تاريخ انتشار: 28 فروردين 1390 ساعت 13:53:51
رابطه عدالت باعقلانيت ومعنويت

بخشي ازبيانات رهبر معظم انقلاب‏ در ديدار رئيس جمهور و هيأت وزيران‏‏

 (8 شهريور 1384)

«...اگر بخواهيم عدالت به معناى حقيقىِ خودش در جامعه تحقق پيدا كند، با دو مفهوم ديگر بشدت در هم تنيده است؛ يكى مفهوم عقلانيت است؛ ديگر معنويت. اگر عدالت از عقلانيت و معنويت جدا شد، ديگر عدالتى كه شما دنبالش هستيد، نخواهد بود؛ اصلاً عدالت نخواهد بود. عقلانيت به‏خاطر اين است كه اگر عقل و خرد در تشخيص مصاديق عدالت به‏كار گرفته نشود، انسان به گمراهى و اشتباه دچار مى‏شود؛ خيال مى‏كند چيزهايى عدالت است، در حالى‏كه نيست؛ و چيزهايى را هم كه عدالت است، گاهى نمى‏بيند. بنابراين عقلانيت و محاسبه، يكى از شرايط لازمِ رسيدن به عدالت است.

عقلانيت و محاسبه كه مى‏گوييم، فوراً به ذهن نيايد كه عقلانيت و محاسبه به معناى محافظه‏كارى، عقل‏گرايى و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به كار گرفتن با محافظه‏كارى فرق دارد. محافظه كار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولى بيمناك است؛ هرگونه تغيير و تحولى را برنمى‏تابد و از تحول و دگرگونى مى‏ترسد؛ اما عقلانيت اين‏طور نيست؛ محاسبه‏ى عقلانى گاهى اوقات خودش منشأ تحولات عظيمى مى‏شود. انقلاب عظيم اسلامى ما ناشى از يك عقلانيت بود. اين‏طور نبود كه مردم همين‏طور بى‏حساب و كتاب به خيابان بيايند و بتوانند يك رژيمِ آن‏چنانى را ساقط كنند؛ محاسبات عقلانى و كار عقلانى و كار فكرى شده بود. در طول سالهاى متمادى - به تعبير رايج امروز - يك گفتمان حق‏طلبى، عدالت‏خواهى و آزادى‏خواهى در بين مردم به وجود آمده بود و منتهى شد به اين‏كه نيروهاى مردم را استخدام كند و به ميدان جهاد عظيم بياورد و در مقابل آن دشمن صف‏آرايى كند و بر آن دشمن پيروز كند. بنابراين عقلانيت گاهى منشأ چنين تحولات عظيمى است. الان هم همين‏طور است. الان در نظام ما برخى از تحولات هست كه مُنتجه‏ى يك نگاه عقلانى و دقيق و موشكافانه‏ى به وضع موجود و وضع دنياست. من در زمينه‏ى مسائل گوناگون اين را دارم مشاهده مى‏كنم. حالت خواب‏رفتگى و تن دادن به آنچه در جريان عمومىِ سياسى و اقتصادى دنيا دارد مى‏گذرد و تسليم شدن به آن، خطر بزرگ جامعه‏ى ماست و اگر كسى درست بفهمد و بينديشد، مى‏فهمد كه بايد با يك تحرك و تحول، اين وضع را دگرگون كرد؛ هم در زمينه‏ى مسائل اقتصادى، هم در زمينه‏ى مسائل سياسى. بنابراين عقلانيت با محافظه‏كارى فرق دارد. محاسبه‏ى عقلانى را با محاسبه‏ى محافظه‏كارانه به هيچ‏وجه مخلوط نكنيد؛ اينها دو چيز است.

تا مى‏گوييم محاسبه و عقلانيت، عده‏يى مى‏گويند مواظب باشيد، دست از پا خطا نكنيد، عقل را رعايت كنيد؛ نبادا يك حرفِ آن‏چنانى بزنيد كه در دنيا آن‏طورى بشود؛ نبادا يك كارِ آن‏چنانى بكنيد كه دنيا صف‏آرايى كند. اينها عقلانيتِ محافظه‏كارانه است؛ من به اين اصلاً اعتقاد ندارم. بنابراين اگر بخواهيد عدالت را بدرستى اجرا كنيد، احتياج داريد به محاسبه‏ى عقلانى و به‏كار گرفتن خرد و علم در بخش‏هاى مختلف، تا بفهميد چه چيزى مى‏تواند عدالت را برقرار كند و اعتدالى را كه ما بناى زمين و زمان را بر اساس آن اعتدالِ خدادادى مى‏دانيم و مظهرش در زندگى ما عدالت اجتماعى است، تأمين كند.

اگر عدالت را از معنويت جدا كنيم - يعنى عدالتى كه با معنويت همراه نباشد - اين هم عدالت نخواهد بود. عدالتى كه همراه با معنويت و توجه به آفاق معنوىِ عالم وجود و كائنات نباشد، به رياكارى و دروغ و انحراف و ظاهرسازى و تصنع تبديل خواهد شد؛ مثل نظامهاى كمونيستى كه شعارشان عدالت بود. ما مى‏گفتيم عدالت و آزادى؛ اما آزادى اصلاً جزو شعارهاى آنها نبود. در همه‏ى كشورهايى كه حركت كمونيستى در آن‏جا به شكلى از اشكال - انقلاب يا كودتا - تحقق پيدا كرده بود، «عدالت» محور شعارهاى آنها بود؛ اما واقعيت زندگى آنها مطلقاً نشان‏دهنده‏ى عدالت نبود؛ درست ضد عدالت بود. عده‏يى به اسم كارگر سر كار آمدند، كه همان طبقه‏ى اشرافىِ رژيم‏هاى طاغوتى بودند و هيچ تفاوتى با آنها نداشتند. زندگى سران كشورهاى ماركسيستى اين‏طور بود. بنده زمان مسؤوليت رياست‏جمهورى وضعيت اقشار پايين بعضى از كشورهاى سوسياليستى را ديده بودم؛ آن چيزى كه اسمش عدالت است و آن مفهومى كه عدالت دارد، مطلقاً در آن‏جاها وجود نداشت. طبقه‏ى اشراف جديدى در آن‏جا وجود داشت كه با معيارهاى حزبى و سياسىِ خاص خودشان روى كار آمده بود و از همه‏ى امكانات برخوردار بود؛ مردم هم در فقر و تهيدستى و بدبختى زندگى مى‏كردند. اين وضعيت حتّى در بعضى از كشورهاى درجه‏ى يكشان هم ديده مى‏شد. بنابراين، اين‏گونه عدالت‏طلبى بى‏دوام خواهد بود و از طريق درستِ خودش منحرف و رياكارانه و دروغين خواهد بود.

عدالت بايد با معنويت همراه باشد؛ يعنى بايد شما براى خدا و اجر الهى دنبال عدالت باشيد؛ در اين صورت مى‏توانيد با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله كنيد. البته معنويت هم بدون گرايش به عدالت، يك بُعدى است. بعضى‏ها اهل معنايند، اما هيچ نگاهى به عدالت ندارند؛ اين نمى‏شود. اسلام، معنويتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعى و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم يهتمّ بامور المسلمين فليس بمسلم». آدم معنوى‏يى كه با ظلم مى‏سازد، با طاغوت مى‏سازد، با نظام ظالمانه و سلطه مى‏سازد، اين چطور معنويتى است؟ اين‏گونه معنويت را ما نمى‏توانيم بفهميم. بنابراين معنويت و عدالت در هم تنيده است...»

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=324
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.