تاريخ انتشار: 06 دي 1391 ساعت 13:15:04
شمشیر حق (قصیده)

امیدم از این سو گذر کرد و رفت چنان با ابهّت نظر کرد و رفت
ردای سفیدی به تن کرده بود عبای سیاهی به بر کرد و رفت
غمین بود گویا ز کردار ما که آهی ز سوز جگر کرد و رفت
خدایا چرا آخرین حجتت نگاهی به قرص قمر کرد و رفت
به یاد آمدم در همین روزگار یکی کیسه ها پر ز زر کرد و رفت
همان دیگری خون مردم مکید و فردای یک نسل شر کرد و رفت
چه میراث شومی به پا گشت و ماند چه ظلمی پدر بر پسر کرد و رفت
ز شب تا سپیده ریاضت کشید عبادات خود بی ثمر کرد و رفت
یکی هم که از حد بدر کرده بود به دینار ، حق زیر و بر کرد و رفت
و یا آنکه در یک مسیر حرام بنای گنه مستمر کرد و رفت
زبان گفت با اشک مهدی (عج) بیا دلش سوی دیگر سفر کرد و رفت
ندیدی که روح الله (ره) آمد ز پیش همه شام تیره سحر کرد و رفت
چو دیو پلیدی به آن سو فکند جهان از قدومش خبر کرد و رفت
(مهاجر) یقینا رضایت نداشت که شمشیر حق تیزتر کرد و رفت
** علی اکبر پورسلطان (مهاجر) **
*استفاده از این قصیده با ذکر منبع www.fajr57.ir بلامانع است*
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=32468
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.