کسی را کوچک نگیر قيصر روم در صدد تسخير بغداد برآمد با ارتش منظم به سمت مرز ايران حركت كرد.
خواجه نظام الملك روزى از ارتش سان ديد، ناگاه قيافه سرباز كوتاه قدى توجه او را جلب كرد. دستور داد كه او را از صف بيرون كنند. تصور كرد كه از اين سرباز كارى ساخته نيست .
ملكشاه گفت : چه مى دانى ؟ شايد همين سرباز قيصر را اسير كند.
اتفاقا فتح و پيروزى با مسلمانان شد و قيصر روم به دست همين سرباز اسير گرديد!
|