی نیست و تفاوت انسان دیندار و مکتبی از دیگران، همی نجا آشکار میشود. پارسای دیندار به دنبال کسب حلال، کسی است که اولا در اموال خود حق الله را حبس نکرده، زکات واجب خود را پرداخته باشد، اگر مستطیع است به حج رفته و مالیاتهای واجب را به ویژه تحت حکومت عادل ادا کرده باشد.
ثانیاً در انجام وظایفی که به عهده گرفته است کوتاهی نورزد که این نیز در حقیقت اختصاص دادن حقی است به خود، بدون استحقاق.
ثالثاً آن که مالی از غیر در اموال او نباشد. و به طور عام میتوان گفت که: هرآن چه حرام است روزی واقعی آن فرد نیست بلکه روزی دیگریستکه آدمی بناحق آن را به خود اختصاص داده و در روز قیامت از سختترین گردنه ها، عقبه حق الناس خواهد بود. برای مثال، کم فروشان یا گران فروشان را که از این راه به مردم اجحاف میکنند، خداوند با شدیدترین تعابیر در قرآن کریم یاد میکند:
وَیلٌ لِلمُطَفِفینَ الَّذینَ اِذاکتالوُا علی النّاسِ یَستَوفونَ وَ اِذا کالوُهُم اَووَزَنوهُم یُخسِرونَ اَلا یَظُنُّ اُولئکَ اَنَّهُم مَبعوثونَ لِیَومِ عَظیمٍ. یَومَ یَقوُم الناسُ لِرَبِّ العالَمینَ کَلاّ اِنَّ کتابَ الفُجارِ لفی سِجّینَ (مطففین7-1)«وای بر کم فروشان که هنگام پیمانه گرفتن تمام گیرند و در زمان پیمانه دادن و وزن کردن، کم میدهند. آیا آنها باور ندارند که در روز عظیم رستاخیز، به پا خواهند خاست؛ روزی که همه آدمیان در مقابل صاحب و رب جهانیان خواهند ایستاد. نباید چنین باشد و بدانند که کتاب ستمکاران در سجین است.»
همین آیات عظمت و اهمیت حق مردم و غصب آن و عذاب سختی را که برآن مترتب است کفایت میکند، از این جا معلوم می شود که ثروت ثروتمندانی که از راههای نامشروع فراهم آمده است در حقیقت اموال دیگران است که به غارت برده و چند روزی دل بدان خوش داشتهاند.
و این گونه نیست که هر ثروت انبوهی در دست هرکسی را خدا داده باشد و بنابراین روزی حلال او باشد. اگر چه باذن الله است و بدون اذن خداوند در عالم هستی، ذره ای توان جا به جائی ندارد. اما فرق است میان اعطای الهی و اذن الهی، اعطای خداوندی فقط و صرفاً از طریق حلال است و از راه تقسیم معایش که مولا علی در ابتدای همین خطبه فرموده اند: فَقَسَّمَ بَینَهُم مَعایِشَهُم: خداوند معایش و اسباب روزیها را میان مردم قسمت فرمود.
خداوند در قرآن کریم فرمودند: یا اَیُّهَا الناسُ کُلُوا مِمّا فِی الاَرضِ حَلالا طَیِّباً (بقره168) ای مردم از آن چه در زمین است بخورید، خوردنی حلال و پاک.
و باز در آیه ای دیگر آمده است: کُلُوا مِمّا رَزَقَکُمُ الله حَلالا طیباً(مائده88) و از آن چه خدا به شما روزی کرد، حلال و طیب بخورید.
بنابراین روزی دادن خداوند و اعطای او براساس حلیت و طیب بودن است. و در مقابل ما را از هر نوع غصب حق غیرمنع نموده است و تهدیدهای عظیمی برآن مترتب داشته است که نمونه ای از آن گذشت. اما اذن الهی، مطلب دیگری است که خداوند رحمان برای ابتلاء و آزمایش انسان، برای دستیابی مومنین و پارسایان به زندگی ابدی در بهشت و سقوط کفار و مشرکین و منافقین و فاسقین به قعر جهنم، چند روزی به این موجود دو پا مهلت و فرصت داده است و آن در مقایسه با جهان ابدیت مهلتی است بسیار اندک و ناچیز.
فَمَهِّلِ الکافِرینَ أَمهِلهُم رُوَیدا (طارق17)
پس کافران را اندکی مهلت می دهم. آیات فراوانی از قرآن کریم، رزق و روزی همه موجودات عالم را به دست خدا می داند ورزاقیت، یکی از صفات خداوندی است: قُل مَن یَززُقُکُم مِنَ السَّمواتِ وَالارضِ قُلِ الله(سبا24): سوال کن چه کسی شما را از راه آسمانها و زمین روزی می دهد، بگو خدا.
اَمَّن هذا الَّذی یَرزُقُکُم اِن اَمسَکَ رَزقَهُ (ملک21) اگر خدا روزیش را باز دارد، آن که روزی میدهد چه کسی میتواند باشد؟
اِنَّ الله هُوَ الرَّزاقُ ذُوالقُوةِ المَتینِ (ذاریات58) تنها رزاق، خداوند است که صاحب نیروی متین است.
اعتقاد و ایمان به آیات الهی درباره رزاق بودن خداوند، اثری بس شگرف در رفتار انسان دارد، در عدم پذیرش ذلت و خواری در برابر دیگران به خاطر متاع قلیل دنیایی، در میزان سربلندی، آزادگی و حریت، در قوت، شجاعت و دفاع ازحق، در شهامت امر به معروف ونهی از منکر، در آرامش و اطمینان نفس، در پرهیز از افسوس و حسرت خوردن به خاطر وضعیت خویش و دیگران و...
و به طور کلی میتوان گفت که هر قدر ایمان به رزاقیت خداوند رحمان افزونتر باشد، فضائل مربوطه که قدری از آنها فهرست وار مذکور افتاد، قویتر و عمیقتر خواهد بود
اگر اعتقاد و باور به رزاقیت الهی در دل کارگزاران و کارداران نظام اداری و اقتصادی جامعه ای ریشه دواند، بساری از ناهنجاریهای مدیریت؛ به هنجار خواهد آمد.
*استفاده بدون ذکر نام نویسنده و نشانی : http://www.hankh.ir/?p=38119 ممنوع است*
|