بوستان فضیلت ، در شرح صفات پارسایان از منظر علی علیه السلام(۱2) نوشته : استاد نادر محبتی ثمرین
دنیا
اَرادَتهُمَ الدُّنیا فَلَم یریدوها و اَسَرتهُم فَفَدوا اَنفُسُهُم مِنها
دنیا پارسایان را طلبید اما پشت بدان کردند، آنها را اسیر کرد با فدای جان، خود را رهانیدند و زهد حقیقی همین است که شرایط روزگار برای دنیاگرایی فرد کاملاً مهیا باشد اما وی با انگیزه هایی عالی تر و والاتر خود را آزاد گرداند. یعنی تعلقات خاطر خویش را به متعلق حقیقی اش حضرت حق سبحانه، واگذارد و همین حریت و عبودیت و کمال و سعادت است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
و ارزش حقیقی جان انسان همانست که باید آن را به خریدار حقیقی اش بفروشد نه به خریداران دروغین و مجازی. خداوند سبحان درباره کفار و منافقین می فرماید: اُولئکَ الذینَ اشتَروا الضَّلالهَ بِالهُدی فَمارَ بِحَت تجارتُهم وَ ماکانوا مُهتَدینَ (بقره16)
آنان کسانیند که خریدار گمراهی در مقابل هدایت شدند و تجارتشان سود نداد و راه هدایت نیافتند. یعنی به دلیل عدم شناخت ارزش و قدر وجودی خویش، آن را ارزان فروختند و خریدار حقیقی و بهای واقعی آن را شناختند. در حالی که اگر اهل معرفت بودند این آیه در موردشان صادق می آمد که: اِنَّ الّلهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَموالَهُم وَ اَنفُسَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنِّه (توبه111)
خداوند خریدار اموال، جان و حقیقت مومنین شد و بهای آن را بهشت قرار داد.
من غلام آنـکه نفـروشد وجـود جز به آن سلطان با افضال وجود
من غلام آن مس همت پرست کـو به غیـرکیمیا نارد شکـست
مؤمن پارسا فریب دنیا را نمی خورد چرا که در پی اتصال با کلمات حکیمانه پیشوایان دین، حقیقت آن را آن چنان که باید شناخته است: مولا علی(ع) می فرمایند: مَثَلُ الدُّنیا کَمَثَلِ الحیَّه ما اَلیَنَ مَسُّها و فی جَوفِها السَّمُ الناقِعُ یَحذَرها الرَّجُلُ العاقلُ وَ یَهوی اِلَیها الصَّبیُّ الجاهلُ دنیا شبیه ماری خوش خط و خال و زیباست که لمس ظاهرش بسیار نرم اما درونش سم قاتل و مهلک است و آدمی دوگونه با آن برخورد دارد: نخست آن که چونان فردی عاقل از آن می گریزد و دیگری مانند کودکی بدان میل کند. پس باطن دنیا سمی است که خورنده آن بدان علم ندارد. قال علی (ع): اَلدنیا سَمُّ آکلِهُ مَن لا یَعرِفُهُ و زیان کارترین مردمان کسی است که بهشت ابدی را واگذارد و بدین خانه خراب موقت رضا دهد. مولایمان علی(ع) فرمودند: اَخسَرُالناسِ مَن رَضِیَ الدنیا عوضا عن الاخره یکی از خطاهای بزرگ آدمیان دنیا طلب، آنست که آرامش جسم و جان را در دنیا می جویند و هیچگاه نخواهند یافت چرا که آرامش و راحتی در بهشت قرار داده شده است: در حدیث قدسی به داود (ع) خطاب شد که : وُضِعَتِ الرّاحَةُ فی الجنَّةِ وَ هُم یَطلُبُونَهُ فی الدنیا فلا یَجِدُونَهُ
خواجه عبدالله انصاری زهد نسبت به دنیا را چنین تعریف می کند. الزُهدُ اِسقاطُ الرَّغبَةِ عَن الشَیءِ بِالکلُیة زهد روی گردانی کامل از چیزی است و آن را سه درجه دانسته است: الف: زهد از شبهه بعد از ترک حرام. ب: زهد از معاش و خوراک زاید بر نیاز و ترک فراتر از مقدار کفاف.ج: زهد از زهد است، یعنی سالک به مقامی واصل می گردد که حتی توجهی به نعمتهای اخروی نیز ندارد چه رسد به نعم دنیوی مولا علی (ع) در خطبه ای از خطب نهج البلاغه درباره زهد از دنیا می فرمایند: چون زاهدان به دنیا بنگرید و از آن روی برگردانید زيرا به خدا قسم، آن را که بدان میل و اعتماد کرده بدر می کند و آن را که در نعمت و رفاه و امن به سر می برد دچار مصیبت می کند و هر آن چه از جوانی و سلامت و ثروت و عمر می گذرد دیگر بازنگردد و آن چه در آینده خواهد آمد معلوم نیست. تا مورد انتظار باشد. شادمانیش با غم و حزن درآمیخته است و قوت و نیروی مردان در دنیا رو به ضعف و سستی دارد. پس به هوش باشید تا زیادت ظاهری دنیا شما را نفریبد. رحمت خدا برکسی باد که بیندیشد و عبرت گیرد و سپس بینا شود و چنین است که گویا آن چه در دنیاست به علت قلّتش نبوده و آن چه از آخرت است باقی است.
از عبارت اَرادَتهُمُ الدُّنیا، معلوم می شود که امکان رسیدن به قدرت، شهرت، مال و منال برایشان فراهم بود اما با انگیزه های اعتقادی و عملی برتری از آن اعراض نمودند.
فَلَم یُریدوها؛ البته این بدان معنا نیست که پارسایان از نفس قدرت و مال و منال و امثالهم گریزانند بل هنگامی پرهیز می کنند که بین قدرت و مال از سویی و تقوا وخداترسی از طرفی دیگر، تنافی و تناقضی به وجود آید و الا انسان در عین قدرتمندی و شهرت و رفاه می تواند در نهایت پارسایی نیز باشد. چنان که برخی معصومین علیهم السلام و اولیاء بزرگ الهی چنین بوده اند. اَسرَتهُم فَفدوا اَنفُسَهُم مِنها این فراز درباره پارسایانی است که ابتدا و از روی غفلت و فراموشی، خاطرشان به دنیا تعلق یافته بود و در صفات رذیله غوطه ور و اسیر شده بودند اما به فضل الهی و در پرتو وحی، بیدار شدند، حقیقت خود و هستی را شناختند از آفاق و انفس گذشتند و به خدا رسیدند و پس از آگاهی، خود علوی خویشتن را از غل و زنجیر نفس اماره سفلی رهانیدند و به پرواز درآمدند که پیامبران و اوصیاء، برای همین رسالت یافتند: وَیَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَ الاَغلالَ الَّتی کانَت علَیهم، و باید که برای وصول به حقیقت از دار مجاز گذشت. اَلَمجازُ قَنطَرَة الحَقیقَهِ: مجاز گذرگاه حقیقت است.
|