جلوه ی پنهان ( غزلی تقدیم به ساحت مقدس آقا امام زمان “عج” ) اشتیاق رُخت ای یار ، بسر دارم من
پس عجب نیست که از غیر تو بیزارم من
شرط عقل است دگر هیچ متاعی نخرم
هر چه باید ز متاع تو خریدارم من
خوش بود چون تو طبیبی برسد بالینم
تا گواهی کنی از هجر تو بیمارم من
عمرم از چلّه گذر کرد و دل آسوده نشد
کرمی کن که به لطف تو سزاوارم من
یار خوش نقش و نگارِ سر سودایی من
مددی بر دل شیدا که گرفتارم من
خواب ، چشمانِ منِ خسته تحمّل نکند
شب و روزم همه در حسرت دیدارم من
جز به شکرانه ی جود تو دعایی نکنم
زان که بر سفره ی پر مهر تو سربارم من
وجدِ آمال همین بوده از آن یوم الست
پرده از جلوه ی پنهان شده بردارم من
یا مبادا ، ز هوای تو به راهی دگرم
شرمسارم ، چو به زعم تو گنه کارم من
وای بر آنکه (مهاجر) ، به عیان می گوید
گفت : آن یار سفر کرده تو را یارم من !
**علی اکبر پورسلطان (مهاجر)**
|