… مسئله ايمان، قطع نظر از اين كه آيا از حقوق انسانى است يا نه، خودش به طبع خودش زوربردار نيست. فرضاً ما بخواهيم با زور، ايمان به وجود بياوريم خود ايمان با زور درست شدنى نيست. ايمان يعنى اعتقاد و گرايش. ايمان يعنى مجذوب شدن به يك فكر و پذيرفتن يك فكر.
مجذوب شدن به يك فكر دو ركن دارد. يك ركنش جنبه علمى مطلب است كه فكر و عقل انسان بپذيرد، يك ركن ديگر جنبه احساساتى آن است كه دل انسان گرايش داشته باشد، و هيچ كدامش در قلمرو زور نيست، نه جنبه فكرىاش و نه جنبه احساساتىاش. فكر تابع منطق است. اگر يك مسئله رياضى را بخواهند به يك بچهاى ياد بدهند بايد از راه منطق ياد بدهند تا اعتقاد پيدا كند. با شلاق نمىشود به او ياد داد، يعنى شلاق كه بزنند او فكرش قبول نمىكند. جنبه گرايشى و احساساتى و محبتى هم همين جور است.
آزادى را مىشود به زور داد ولى ايمان و آزادگى و آزاديخواهى را نه ، ... آزادى را به زور مىشود به مردم داد زيرا جلوى متجاوز را به زور مىتوان گرفت، طبعاً اينها آزادند. پس ملتى را مىشود با زور آزاد كرد چون با زور جلوى متجاوز گرفته مىشود. ولى آزادگى و روح آزاديخواهى را نمىشود به زور تحميل كرد.
نمىتوانيم كسى را با زور به چيزى معتقد كنيم و ايمان به چيزى را در دل او با زور به وجود بياوريم. اين است معنى لا اكْراهَ فِى الدّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ در دين اكراه و اجبار نيست. اين كه قرآن مىگويد در دين اجبار نيست، نمىخواهد بگويد دين را مىشود با اجبار تحميل كرد ولى با اين كه مىشود با اجبار تحميل كرد شما تحميل نكنيد بگذاريد مردم بدون اجبار دين دار باشند، بلكه از اين باب است كه دين را با اجبار نمىشود تحميل كرد. آن كه با اجبار تحميل بشود دين نيست.
قرآن در جواب آن عده اعراب بدوى كه تازه اسلام اختيار كرده بودند بدون اين كه ماهيت اسلام را درك كنند و بدون اين كه اسلام در دلشان نفوذى پيدا كرده باشد و آمده بودند دعوى ايمان مىكردند مىگويد: قالَتِ الْاعْرابُ امَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنوا وَ لكِنْ قولوا اسْلَمْنا وَ لَمّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلوبِكُمْ .
(اعراب در اصطلاح قرآن يعنى باديه نشينها) باديه نشينان آمدهاند اظهار مىدارند كه ما ايمان آوردهايم، به آنها بگو كه شما ايمان نياوردهايد، شما بگوييد اسْلَمْنا اسلام آوردهايم، يعنى بگوييد اقرار لفظى به اسلام كردهايم، ما كارى كرديم كه حكم ظاهرى يك مسلمان را داريم يعنى شهادتين را بر زبان جارى كرديم، پس در جمع مسلمين هستيم و حقوقمان با حقوق مسلمين ديگر مساوى است، اما آن كه نامش ايمان است در شما پيدا نشده: وَ لَمّا يَدْخُلِ الْايمانُ فى قُلوبِكُمْ هنوز ايمان در دل شما نفوذ نكرده است. مىخواهد بگويد ايمان مربوط به دل است.
مؤيد ديگر براى مدعاى ما اين است كه اسلام در اصول دين تقليد را جايز نمىداند و ضرورتاً تحقيق را لازم مىشمارد. اصول دين مربوط است به عقيده و ايمان. پس معلوم مىشود نظر اسلام اين است كه ايمان از روى فكر آزاد تحصيل مىشود؛ از فكر غير آزاد، اعم از اين كه در اسارت تقليد باشد و يا تحت زور و جبر باشد، ايمان و عقيدهاى كه اسلام طالب آن است حاصل نمىشود.
استاد شهيد مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ، جلد 20 ، صفحه 247 تا 249
( ذكر نشاني سايت در نقل مطلب لازم است )